2/ 255 خدا هيچ معبود نيست بجز وى زنده تدبيركننده عالم نمىگيرد او را پينكى و نه خواب او را است آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است كيست آنكه شفاعت كند نزديك او الّا بحكم او مىداند آنچه پيش دست ايشانست و آنچه پس پشت ايشان است و در نمىگيرند از معلومات حق چيزى را مگر به آنچه وى خواسته است فرا گرفته است پادشاهى او آسمانها و زمين را و گران نمىشود بر وى نگاهبانى اين هر دو و او بلندمرتبه بزرگ قدرست (255) 2/ 256 نيست جبر كردن براى دين هر آئينه ظاهر شده است راه يابى از گمراهى پس هر كه منكر بت شود و ايمان آرد به خدا پس هر آئينه چنگ زده است بدست آويزى محكم كه نيست گسستن آن را و خدا شنوا داناست (256)