نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلالالدين جلد : 1 صفحه : 275
و (ياد كن) هنگامى كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بتان را معبود مى گيرى؟ براستى من، تو و قوم ترا در گمراهى آشكارى مىبينم. (74) و اينچنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نموديم تا از يقين كنندگان باشد. (75) پس چون شب بر او دامن گسترد اخترى را بديد، گفت: اين پروردگار من است. آنگاه چون غروب كرد، گفت: غروب كنندگان را دوست ندارم. (76) و چون ماه را تابان ديد، گفت: اين پروردگار من است. پس چون فرو شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود بيشك از گمراهان بودم. (77) پس چون خورشيد را تابان ديد، گفت: اين پروردگار من است، اين بزرگتر است. پس وقتى غروب كرد، گفت: اى قوم من، براستى من از آنچه شريك (خدا) قرار مىدهيد بيزارم. (78) من روى خود را در حالى كه به توحيد گراييدهام بسوى كسى مىنهم كه آسمانها و زمين را آفريد، و من از مشركان نيستم. (79) و هموطنانش با وى معترضانه به بحث پرداختند، گفت: آيا با من درباره خدا بحث معترضانه مىكنيد در حالى كه مراره نمود؟ و من از آن انبازها كه برايش مىگيريد واهمه ندارم، مگر پروردگارم چيزى بخواهد، دانش پروردگار من بر همه چيز احاطه دارد، پس آيا پند نمىگيريد؟ (80) و چگونه من از آنچه شما شريك خدا انگاشتيد بترسم در حالى كه شما نمى ترسيد از اينكه چيزى را شريك خدا انگاشتيد كه (خدا) در وجودش برهانى بر شما فرو نفرستاده است. بنابر اين كداميك از ما دو دسته به ايمنى سزاوارتر است اگر مىدانيد؟ (81)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلالالدين جلد : 1 صفحه : 275