نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلالالدين جلد : 1 صفحه : 325
از قوم او اشرافى كه استكبار ورزيدند گفتند: بيشك ترا- اى شعيب- و كسانى را كه با تو ايمان آوردند از مدينه مان بيرون كنيم يا اينكه به كيش ما بازگرديد. گفت: آيا گرچه بىرغبت باشيم؟ (88) اگر به كيشتان پس از آنكه خدا ما را از آن برهانيد بازگرديم در آن صورت به خدا دروغ بسته باشيم، و نتوانيم و نسزد كه به آن بازگرديم مگر اينكه خدا كه پروردگار ماست بخواهد، پروردگار ما بر هر چيز احاطه علمى دارد، به خدا توكل كردهايم. پروردگار ما، ميان ما و هموطنانمان با حق (يا قانون حاكم بر جامعه و حيات) گشايش بخش و فاصله انداز كه تو بهترين گشايش بخشى. (89) و اشرافى كه از قوم وى كافر شدند گفتند: هر گاه از شعيب پيروى كنيد زيانديده خواهيد بود. (90) در اين هنگام، آنان را لرزه در گرفت تا در سراى خويش به زانو درافتاده مردند. (91) كسانى كه شعيب را دروغگو شمردند چنان شد كه گفتى در آن سرزمين نياسوده بودند، كسانى كه شعيب را دروغگو شمردند آنها زيانديده بودند. (92) در اين وقت، وى رخ از آنان برتافت و گفت: هموطنان من، پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و براى شما دل سوختم، اينك بر گروه كافر (و منكر) اندوه چون خورم؟ (93) و نشد كه پيامبرى به مدينهاى بفرستيم و مردمش را به باد پيشامدهاى ناگوار و زيانهاى جسمى نگيريم باشد كه به زارى توبه در آيند. (94) سپس بجاى آن ناخوش خوش پيش آورديم تا به زيادت رسيدند و گفتند: نياكان ما هم بزيانهاى جسمى گرفتار گشتند و هم پيشامدهاى خوش داشتند پس آنان را ناگهان به كيفر گرفتيم در حالى كه (وقوعش را) احساس نمىنمودند. (95)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلالالدين جلد : 1 صفحه : 325