نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلالالدين جلد : 1 صفحه : 461
گفت: اى واى بر من، آيا فرزندم آورم در حالى كه من پيرزنم و اين شوهر من پير است؟ بيگمان اين چيزى شگفت آور است. (72) گفتند: آيا از كار خدا در شگفتى؟ رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است، بيگمان او ستودهاى پر افتخار است. (73) پس چون ترس ابراهيم بريخت و او را مژده رسيد با ما در باره قوم لوط مجادله مىكرد. (74) بيشك ابراهيم بردبارى آه كشنده توبه كننده بود. (75) اى ابراهيم، از اين اعراض كن، بيگمان فرمان پروردگارت در رسيده است و بيشك عذابى دفع ناشدنى بر آنان آينده است. (76) و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند براى ايشان اندوهگين گشت و از وجودشان دلتنگ شد و گفت: اين روزى سخت است. (77) و قوم او بسوى او آمدند در حالى كه شتابزده بودند و پيش از آن كارهاى زشت مىكردند. گفت: اى قوم من، اينها دختران منند و آنها براى شما پاكيزه ترند. پس از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا مكنيد، آيا از شما مردى رشد يافته نيست؟ (78) گفتند: بيقين دانستى كه ما حقى نسبت به دختران تو نداريم و بيگمان تو مى دانى كه ما چه مىخواهيم. (79) گفت: كاش من نسبت به شما قدرتى مىداشتم يا به دژى استوار پناه مى توانستم جست. (80) (فرستادگان) گفتند: اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توايم، آنها هرگز به تو دست نخواهند يافت، بنابر اين كسانت را در پاسى از شب كوچ بده، يك تن از شما نبايد واپس نگرد، مگر زنت كه به او آن رسد كه به آنان خواهد رسيد، بيگمان وعده گاه ايشان بامداد است. آيا صبحگاهان نزديك نيست؟ (81)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلالالدين جلد : 1 صفحه : 461