responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلال‌الدين    جلد : 1  صفحه : 495


پس چون آن بشارت آور آمد آن پيراهن را بر صورت وى افكند بر اثرش به بينايى بازگشت، گفت: به شما نگفتم كه بيشك من از خدا چيزى مى دانم كه شما نمى‌دانيد؟ (96)
گفتند: اى پدر ما، در باره گناهان ما آمرزش بخواه زيرا كه ما خطاكار بوديم. (97)
گفت: بزودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‌خواهم زيرا كه او آمرزگار مهربان است. (98)
پس چون به حضور يوسف رسيدند او پدر و مادر خويش را در كنار خود گرفت و گفت: به مصر در آييد انشاء الله در امان. (99)
و پدر و مادرش را به تخت بر نشانيد و (مأموران يا حاضران) در برابرش تعظيم نمودند، و گفت: اى پدر من، اين تعبير خواب من است كه قبلا ديدم و اينك پروردگارم آن را تحقق بخشيد و به من احسان نمود آنگاه كه مرا از زندان بدر آورد و شما را از صحرا نزد من آورد بعد از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را بهم زد، بيگمان پروردگارم لطف كننده است به آنچه (و آنكه) مى‌خواهد زيرا كه او داناى حكيم است. (100)
پروردگار من، اينك كه به من بهره‌اى از حكومت دادى و از تعبير خواب (و تحليل حوادث) آموختى اى آفريدگار آسمانها و زمين، تو در دنيا و آخرت سرور (يا ولى) منى، مرا مسلمان بميران و مرا به صالحان ملحق كن. (101)
اين از سرگذشتهاى گذشته پنهان است، آن را به تو وحى مى‌كنيم، و تو آن هنگام كه آنان همداستان شدند و با هم تدبير خصمانه مى‌ساختند نزدشان نبودى. (102)
و بيشتر آدميان هر چند تلاش نمايى ايمان بيار نيستند. (103)

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : فارسى، جلال‌الدين    جلد : 1  صفحه : 495
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست