نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : معزى، محمدكاظم جلد : 1 صفحه : 294
نيستشان بدان علمى و نه پدران ايشان را بزرگ سخنى است كه برون آيد از دهانهاى ايشان نمىگويند جز دروغى را (5) شايد ببازى تو جان خود را از پى ايشان اگر ايمان نياوردند بدين داستان بدريغ (6) همانا گردانيديم آنچه را بر زمين است آرايشى براى آن تا بيازمائيم ايشان را كدامين نكوترند در كردار (7) و همانا گردانندهايم آنچه را بر آن است بيابانى خشكزار (8) يا پنداشتى كه ياران كهف و رقيم بودند از آيتهاى ما شگفت (9) هنگامى كه پناه بردند جوانان به غار پس گفتند پروردگارا بياور ما را از نزد خويش رحمتى و آماده كن براى ما از كار ما رهبرى را (10) پس زديم بر گوشهاى آنان در غار ساليانى بىشمار (يعنى خوابانيدنشان) (11) سپس برانگيختيمشان تا بدانيم كدام از دو گروه شمرندهترند آنچه را درنگ كردند از مدّت (12) ما مىخوانيم بر تو داستان ايشان را به حقّ همانا آنانند جوانانى كه ايمان آوردند به پروردگار خويش و بيفزوديمشان هدايت را (13) و پيوند زديم بر دلهاى ايشان هنگامى كه برخاستند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است نخوانيم جز او خدايى هر آينه گوئيم در آن هنگام بيهوده را (14) اينان قوم ما برگرفتند جز او خدايانى چرا نمىآورند بر ايشان فرمانروائيى آشكار پس كيست ستمگرتر از آنكه بست بر خدا دروغى را (15)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : معزى، محمدكاظم جلد : 1 صفحه : 294