ترجمه قرآن - ياسرى، محمود - کتابخانه مدرسه فقاهت

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : ياسرى، محمود جلد : 1 صفحه : 244

70- چون حاضر كرد يوسف بارهاى آذوقه برادرانش را گذاشت ظرف آبخورى خود را در خفا در ميان بار ابن يامين و ندا كرد و جار كشيد ندا كننده‌اى كه اى اهل قافله! شما دزديد.
71- گفتند برادران يوسف در حالى كه رو به ايشان كرده بودند: چه چيز گم كرده‌ايد؟
72- كاركنان يوسف گفتند: گم كرده‌ايم جام طلاى پادشاه را. جارچى ايشان گفت: هر كه بياورد آن را يك بار شتر گندم به او مژدگانى داده خواهد شد و من به آن ضامنم.
73- گفتند پسرهاى يعقوب: قسم به خدا البته مى‌دانيد كه ما نيامديم تا فساد بكنيم در زمين و ما دزد نيستيم.
74- گفتند مأمورين: چه جزاى دزد است اگر دروغ بگوييد؟
75- گفتند: جزاى آن، آن است كه هر كه دربار او جام، يافت شود دستگير شود و بنده صاحب مال باشد، اينطور جزا مى‌دهيم ما ظلم‌كنندگان را.
76- پس ابتدا كردند به گردش بارها پيش از بار ابن يامين و بيرون آوردند جام را از بار او اينطور تدبير كرديم براى يوسف؛ چون ممكن نبود نگاهدارد ابن يامين را در طريقه و آيين پادشاه مگر به اين تدبير بخواست خدا؛ (كه جام دربارش نهند و برادران هم كيفر دزدى را گرفتن خود دزد معين كنند). بالا مى‌بريم مرتبه‌هاى هر كه را مى‌خواهيم و بالاى هر صاحب علمى عالمى ديگر است.
77- گفتند پسرهاى يعقوب: اگر دزدى كرده ابن يامين عجيب نيست؛ زيرا كه برادر او هم دزدى كرده بود از پيش. (چون عمه يوسف پس از مردن مادرش با علاقه بسيار پرستار او بود؛ يعقوب خواست او را نزد خود برد، عمه كمربند نفيسى را به طور پنهان در كمر يوسف بست و گفت: يوسف آن را دزديده. چون جزاى دزدى در دين يعقوب نگاه داشتن دزد بود. به اين تدبير عمه، يوسف را نگاه داشت. و گفته برادران نظر به آن قضيه بود.) پنهان كرد اين را يوسف در دل خود و اظهار نكرد به برادران. يوسف گفت:
شماها مردمان بدكارى هستيد و خدا داناتر است به آنچه وصف مى‌كنيد.
78- گفتند برادران: اى عزيز! ابن يامين را پدرى پير و بزرگ منزلت است، يكى از ما را به جاى او بگير كه ما مى‌بينيم تو را از نيكوكاران.

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : ياسرى، محمود جلد : 1 صفحه : 244

فرمت PDF

شناسنامه

فهرست