و پسران حاضر بخدمت نصيب او كردم (13) و اقتدار و تمكن و عزت دادم (14) پس طمع دارد آنكه زياد كنم آنها را (15) هرگز بر نعمتش نيفزايم چه او با آيات ما ستيزه و دشمنى ميكرد (16) بزودى او را بآتش دوزخ در افكنيم (17) او فكر و انديشه بد ميكرد (18) پس كشته شود چگونه انديشه و تقدير نمود (19) باز هم كشته شود چگونه فكر خطايى كرد (20) آن گاه انديشه كرد (21) و روى ترش كرد و چهره درهم كشيد (22) پس از آن روى گردانيد و سركشى كرد (23) و گفت اين قرآن بجز سحر كه آموخته شود چيز ديگرى نيست (24) نيست اين قرآن مگر گفتار بشر (25) بزودى اين كافر تكذيب كننده را بآتش دوزخ در افكنيم (26) و چه ميدانى كه چيست دوزخ (27) شراره آن دوزخ باقى نگذارد و باز ندارد كسى را (28) آن آتش بر آدميان رو نمايد (29) بر آن آتش نوزده فرشته موكلند (30)