رؤساء و گردنكشان قوم صالح با ضعفايى كه باو ايمان آورده بودند به تمسخر گفتند آيا شما ميدانيد كه صالح را خدا برسالت فرستاده؟ مؤمنان جواب دادند بلى ما بآنچه براى او فرستاده شده ايمان داشته و مطمئن بوده و شكى نداريم كه آئين او از طرف خداست (75) منكران گفتند ما هم بيشك بآنچه شما ايمان داريد كافريم (76) آن گاه ناقه صالح را پى كردند و از امر خدا سرباز زدند و به پيغمبرشان صالح از روى تمسخر و تحكم گفتند اگر تو از فرستادگان خدايى اكنون عذابى كه بر نافرمانى خدا بما وعده كردى بياور (77) پس زلزله بر آنها آغاز گرديد تا آنكه همه در خانههاى خود از پا در آمدند (78) چون علامت عذاب ظاهر شد صالح از آنان رو برگردانيد و از ايمان ايشان نااميد شد و گفت اى قوم من ابلاغ رسالت از طرف خداى خود نمودم و لكن شما از نادانى و غرور ناصحان را دوست نداريد (79)