تا زير نظر من تربيت و پرورش يابى (40) وقتى كه خواهرت در تكاپوى يافتن تو بود و ترا نزد فرعون ديد گفت ميخواهيد كسى را كه عهدهدار تربيت و كفالت اين طفل شود بشما معرفى كنم باين ترتيب ترا بمادرت برگردانيديم تا چشمش بديدارت روشن شده و اندوه بخود راه ندهد يك مرتبه هم يكى را كشتى و ما تو را از مهلكه رهانيده و از غم آزاد ساخته و بامتحانهاى سخت ترا مورد ابتلا و آزمايش قرار داديم تا بمقام پيغمبرى و رسالت رسيدى (41) و چند سالى در ميان مردم مداين زيستى و با قدرت و توانا شدى (42) و ترا بمقام رسالت خود بياراستيم (43) اكنون تو و برادرت با معجزات و خوارق عادتى كه بشما دادهام و در ذكر من سستى روا مداريد (44) بسوى فرعون كه عنصرى طاغى و كافر شده رهسپار شويد (45) و با او بنرمى و مدارا سخن گوئيد شايد تنبيه شود و يا آنكه از خدا بترسد (46)