و لشگريان جن و انس و طير در زير فرمان سليمان آماده كارزار و در خدمتش حاضر بودند (17) تا وقتى كه سليمان و سپاهيانش از وادى مورچهگان ميگذشتند بزرگ موران فرياد زد كه اى مورچگان فورا بخانههاى خود داخل شويد تا مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند (18) سليمان از شنيدن گفته آن مور خندان شد و گفت پروردگارا مرا بر اين نعمتى كه بخودم و پدرم عطا فرمودهاى توانايى شكر گذارى بده و مرا موفق بدار كه اعمال صالح مقبول در درگاهت بنمايم و از لطف و كرم خود مرا در سلك بندگان صالح و شايستهات داخل گردان (19) سليمان متذكر مرغها شده و گفت چطور است كه هدهد را نمىبينم مثل آنست كه غايب ميباشد (20)