چون فرشتگان بر لوط وارد شدند لوط دلتنگ و اندوهگين شده و مضطرب گرديد فرشتگان گفتند ترس نداشته باش و غصه مخور ما تو و كسانت را غير از عيال كافرت كه بايد در ميان اهل عذاب باشد نجات ميدهيم (33) ما بر سر مردم اين ديار بكيفر پليدىها و عمل زشتى كه مرتكب شدند بلائى از آسمان نازل كرديم (34) و ما از شهر قوم لوط آثارى براى عبرت مردم متفكر و عاقل باقى گذارديم (35) و براى هدايت اهالى مدين برادرشان شعيب را برسالت فرستاديم و او بمردم گفت خدا را ستايش كرده و بروز رستاخيز و قيامت اميدوار باشيد و در روى زمين مرتكب فساد و تباهى نشويد (36)