اين قصه مريم و زكريا از اخبار غيب است كه بتو وحى نموديم و نبودى آن زمان كه براى نگهبانى مريم قرعه ميزدند و بر سر آن به نزاع ميكشيد (44) چون فرشتگان بمريم گفتند خدا ترا بشارت ميدهد بكلمه كه نامش مسيح است و او در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه است (45) سخن ميگويد در گهواره با مردم و او از بزرگان و نيكوكاران است (46) مريم گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى بوجود آيد و حال آنكه هيچ مردى با من تماس نگرفته گفت كار خدا چنين است ميآفريند هر چه بخواهد همين كه اراده او تعلق گرفت بچيزى گويد موجود شو همانوقت موجود شود (47) و ياد ميدهد او را كتاب و حكمت و تورات و انجيل (48) و او را به پيغمبرى بسوى بنى اسرائيل ميفرستد تا بآنها بگويد من آمدهام بجانب شما از طرف پروردگار و از گل صورت پرندهاى ميسازم و بر آن ميدمم تا باذن خدا پرندهاى گردد و كور مادر زاد و مبتلاى به برص و پيسى را شفا مىبخشم و مردگان باذن خدا زنده كنم و خبر ميدهم بآنچه در خانهاى خود خوردهايد و آنچه ذخيره ميكنيد همانا در اين معجزات براى شما حجتى باشد اگر اهل ايمان هستيد (49)