انتخابات دوره هفتم
مجلس، كلّاً فرمايشى بود. رضا خان و ايادى او بر اوضاع مسلّط شده بودند. او هر نقشهاى
كه كشيد و هر پيامى كه فرستاد تا با مدرّس به نحوى كنار بيايد، نشد. به اين راضى شد
كه مدرّس مشغول درس و بحث خود باشد و به امور سياسى دخالت نكند ولى مدرّس مىگفت:
سياست از دين جدا
نيست. آنها كه دين را از سياست جدا مىدانند، از قوانين اسلام بىخبرند.
اگر على عليه السلام
دين را از سياست جدا كرد، ما هم مىكنيم. [2]
به هر صورت مردم
تهران در اين دوره فعّاليت زيادى كردند ولى كلّيه صندوقها و آراى مردم عوض شد. بطورى
كه او يك روز در مجلس درس گفته بود:
اگر بيست هزار نفر
از مردمى كه در دوره گذشته به من رأى دادهاند، همگى مرده باشند، يا رأى نداده باشند
آن يك رأى كه خودم به خودم دادم چه شده است؟! [3]
او ديگر از مصونيت
ظاهرى هم برخوردار نبود. درس و بحث او در مدرسه سپهسالار و اداره امور طلّاب ادامه
مىيابد. همه روزه پس از درس خود پيرامون مسائل مملكتى صحبت مىكند. طلّاب و حاضران
را در جريان مسائل مىگذارد و عقيده او تغيير نمىكند. برنامههاى خود را براى نابودى
رضاخان به هر صورت ممكن ادامه مىدهد.
تبعيد و شهادت مدرّس
رژيم تصميم مىگيرد
مدرّس را به نقطه نامعلومى تبعيد نمايد تا اينكه از دسترس مردم به دور باشد. سرانجام
شب دوشنبه 16 مهرماه 1307، در تاريكى شب، مأموران