responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روزهای سرنوشت ساز در جنگهای صلیبی نویسنده : عسلی، بسام    جلد : 1  صفحه : 48

يوسف و ابن عباد يارانشان را موعظه كردند. فقيهان و پارسايان نيز در مقام وعظ برآمدند و مردم را به شكيبايى و ثبات قدم تشويق كردند و از سستى و فرار پرهيز دادند. طلايه‌داران گزارش دادند كه دشمن بامداد همان روز، يعنى چهارشنبه، بر آنان مشرف گشته است. مسلمانان به تنظيم صفوفشان پرداختند و آلفونسو نيز با هدف به كارگيرى مكر و نيرنگ به مقر خويش بازگشت.

مردم به محله‌هاى خود بازگشتند و شب را خوابيدند. بامداد روز پنجشنبه آلفونسو پيكى نزد ابن‌عباد فرستاد و پيشنهاد زير را مطرح كرد: فردا جمعه و عيد شما و يك شنبه عيد ماست. بياييد تا ميان اين دو عيد يعنى روز شنبه با يكديگر بجنگيم. «معتمد موضوع را به آگاهى سلطان يوسف رساند؛ او عنوان كرد كه اين پيشنهاد نيرنگى بيش نيست و هدف او اين است كه روز جمعه غافلگيرانه به ما حمله كند. بنابر اين لازم است كه همه نيروها در روز جمعه آماده باشند».

مردم شب را با آمادگى كامل خوابيدند، بعد از سپرى شدن بخشى از شب دو سوار از سپاه معتمد آمده گزارش دادند كه آنها در محله آلفونسو صداى همهمه لشكر و برداشتن اسلحه شنيده‌اند. سپس شمارى ديگر از طلايه داران آمده وجود تحرك در سپاه آلفونسو را تأييد كردند. به دنبال آن جاسوسان از محله مسيحيان آمدند و گفتند: ما گوش ايستاديم و شنيديم كه آلفونسو به يارانش مى‌گويد: آتش‌افروز اين جنگ ابن‌عباد است و اين صحراويون گرچه مردمانى با احتياط و به امور كارزار آشنا هستند، ولى با اين سرزمين آشنايى ندارند و اين ابن‌عباد است كه آنان را راهنمايى مى‌كند. هدف شما بايد او باشد و به او حمله كنيد و در جنگ پاى بفشريد. اگر او را از پاى درآوريد، با صحراويون مشكلى نخواهيد داشت و اگر شما جانانه حمله كنيد گمان ندارم كه ابن عباد ياراى مقاومت در برابر شما را داشته باشد.

ابن عباد ابوبكر بن قصيره دبير را نزد يوسف فرستاد و ضمن آگاه ساختن او از آمدن آلفونسو از وى درخواست كمك كرد. ابن قصيره در تاريكيهاى شب از محله‌ها گذشت تا نزد يوسف بن تاشفين رسيد و حقيقت امر را به اطلاعش رساند. يوسف گفت كه به ابن عباد پيغام دهد: «به خواست خداوند من به زودى خود را به او خواهم رساند». آنگاه يوسف به يكى از فرماندهانش دستور داد كه با گردان زير فرمانش حركت كند و خود را به محله مسيحيان برساند و تا هنگامى كه آلفونسو با ابن عباد درگير است، آن را به آتش بكشاند. [1]


[1] . در ابن خلكان (ج 6، ص 116) چنين آمده است: «پس اميرالمؤمنين سوار شد و سواران سپاه و مردان و سران قبايل صنهاجه بر گردش حلقه زدند. آنان آهنگ محلۀ اذفونش كرده و پس از درگيرى به آنجا وارد شدند و قتل و غارت به راه انداختند. زمين از صداى نواختن طبل و شيپور به لرزه درآمد و صداى آن در فضاى كوهستان پيچيد. روميان پس از آگاهى بر اينكه اميرالمسلمين در محلۀ آلفونس است به محله‌هاى خودشان بازگشتند. سپس به اميرالمسلمين حمله كردند و او راهشان را گشود؛ و بار ديگر حمله كرد و آنان را بيرون راند. باز مسيحيان حمله كردند و او از محله بيرون رفت و جنگ و گريز آن قدر ادامه يافت تا آنكه اميرالمسلمين به حدود چهار هزار سرباز سورانى خود فرمان داد تا با سپرهاى لمطى، شمشيرهاى هندى و زوبينهاى زان وارد ميدان نبرد شوند. آنان پيادگان را با شمشير و سواران را با نيزه از پاى درمى‌آوردند، به طورى كه پشت به ميدان كرده از هماوردان خود مى‌گريختند». مفهوم اين رويداد اين است كه جنگ در اردوگاه آلفونسو روى داد كه يك فرسخ (نفح الطيب، ج 4، ص 367) يا هجده ميل (ابن اثير، ج 8، ص 142) از اردوگاه مسلمانان فاصله داشت. در چنين وضعيتى حمله به اردوگاه دشمن و بازگشت براى پشتيبانى از معتمد دست كم براى رفت و آمد و انجام مأموريت به دو ساعت وقت نياز داشت؛ و اين تأييد اين مطلب است كه يوسف گردانى را براى حمله به اردوگاه آلفونسو فرستاد و در همان حال خود با بخش اعظم سپاه به يارى و پشتيبانى ابن عباد رفت.

نام کتاب : روزهای سرنوشت ساز در جنگهای صلیبی نویسنده : عسلی، بسام    جلد : 1  صفحه : 48
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست