نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 103
همسرش به ابوطالب پناهنده شدند و پس از تحمّل سختى هاى
فراوان به مدينه هجرت كردند. شوهرش ابوسلمه، در جنگ ها در ركاب رسول خدا شمشير مى زد.
در جنگ احد زخمى شد، ولى با مداوا، زخمهايش التيام يافت.
پس از مدتى، پيامبر او را به فرماندهى سپاهى براى سركوبىقبيله
«بنى اسد» روانه كرد كه او با پيروزى برگشت. پس از بازگشت، جراحت او عود كرده، بدرود
حيات گفت. ابوسلمه، روزى از آخرين روزهاى حياتش، براى همسرش- امّ سلمه- حديثى از پيامبر
به اين مضمون روايت كرد:
اگر به كسى مصيبتى برسد و او بگويد: (انَّا لِلَّه وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ) و نيز بگويد:
بار خدايا! اين مصيبت را به حساب تو مى گذارم، خدايا!
در اين مصيبت، بهتر از آن را برايم جايگزين فرما؛ پروردگار عزّوجلّ نيكوتر از آن را
به او عطا خواهد كرد.
امّ سلمه گويد:
چون به وفات ابوسلمه، مصيبت زده شدم، گفتم: خداوندا! اين
مصيبت را به حساب خود قرار بده، و دلم راضى نشد كه بگويم، خدايا! بهتر از آن را برايم
جانشين كن. و به خودم گفتم چه كسى بهتر از ابوسلمه، آيا چنين و چنان نبود؟
پس از سپرى شدن عدّه، ابوبكر و عمر، از امّ سلمه خواستگارى
كردندامّاامّ سلمهبه آنها جواب ردّ داد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله، حاطب بن ابى بلتعه را به
خواستگارى ام سلمه فرستاد. امّ سلمه گفت:
اى فرستاده رسول خدا خوش آمدى؛ به عرض پيامبر برسان كه
من زنى مُسنّ
نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 103