responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 319

پيك معاويه سخنان آن بانو را به وى رساند. معاويه دستور داد او را احضار كردند و گفت:

آيا تو چنين گفته اى؟

- آرى، نه انكار مى كنم و نه عذر مى طلبم.

- از كشور من برو.

- به خدا قسم بزودى مى روم. من شام را وطن خود قرار ندادم و هرگز دلم به سوى آن تمايلى ندارد، چراكه در شام روز خوشى نديدم. دوسال به بلاى زندان دچار بودم. چه طولانى شد شب زنده دارى‌هايم و چه اشك‌هايى كه از ديده فشاندم. قرضم رو به فزونى نهاده و هيچ چشم روشنى به من نرسيده است.

عبداللّه بن ابى سرح كاتب گفت: «اى معاويه، او منافق است، او را به شوهرش ملحق كن. آمنه نگاه تندى به او كرد و گفت: اى كسى كه چانه توهمانند چانه و پوست وزغ است، منافق كسى است كه بر حق سخن نمى گويد و بندگان را چون خدايان كرنش مى كند، كه خداوندحكم به كفر چنين كس كرده است»

معاويه اشاره كرد كه او را از مجلس خارج كنند، آمنه گفت: «عجب از پسر هند! كه با انگشتان به من اشاره مى كند و از نيش زبانش مرا دريغ مى دارد. به خدا سوگند آمنه، دختر شريد نباشم اگر شكمش را با سخنانى به برندگى تكه هاى آهن پاره نكنم. [1]

حرّه، دختر حليمه سعديه‌

در زمان امام سجاد عليه السلام حجاج از عمال اموى نسبت به شيعيان ظلم و ستم فراوانى روا مى‌داشت. از جمله كسانى كه آن ملعون به خاطر محبت اهل‌


[1] - اعلام النسا، ج 1، ص 11؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 326

نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 319
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست