نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 185
خدمات من
بود؟».
سپس به
امام مجتبى عليه السلام فرمود:
«پسرم!
با اسيرت مدارا كن و نسبت به او رئوف و مهربان باش.
از هر
چه مىخورى و مىنوشى به او نيز بخوران. اگر مُردَم، به قصاص خونم او را بكش ولى
مُثْلَهاش مكن؛ زيرا شنيدم پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمود:
«حتى سگ
گزنده را مُثْلَه مكنيد.» و اگر زنده ماندم، خود مىدانم با او چه كنم.
و من از
هركس سزاوارتر به عفو هستم؛ زيرا ما خاندان، گنهكار را مىبخشيم و بزرگوارى
مىورزيم» [1]
امام حسن
عليه السلام پدر را به خانه برد و مردم با گريه و فرياد او را بدرقه مىكردند
چندان كه نزديك بود جانشان به لب رسد.
امام
مجتبى عليه السلام گروهى از پزشكان، از جمله «اثيرِ بنِ عَمْرو سَكُونى» را كه
ماهرتر از همه بود، دعوت كرد. وى جگر تازه گوسفندى را خواست و رگى از آن را به
جراحتِ سر مبارك امام عليه السلام نشاند و بيرون آورد. ديد سفيدى مغز بر آن نشسته
و ضربت تا مغز سرايت كرده است. اثير گفت: «اى اميرمؤمنان! وصيّتى اگر دارى بكن» [2]
آن حضرت
فرزندانش را به مكارم اخلاق وصيّت فرمود، و درسهاى ارزندهاى از زندگى به آنان همه
مسلمانان آموخت. سپس امر خلافت پس از خود را به فرزند بزرگوارش امام حسن عليه
السلام واگذارد. و ديگر فرزندانش و بزرگان خاندان و پيروانش را بر اين امر، گواه
گرفت، و كتاب و سلاحش را به وى تفويض كرد.
امام
عليه السلام چون از وصايايش فارغ شد، علايم مرگ را احساس كرد و به تلاوت قرآن
پرداخت. آخرين آيهاى كه خواند اين آيه بود: