نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 106
خوشحالى قريش و حزن و اندوه رسول خدا (ص) گشت تا آنكه
جبرئيل فرود آمد و آياتى از قرآن را در پاسخ پرسشهاى آنان آورد. [1] امّا آنان همچنان
بر موضع خصمانه خويش پافشارى كرده ايمان نياوردند. [2]
پرسش
1- قريش پس از يأس از راه مسالمت، براى خاموش كردن نور
الهى دست به چه اقدامى زد؟
2- شيوههاى آزار مشركان نسبت به مسلمانان را بيان كنيد.
3- چه كسانى بيش از ديگران مورد شكنجه و آزار قريش قرار
گرفتند؟ نام ببريد.
4- ابوطالب پس از آنكه شكنجههاى طاقتفرساى قريش نسبت
به مسلمانان را ديد دست به چه اقدامى زد؟
5- چند نمونه از آزار قريش نسبت به پيامبر (ص) را ذكر
كنيد.
6- چگونه توطئه ابوجهل در مورد قتل پيامبر (ص) خنثى شد؟
7- قريش چگونه در برابر عظمت قرآن سرگردان شد؟
8- توطئه «نضر بن حارث» در مبارزه با قرآن را به اختصار
بيان كنيد.
9- آيا قريش در مبارزه با پيامبر (ص) از غير مشركان هم
كمك گرفتند؟ از چه كسى؟
[1] . پاسخ مربوط به اصحاب كهف و ذوالقرنين در سورۀ
كهف آيات 9-26 و آيات 83 تا 99 ذكر شده و پاسخ مربوط بهروح، در سورۀ اسرا، آيه
85 آمده است
[2] . ر. ك. السيرة النبويّة، ج 1، ص 321-322، مجمع البيان،
ج 3، ص 451-452 و تاريخ پيامبر اسلام، آيتى، ص 126-127
114
گرفته بود، از وى پرسيد:
«از آنچه پيامبر شما از سوى خدا آورده است چيزى همراه
دار؟.»
جعفر: آرى
نجاشى: برايم بخوان
جعفر، اياتى از سورۀ مريم را خواند.
نغمۀ ملكوتى قرآن در فضاى قصر طنين افكند. نفسها
در سينهها حبس، و گوشها به نواى آيات الهى سپرده شد. فرستادگان قريش هر آن رنگ به
رنگ مىشدند و آتش خشم و كينه در دلهاشان شعلهورتر مىگشت. نجاشى و اسقفها، سخت مجذوب
قرآن شده بودند؛ به گونهاى كه نتوانستند خود را كنترل كنند و به شدّت گريستند. محاسن
نجاشى بر اثر فزونى گريه تر شد. كشيشها نيز به حدّى گريستند كه انجيلها تر شد.
نجاشى پس از شنيدن آيات قرآن، خطاب به مسلمانان گفت:
«اين سخنان و آنچه «عيسى» آورده هر دو از يك جا فرود آمده
است.»
سپس رو به نمايندگان قريش كرد و گفت:
«برويد! سوگند به خدا، هرگز آنان را به شما تسليم نخواهم
كرد.»1
نيرنگى ديگر
نمايندگان قريش هر چند با ذلّت و سرافكندگى مجلس را ترك
كردند؛ ولى باز دست از توطئه برنداشتند.
«عمرو بن عاص» مكّار گفت:
«سوگند به خدا، فردا نزد نجاشى مىروم و كارى خواهم كرد
كه ريشهشان قطع گردد.»
«برويد كه شما در سرزمين من در امانيد. هر كس به شما ناسزا
گويد زيان خواهد ديد.»
و اين سخنان را سه بار تكرار كرد، سپس افزود:
«من دوست ندارم در مقابل كوهى از طلا، به يكى از شما آزار
برسانم.
هديههاى اين دو نفر را به آنان پس دهيد كه من نيازى به
آنها ندارم. سوگند به خدا، خداوند به هنگام بازگرداندن پادشاهى به من از من رشوه نگرفت
تا من در اين رابطه رشوه بگيرم و دربارۀ من از مردم اطاعت نكرد كه من گوش به
حرف آنان دهم.»
نمايندگان قريش، سرافكندهتر از روز گذشته، هداياى خود
را پس گرفتند و با ذلّت و خوارى از مجلس بيرون شده و با ناكامى حبشه را به سوى مكّه
ترك كردند و مسلمانان با آسايش و محبوبيّت بيشتر مورد حمايت همه جانبۀ نجاشى
قرار گرفته و با خيالى آسوده به انجام مراسم دينى و زندگى در حبشه پرداختند.1 برخى
از آنان حدود چهارده سال (سال ششم بعثت تا سال هفتم هجرت) در اين كشور اقامت گزيدند
و بعضى از فزندانشان در آنجا متولد شدند. از جمله: «عبداللّٰه»، «محمّد»
و «عون» فرزندان «جعفر بن ابيطالب» كه هر سه در حبشه متولّد شدند.2
سرانجام كار مهاجران
از مجموع 83 مرد و هيجده زن مهاجر به حبشه به اضافۀ
كودكان، هشت مرد و سه زن در حبشه درگذشتند. 33 مرد و شش زن پيش از هجرت رسول خدا (ص)
به مدينه، در مكّه به آن حضرت پيوستند و حدود 71 نفر پس از هجرت رسول خدا (ص) به مسلمانان
ملحق شدند كه از اين تعداد 29 نفر پيش از جنگ بدر و حدود 26
[1] . ر. ك. السيرة النبويّه، ابن هشام، ج 1، ص
360-362
در سال ششم بعثت، روزى رسول خدا (ص) در كنار كوه صفا نشسته
بود، «ابوجهل» دشمن سرسخت اسلام و پيامبر (ص) و رئيس تيرۀ «بنى مَخْزُوم» از
كنار آن حضرت گذشت و زبان به شماتت او گشود. خاك بر سر و صورت رسول خدا (ص) پاشيد و
با لگد بر شانۀ آن حضرت زد.
رسول خدا (ص) عكس العملى نشان نداد و در پاسخ اهانتهاى
فرعونِ قريش سكوتكرد.
ابوجهل نيز با غرور راه خود را در پيش گرفت و به سوى قريش
كه در مسجد نشسته بودند رفت.
ديرى نپاييد كه «حمزة بن عبدالمطّلب» عموى پيامبر (ص)
- كه تا آن روز اسلام
130
سرور قريش در دوران سخت و تنهايى رسول خدا (ص) با دست
و زبان و مال او را يارى نمود و در راه دفاع از آن بزرگوار و رسالت اِلهىاش مشكلات
و مصيبتهاى بزرگى را تحمّل كرد.
او بود كه دشمنى قريش را بر خويش خريد؛ گرسنگى و فقر را
تحمّل كرد و با برگ درختان و خاشاك بيابان سدّ جوع نمود. او حاضر بود در راه دفاع از
پيامبر (ص) - كه در حقيقت دفاع از آرمان مقدّسش بود - وارد جنگ شود، ولى هرگز حاضر
نشد پيامبر (ص) را تسليم قريش كند.
او كه شاعرى توانا بود با سرودن اشعار سياسى و اعتقادى،
عواطف را بر مىانگيخت.
مسلمانان را نسبت به راهى كه در پيش گرفتهاند دلگرم و
اميدوار مىساخت و مشكلات را در نظرشان كوچك مىشمرد و مشركان، به ويژه سرانشان را
از دستيابى به پيامبر (ص) و چيره شدن بر جبهۀ حق مأيوس مىكرد.
پيش از اين1 با نمونهاى از سرودههاى او آشنا شديم، اينك
نمونهاى ديگر از اشعارش كه مشركان و سران قريش را مورد خطاب قرار داده است:
- مگر نمىدانيد كه ما «محمّد» را پيامبرى همچون موسى
يافتهايم كه در نخستين كتابها ياد او رفته است.
- و اينكه او در ميان بندگان از محبوبيت فراوانى برخوردار
است و هيچ خيرى بهتر از اين نيست كه خداوند كسى را مورد محبّت خاصّ خويش قرار دهد.
- به هوش آييد! به هوش آييد! پيش از آنكه زمين براى خاك
كردن شما كنده شود و كسانى هم كه گناهى از آنان سر نزده همچون گنهكاران به درد سر افتند.
- از گمراهان پيروى نكنيد و پس از دوستى و خويشاونديتان
با ما پيوندها و
كرد، وفات حضرت خديجه، همسرا فداركار رسول خدا (ص) بود.
خديجه، زن ثروتمند و پاكدامن قريش كه به عشق حقيقت و معنويّت به همسرى پيامبر (ص) درآمده
بود، در راه پيشبرد اهداف اسلام، خدمات ارزشمندى انجام داد و رنجهاى فراوانى كشيد.
او بود كه در دوران تنهايى رسول خدا (ص) به وى گراييد و ثروت انبوه خود را در اختيار
بنيانگذار اسلام نهاد تا هرگونه كه صلاح مىداند به مصرف رساند. او تمامى سختيها را
تحمّل كرد و به خصوص در مدّت سه سال محاصرۀ اقتصادى در «شعب ابوطالب» با وضعى
جانكاه به سر برد. سرانجام، پس از 25 سال زندگى سراسر ايثار و فداكارى با رسول خدا
(ص) در حالى كه 65 سال از عمرش مىگذشت، به فاصلۀ سه يا 35 روز از درگذشت ابوطالب،
وفات يافت و در «حَجُون» به خاك سپرده شد.1
اين دو مصيبت، روح بزرگ رسول خدا (ص) را در اندوه فرو
برد چندانكه آن سال را سال اندوه ناميد2 و نيز فرمود:
«در اين روزها براى اين امّت دو مصيبت رخ داد كه نمىدانم
براى كداميك بيشتر اندوهناك باشم.»3
خديجه در پرتو ايمان و بندگى خدا و خدمات ارزندهاش به
اسلام، از چنان ارج و عظمتى در نزد پروردگارش برخوردار بود كه يكى از چهار زن برتر
جهان گرديد. رسول خدا (ص) فرمود:
«بهترين زنان عالم چهار نفرند: مريم دختر عمران، خديجه
دختر خويلد، فاطمه دختر محمّد (ص) و آسيه دختر مزاحم.»4
با توجّه به مقام و منزلت معنوى اين بانوى بزرگ بود كه
رسول اكرم (ص) علاقۀ
[1] . ر. ك. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 35، اعلام الورى، ص 63،
والكامل فى التاريخ، ج 2، ص 90-91
[2] . ر. ك. بحار الانوار، ج 19، ص 25، والسيرة الحلبيّة،
ج 1، ص 347