نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 352
تكبير مىگفت و سپاه اسلام تكبيرش را پاسخگو بودند [1]:
«حق آمد و باطل نابود شد كه باطل نابود شدنى است.» [2]
آنگاه حضرت كليد كعبه را از «عُثْمانِ بْنِ طَلْحة» گرفت
و در را گشود مسلمانان همه با هم دُعاى وحدت را سر دادند:
لا الهَ الَّا اللَّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، صَدَقَ
وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْاحْزابَ وَحْدَهُ. [3]
بدرون كعبه رفت و تصاويرى از ابراهيم و ديگران كه مشركان
ترسيم كرده بودند از ديوار كعبه زدود و در اين حال فرمود: «خداوند بكُشد مردمى را كه
تصوير چيزهائى را كه نيافريدهاند، مىكشند.» [4]
رسول خدا (ص) به همراهى على عليه السلام كه براى درهم
شكستن بتها از شانه پيامبر (ص) بالا رفته بود همه بتها را درهم شكست و خانه توحيد را
از آن همه مظاهر شرك و جهالت پاك كرد. [5] سپس براى مردمى كه چشم انتظار فرمانِ پيامبر
(ص) بودند خطبهاى به اين شرح ايراد فرمود:
«سپاس خدائى را كه وعده خويش را راست فرمود و بنده خود
را يارى داد و خود به تنهائى، احزاب (گروهها) را منهزم كرد. شما چه مىگوييد و چه تصور
مىكنيد؟» مردم مكّه گفتند: خير و نيكى! و گمانى جز نيكى نداريم كه تو برادرى بزرگوار
و برادر زادهاى گرامى هستى. رسول خدا فرمود: من همان را مىگويم كه برادرم يوسف گفت:
(قالَ لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ
يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّحِمينَ.)[6] امروز
بر شما ملامتى نيست. خداوند شما را مىآمرزد كه او مهربانترين مهربانان است.
سپس فرمود: «هر بائى كه در جاهليت معمول بود و هر خون
و مالى كه بر عهده