نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 64
بَحيرا» با مشاهده پيامبر (ص) به او چشم دوخت و يك لحظه
چشمش را از آن حضرت بر نمىگردانيد. نگاههاى عميق او نشانه رازى بود كه در دل داشت.
او نشانههاى پيامبرى را كه در كتابهاى آسمانى خوانده بود در وجود آن حضرت مىديد.
«بحيرا» پس از صرف غذا نوجوان قريش را موردخطاب قرار
داد و گفت:
«اى پسر! تو را به «لات» و «عزّا» سوگند مىدهم كه به
پرسشهايم پاسخ گويى.» [1]
پيامبر: مرا به «لات» و «عُزّا» سوگند مده! سوگند به خدا،
چيزى نزد من مبغوضتر از آن دو نيست.
«بَحيرا» پرسشهاى گوناگون از حالات شخصى و ويژگيهاى پيامبر
(ص) كرد و آن حضرت به همه پاسخ داد. «بَحيرا» يقين كرد كه او همان پيامبر وعود در تورات
و انجيل است.
سپس به عموى رسول خدا (ص) «ابوطالب» رو كرد و گفت:
«هر چه زودتر فرزند برادرت را به «مكّه» باز گردان و
او را از چشم يهود پنهان دار. سوگند به خدا اگر آنچه من درباره او مىدانم يهوديان
بدانند او را خواهند كشت. بردارزادهات شأن و منزلتى بس والا دارد.»
«ابوطالب» با شنيدن سخنان «راهب» امور مربوط به تجارت
را با سرعت به انجام رساند و «محمّد» (ص) را به مكّه باز گردانيد و در حفظ او كوشيد.
[2]
[1] . با آنكه وى مسيحى و معتقد به خدا بود و علّت سوگند
به «لات» و «عزّا» شايد اين باشد كه وى مىديد قريش به آنها سوگند مىخورند و تصور
مىكرد كه پيامبر هم به آنها اعتقاد دارد
[2] . ر. ك. السيرة النبوية، ابن هشام، ج 1، ص
191-194
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 64