بود با
مسلمانان بجنگد. حاكم كوفه، عمر را از قضيه باخبر كرد و آمادگى سپاه كوفه را براى
جنگ با آنان اعلام نمود.
عمر پس
از شنيدن اين خبر، سران اصحاب را جمع كرد و با آنان به مشورت پرداخت و گفت: من بنا
دارم خودم همراه سپاه حركت كرده، آنان را از نزديك فرماندهى كنم، ديدگاه شما در
اين باره چيست؟ ابتدا طلحة بن عبيداللَّه برخاست و طى سخنانى عمر را به اين كار
تشويق كرد و آمادگى مردم را براى همراهى با وى اعلام داشت. سپس عثمان گفت: به نظر
من، نه تنها خودت به همراه نيروهاى مكّه و مدينه در جبهه حاضر شو، بلكه به سپاه
شام و يمن هم بنويس تا به لشكريان كوفه بپيوندند و اينك كه دشمن نيروهاى زيادى را
وارد صحنه كرده، تو هم با همه نيروهايت با آنان روبهرو شو و فرماندهى اين جبهه را
به ديگرى واگذار مكن.
سخنان
اين دو نفر عمر را قانع نكرد و از ديگر اصحاب نيز نظر خواست. اميرمؤمنان عليه
السلام فرمود:
به نظر
من فراخواندن سپاه شام و يمن به هيچ وجه كار درستى نيست، زيرا احتمال دارد با خالى
شدن مرزهاى شام و يمن، سپاهيان روم و حبشه از فرصت استفاده كرده و بر سرزمين
مسلمانان بتازند.
بيرون
رفتن شما از مدينه هم صلاح نيست، زيرا ممكن است دشمنانى از اطراف سر برآورده و
مشكلاتى فراهم كنند. تو خود در مدينه بمان و بگذار سپاه شام و يمن نيز در مناطقشان
مستقر باشند و تنها به سپاه بصره دستور بده سه قسمت شوند، قسمتى نظم داخلى را به
عهده بگيرند و قسمتى از مرزها حفاظت كنند و گروه ديگر به لشكريان كوفه بپيوندند.
اگر فردا نيروهاى دشمن تو را در ميدان