responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درآمدی بر سیره فاطمی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 90

گريست، حضرت فاطمه (س) نزد رسول خدا (ص) رفت و عرضه داشت:

پدر جان! سلمان از لباس پر وصله من تعجب مى‌كند. به خدايى كه تو را به پيامبرى برانگيخته است، من و على پنج سال است كه از مال دنيا تنها پوست گوسفندى داريم كه روزها شترمان بر آن علوفه مى‌خورد و شبها خود بر آن مى‌خوابيم و بالش ما پوستى پر شده از ليف خرما است. [1]

نيمه شبى رسول خدا (ص) به خانه على و فاطمه- عليهما السلام- رفت و حالشان را پرسيد. حضرت فاطمه (س) جواب داد: «حالمان چنين است كه مى‌نگريد؛ با عبايى زندگى مى‌كنيم كه نصف آن زير انداز ما است كه بر آن مى‌نشينيم و نصف ديگرش رو انداز كه بر خود مى‌كشيم.» [2]

رسول خدا (ص) به ساده زيستى دخترش فاطمه (س) بسيار حساس بود و هرگز اجازه نمى‌داد حريم نبوى به ذخارف دنيا و تجملات آلوده گردد. زراره از امام باقر (ع) نقل مى‌كند: هرگاه پيامبر (ص) به سفر مى‌رفت، آخرين ديدارش با فاطمه (س) بود و چون از سفر باز مى‌گشت، نخستين كسى كه به ديدار وى مى‌شتافت باز دخترش فاطمه (س) بود.

در ادامه حديث آمده است: روزى رسول خدا (ص) در بازگشت از سفرى به ديدار فاطمه (س) شتافت و ضمن گفت و گو چشمش به پرده‌اى افتاد كه از در آويزان بود. ضمن آنكه دو دستبند نقره‌اى در دستان دخترش مشاهده كرد كه اميرالمؤمنين (ع) آنها را از سهميه غنائم جنگى خريده بود.

پيامبر به آنها نگريست؛ ولى چيزى نگفت و بى درنگ برخاست و خانه زهرا (س) را ترك كرد.


[1] . بحارالانوار، ج 8، ص 303 و ج 43، ص 88

[2] . همان، ج 37، ص 44

نام کتاب : درآمدی بر سیره فاطمی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 90
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست