نام کتاب : علل پیشرفت و انحطاط مسلمین نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 141
درس پانزدهم: استعمار خارجى (سياسى، اقتصادى،
نظامى)
الف- سياسى
تعيين مرز ميان ديانت و سياست و محدود كردن هر يك از آنها
در حوزه خاصّ خود (سكولاريزم/ علمانيت) از ديگر شيوههايى است كه استعمار براى پيشبرد
اهداف خود، به كار گرفته و به موفقيتهايى نيز دست يافته است. تلاش پيگير عوامل استعمار
از يك سو و عوامزدگى، آسايشطلبى و دنياستيزى مسلمانان از سوى ديگر، دين و ايمان را
در اعمال عبادى خاصّى محدود ساخت، تا آن جا كه مسلمانان باورشان گرديد كه تعاليم دينى
تنها سرنوشت پس از مرگ را رقم مىزند، ولى علم سياست درباره چگونه زيستن در اين دنيا
است؛ اصول و مؤلّفههاى دين اصولى ثابت، مقدس و آسمانى است، درحالىكه سياست پيوسته
در حال تغيير و فاقد قداست و چه بسا آلوده به فساد و اين دو هرگز قابل جمع نيستند.
دين و سياست در هدفمندى نيز متفاوتند: دين هدفى جز تربيت انسان و هدايت جامعه بهسوى
تكامل اخلاقى و معنوى ندارد، در حالى كه هدف سياست و سياستمدار تأمين وضع موجود، كسب
پيروزى و مطرح شدن در عرصه سياسى و اجتماعى است. [1]
اقشار ساده مسلمانان با اين برداشتها و ذهنيتها همراه
با تبليغ زهراگين دشمنان، سياست را نوعى شيطنت، دغل بازى، فريبكارى و از مظاهر بىدينى
و گرايشهاى ضدّ مذهبى تلقّى كردند و دين را در چهارچوب آخرت و عبادات خشك تفسير نمودند
و براى هر يك، پيروان خاصّى تعيين نمودند؛ اولين گروه را آخرت طلب و خداجو