نام کتاب : فاطمه(س) حامی ولایت نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 109
على جان!
خانه، خانه توست و من همسر تو هستم. هر چه مىخواهى انجام ده.
ابابكر و
عمر بههمراه چند نفر ديگر به عيادت آمدند و بر حضرت زهرا عليها السلام سلام كردند
ولى حضرت پاسخ هيچيك را نداد. ابابكر سياست «رقّت قلب» را پيشه كرد و هاى هاى گريه
كرد و زبان به عجز و التماس گشود. اما حضرت زهرا عليها السلام، كه صورتش را از
عيادت كنندگان برگرفته بود، به امام على عليه السلام گفت: يا اباالحسن! از ابوبكر
بپرس آيا آن شب را بياد دارد؟! آن نيمهشب را كه پدرم به سراغش فرستاد. او را، عمر
را و چند تن ديگر از مهاجر و انصار را بطور ناگهانى به حضور طلبيد؟
ابوبكر
گفت: آرى! آرى! اى دختر رسول خدا! خوب بهخاطر دارم! حضرت زهرا عليها السلام
فرمود: آيا بياد دارند كه پدرم جمع آنان را به شهادت طلبيد و فرمود: گواه باشيد كه
فاطمه، پاره تن من است. هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است. و آنكه
مرا به خشم آورد، خدا را خشمناك كرده است؟
ابوبكر و
عمر و همراهان يكصدا گفتند: خدايا شاهد باش كه اين سخن را از رسول خدا صلى الله
عليه و آله شنيدهايم.
در اين
هنگام، حضرت زهرا عليها السلام با صداى بلند فرمود: خدايا شاهد باش! خدايا تو را
گواه مىگيرم كه ابوبكر بر من ستم كرده است! دل مرا شكسته است! حق مرا غصب كرده
است! مرا به خشم آورده است!
ابوبكر
كه هرگز انتظار شنيدن اين سخنان را نداشت، فريادش به گريه بلند شد. ولى عمر غضبناك
شد و به ابوبكر تشر زد و گفت: برخيز اى فرومايه! كه خشم و رضاى زنى تو را به گريه
و خنده مىاندازد!
نام کتاب : فاطمه(س) حامی ولایت نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 109