نام کتاب : بررسی فقهی خروج از حاکمیت دینی نویسنده : فرازی، صادق جلد : 1 صفحه : 73
3. در
نامهاى خطاب به معاويه: والواجب فى حكم الله و حكم الاسلام على المسلمين ...
ان يختاروا لانفسهم اماما عفيفا عالما ورعا عارفا بالقضاء والسنة[1]
و آنچه
از حكم خدا و حكم اسلام بر مسلمانان ... واجب مىباشد ... اين است كه ... براى
خويش امام پاكدامن دانا، پارسا و آگاه به قضاوت و سنت معين كنند.
4. و قد علمتم انه لا ينبغى ان يكون الوالى على الفروج والدماء
والمغانم والاحكام و امامة المسلمين البخيل، فتكون فى اموالهم نهمته، ولا الجاهل
فيضلهم بجهله، ولا الجافى فيقطعهم بجفائه، ولا الخائف للدول فيتخذ قوما دون قوم،
ولا المرتشى فى الحكم فيذهب بالحقوق و يقف بها دون المقاطع، ولا المعطل للسنة
فيهلك الامة.[2]
شما
مىدانيد كه حاكم بر نواميس و جان و اموال و احكام مسلمانان نبايد بخيل باشد، تا
در خوردن اموالشان حريص شود، و نبايد نادان باشد تا مردم را با نادانى خود گمراه
سازد، و نبايد ستمكار باشد تا به ستم، روزى آنان را ببرد، و نبايد از گردش دولت ها
بترسد تا گروهى را همواره بر گروه ديگر برترى دهد، و نبايد در داورى رشوه خوار
باشد تا حقوق مردم را از ميان برد و در بيان احكام و حدود الهى توقف نمايد، و
نبايد سنت پيامبر را فرو گذارد تا امت را به هلاكت افكند.
5. ثلاثة من كن فيه من الائمه صلح ان يكون اماما اضطلع بامانته:
اذا عدل فى حكمه، و لم يحتجب دون رعيته، و اقام كتاب الله- تعالى- فى القريب
والبعيد.[3]
سه خصلت
است كه در هر پيشوايى وجود داشته باشد مى توان گفت پيشوايى است كه به امانت خود
وفادار مانده است: در حكمش عدالت روا دارد؛ از مردم خود را نپوشاند، و دستورات
خداوند را در مورد اشخاص دور و نزديك خود اقامه كند.
6. ليس ثواب عند الله- سبحانه- اعظم من ثواب السلطان العادل ....[4]
هيچ
ثوابى در نزد خداوند سبحان بزرگ تر از ثواب سلطان عادل ... نيست.