وجود نيروهاى مسلح در همه نظامهاى سياسى عالم، از
گذشته تا اكنون، از اهميت و ضرورت فراوانى برخوردار بوده است. امروزه، انديشمندان
و نظيريهپردازان روابط بينالملل، جملگى بر اين نظرند كه برخوردارى هر نظام و
حاكميتى از آمادگى نظامى كه در سايه وجود يك سازمان نظامى توانمند حاصل مىآيد، از
عناصر كليدى «قدرت ملى» آن كشور و نظام است (1).
از اين رو، بيشتر دولتها، وجود نيروهاى مسلح را
پيشنيازى براى بقاى ملى خود قلمداد مىكنند و شواهد نيز حاكى از آن است كه هنوز
هيچ جايگزينى براى رفع نگرانيهاى ناشى از چگونگى مديريت حكومت بدون وجود نيروهاى
نظامى يافت نشده است (2).
نظام اسلامى نيز نه تنها از اين قاعده مستثنى نيست،
بلكه چون اهداف و آرمانهايش با دشمنان داخلى و خارجى متعددى روبه رو است، نيازمندى
اش به نيروهاى مسلح قوى و توانمند بيش از ساير نظامها است. و اينك شواهدى را بر
اين مدّعا بازمىنگريم: