نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 350
حسين عليه السلام از مدينه عازم مكّه
گشت، حارث نيز با آن حضرت عازم شد و تا رسيدن به كربلا وى را همراهى كرد. چون جنگ
در گرفت پيشاپيش حسين عليه السلام جنگيد و با شهادت رستگار شد. [1]
9) جون بن حوى،
غلام ابوذر غفارى: جون پس از ابوذر به اهل بيت پيوست. او
نخست با امام حسن عليه السلام و سپس با حسين عليه السلام بود و آن حضرت را در سفر
مدينه تا مكّه و از آنجا به عراق همراهى كرد ... چون جنگ درگرفت، مقابل امام عليه
السلام ايستاد و اجازه پيكار گرفت. حسين عليه السلام فرمود: اى جون از سوى من
آزادى. تو به طلب آسايش به دنبال ما آمدى، پس خود را پاىبند اين راه مكن. جون خود
را به پاى اباعبدالله الحسين انداخت و بر آن بوسه مىزد و مىگفت: اى پسر رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم آيا اين درست است كه در روزگار آسايش ريزهخوار
نعمتتان باشم و در دوران سختى رهايتان كنم؟ من بدبو هستم، نسبى پست دارم، رنگم
سياه است، پس شما در بهشت بر من بدميد تا بويم خوش، نسبم شريف و رنگم سپيد گردد.
نه به خدا سوگند از شما جدا نگردم تا اين خون سياه با خونهايتان درآميزد. آنگاه
حسين عليه السلام به او اجازه داد ... سپس جنگيد تا كشته شد.
حسين عليه السلام بر بالين او ايستاد و
گفت: پروردگارا رنگش را سپيد و بويش را پاكيزه گردان و با خوبان محشورش فرما و
ميان او و ميان محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيوند برقرار كن.
علماى ما از امام باقر عليه السلام از
پدرش زينالعابدين نقل كردهاند كه چون بنىاسد براى دفن كشتگان به ميدان نبرد
آمدند، جون را ديدند كه پس از چند روز بوى مشك مىدهد. [2]
10) عقبة بن سمعان: عقبة بن سمعان غلام رباب، دختر امرؤ
القيس كلبى، همسر امام حسين عليه السلام بود و همراه كاروان حسينى از مدينه به
مكّه و سپس به عراق آمد. طبرى گويد: عمر بن سعد، عقبة بن سمعان غلام رباب، دختر
امرؤ القيس كلبى و مادر سكينه، دختر حسين عليه السلام، را دستگير كرد و گفت:
چهكارهاى؟ گفت: بندهاى مملوكم، پس رهايش كرد. [3]