نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 173
درگذشتگان
ابن ابی وقار؛
ابن جنان (ابوبکر)؛
حجاری؛
خازن (عبدالرحمان)؛
سلامی؛
شهرزوری.
ابن ابی وقار
ابوالفضل، اسماعیل بن ابی
وقار. اصل او از معره بود و مدتی در شام اقامت گزید. به بغداد سفر کرد
و نزد پزشکان دانشور آنجا پزشکی آموخت و از دانشمندان بغداد دانش فراگرفت.
سپس به دمشق بازگشت و در دو شاخه علم پزشکی ـ نظری و علمی ـ
برجسته بود. وی بسیار نیکوکار، روشی پسندیده و هوشی
سرشار داشت. به خدمت سلطان عادل نورالدین محمودبن زنگی درآمد و در
پزشکی مورد اعتماد او بود و در سفر و حضر از وی جدا نمی شد و از
بخشش های فراوان سلطان برخوردار شد. ابن ابی وقار در حلب درگذشت. 2
ابن جنان شاطبی(ابوبکر)
ابوبکر، احمدبن عبدالحق بن خلف بن مفرج
معروف به ابن جنان شاطبی. پدرش عبدالحق (متوفای 539ق) از دانشمندان
بزرگ و شاعر بود؛ چنان که فرزندش (شخصیت مورد بحث) نیز شاعری با
سبک استوار بود. ابن جنان بر اثر گرفتاری به زندان افتاد و دستان او را
بستند. او با قطعه زغالی بر دیوار زندان نوشت:
«آیا گردن فرازان دلاور از قوم من
ندانستند من در سرای خواری و ذلت اسیرم و آهنگ جانم کرده اند ؟
پای بسته، قدرت درازکردن آن را ندارم؛ چون شخصی می مانم که
مارها، او را احاطه کرده باشند. گروهی به دور از فضیلت و رادمردی
برای ریختن خونم اجتماع کرده اند».
نیز اشعاری در نسیب
دارد:
«آیا آن زن پاکدامن در تاریکی
شب به وقت غروب ستارگان سرزده به دیدن ما نمی آید ؟ پروین
آهنگ باختر کرد، چونان دسته کبوترانی که با بال های گسترده آهنگ رفتن
لانه کنند. درحالی که سرا، از مردم بیگانه و سرزمین های
دور آکنده است و سخن راست به مرد آزاده سزاوارتر است. چه کسی به من خبر می
دهد نسیم مرغزار روحاء [نام مکانی است] چگونه می وزد و آیا
پس از من باران های پیوسته بر آن باریدن گرفت ؟».
ازجمله آن اشعار، پاره شعر زیر
است:
«آیا دل من در منزل زینب در
ذات النقا مسکن گزیده است یا با کاروانیان رخت سفر بربست ؟ تا کی
گوش به فرمان قلب باشم و عشق بازی کنم و جانم را در عشق زیباچهرگان سفید
و گندمگون به زحمت اندازم ؟!». 3
حجاری
ابومحمد، عبداللّه بن ابراهیم بن
ابی اسحاق صنهاجی حجاری (منسوب به وادی الحجاره واقع در
شمال شرق مادرید): وی ادیبی سخنور و در نظم و نثر سرآمد
بود تاآنجاکه به او لقب جاحظ مغرب دادند و شاعری نیکوسرا بود تاآنجاکه
او را ابن رومی مغرب خواندند و در هجو چندان مهارت یافت که لقب حطیئه
دوران را به خود اختصاص داد. شهرت وی بر اساس تألیف کتاب المسهب است
که در این کتاب گزیده هایی از اشعار شعرای ممتاز
اندلس و تاریخ مردم مغرب جمع آورده است و آن را به سردار عبدالملک بن سعید
یحصبی، حاکم قلعه یحصب تقدیم کرده است و در مدح او چنین
سروده است:
«آوازه نیکویت مرا به تو
حواله داد و آمدم؛ درحالی که راهنمای من نزد تو ستایش و مدح
توست. با ناشکیبایی محبوب را بدرود گفتم و سخن ملامتگر را گوش
نکردم. و تاریکی را چون پرده ای بر خود آویختم؛ درحالی
که دیدگان ستارگان کم سو بود (در شبی بسیار تاریک آمدم).
از گرمای نیمروزی شکوه نکردم و سایه گسترده ات مرا به
خوان نعمتت فراخواند. آمدم و قاصدی از پیش نفرستادم؛ زیر دل من
همان قاصد بود».
همچنین اشعاری در غزل دارد:
«در شب تار به دیدار تو آمد، چون
شاخه ای که نسیم آن را می چماند. تاریکی شب آنچه را
در گوهر به رشته کشیده دیدی، ربود [ستارگان را به گوهر به رشته
کشیده شده تشبیه کرده است]. ازاین رو آفاق و کرانه های زیبا،
جامه سیاه بر تن کردند (صفحه آسمان تاریک بود). اگر روشنایی
باده نبود، ندیمان در آن شب به جام راه نمی یافتند». 4
خازن (عبدالرحمان)
ابوالفتح، عبدالرحمان حکیم خازن یا
خازنی از اهالی مرو. وی غلام رومی علی خازن مروزی
بود؛ ازاین رو به او منسوب شد. او اخترشناس و مهندس بود. علوم هندسی و
عقلی فرا گرفت. خازنی، زاهدپیشه بود و جامه پارسایان می
پوشید. زیجی برای سلطان سنجر سلجوقی ساخت و سلطان،
هزار دینار برایش فرستاد. او فقط ده دینار از آن را برداشت و
مابقی را برگرداند و گفت هر سال سه دینار مرا بس
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 173