نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 57
-
بركنارى معاويه
همانگونه
كه اشاره شد، هدف اميرمؤمنان عليه السلام از بركنارى عمّال عثمان، مبارزه بافساد و
تحكيم پايههاى حقّ و عدالت اجتماعى بود؛ از اينرو با ادامه حكومت معاويه كه به
خوبى از فكر و عملكرد وى آگاه بود، مخالفت كرد، و تصميم گرفت او را از مسند حكومت
برمسلمانان، طرد كند، و در اين رابطه سخن هيچ كس- حتى پسر عموى خود ابن عبّاس- را
در خصوص ابقاى وى، هرچند براى مدّتى كوتاه، نپذيرفت.
مُغَيرّه،
پس از اينكه از پيشنهاد خود نسبت به ابقاى همه حكّام سابق، نتيجهاى نگرفت، به
امام عليه السلام گفت:
«معاويه
را از استاندارى شام بركنار مكن، زيراوى گستاخ است و مردم شام مطيع او هستند، تو
هم در تثبيتش بهانه دارى، زيرا عمر بن خطاب او را به استاندارى شام منصوب كرده
است.»
ولى امام
عليه السلام فرمود:
«نه، به
خدا سوگند، براى دو روز هم معاويه را به كار نمىگمارم». [1]
هنگامى
كه ابن عبّاس، از پيشنهاد مغيره آگاه شد، به اميرمؤمنان عليه السلام عرض كرد:
«من نيز
معتقدم معاويه را فعلًا بركنار نكنى، وقتى بيعت كرد و كارت استوار شد، آنگاه
بركنارش كن.»
امام
عليه السلام فرمود:
«نه، به
خدا سوگند حز شمشير چيزى به او نمىدهم.» [2]
در مورد
چگونگى اين سياست بايد نكاتى را يادآور شويم.
* امام
عليه السلام به خوبى آگاه بود كه معاويه به هيچ وجه دست بيعت به سوى او دراز
نكرده، و به فرمانش گردن نخواهد نهاد، زيرا گذشته از داشتن روحّيه قدرتطلبى و
زراندوزى، عصبيّتهاى قومى و كينههاى ديرينهاى كه نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام
داشت مانع از آن بود كه به عنوان كارگزار و نماينده حكومت امام عليه السلام عمل
كند. و در حقيقت، روحيه و هدف