نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 101
دوش خود داشت نزد ما آورد. نامه را تقديم كرديم. حضرت
نامه را باز كرد و خواند. آنگاه سر مبارك را به طرف درخت خرمايى كه زير آن ايستاده
بود بالا برد و دوباره فرمود: شفا يافت. [1]
امام جواد (ع) نيز به وسيله نامه و پيك موارد لازم را
با پدر در ميان مىگذاشت و از آن حضرت رهنمود مىخواست.
«محمد بن ابى عباد» كاتب امام هشتم (ع) مىگويد:
آن حضرت از فرزندش جز با كنيه نام نمىبرد و مىفرمود:
«ابوجعفر» براى من نامه نوشته است. و من براى او نامه مىنوشتم در حالى كه كودك بود.
و نام آن حضرت را امام هشتم (ع) با احترام و تعظيم مىبرد. همچنين نامههاى «ابوجعفر
(ع)» در نهايت زيبايى و بلاغت به پدر بزرگوارش مىرسيد. [2]
جانشينى پدر
بيش از پنج سال از عمر شريف امام جواد (ع) نمىگذشت كه
امام هشتم (ع) به دستور مأمون به خراسان برده شد. جدايى از پدر بزرگوار براى آن حضرت
بسيار دشوار بود.
بويژه كه مىدانست اما رضا (ع) از اين سفر باز نمىگردد.
زيرا آن حضرت خانواده را جمع كرده و اعلام نموده بود كه ديگر باز نمىگردد. همچنين
به آنان دستور داد بر او گريه كنند. [3]
امام هشتم (ع) به هنگام رفتن به خراسان در حالى كه فرزند
گرامىاش را همراه داشت به سر قبر رسول خدا (ص) رفت و دستش را بر قبر نهاد و امام جواد
(ع) را نيز به آن چسباند و از رسول خدا (ص)، خواست تا او را حفظ كند. امام جواد (ع)
به پدر عرض كرد: «پدرم! به خدا سوگند تو به سوى پروردگارت رهسپار هستى». [4]
امام رضا (ع) امور مربوط به خانواده و شيعيان را به امام
جواد (ع) سپرد؛ و فرمود: ابو جعفر (ع) وصى و جانشين من در خانواده است؛ [5] زيرا از
صلاحيت و شايستگى خدا