responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 66

بچرخانند. «1» اسراى اهل بيت را بر شتران چموش و بدون جهاز سوار كرده بودند در حالى كه لباس كافى براى پوشاندن خود نداشتند. مردم بسيارى بر كنار كوچه‌ها و بالاى بامها به تماشا ايستاده بودند.

زنى از بالاى بام فرياد بر آورد: شما كدام اسيرانيد؟ جواب شنيد: ما اسراى خاندان رسالتيم. زن از بام به زير آمد و هر چه توانست روپوش و مقنعه و چادر به پيشگاهشان هديه نمود و آنان خود را پوشيدند. «2»

مظلوميت اسرا، زنان كوفى را به گريه و ضجّه واداشت و امام سجاد كه شيون و زارى آنان را ديد با تعجب فرمود:

«تَنُوحُونَ وَ تَبْكُونَ مِنْ اجْلِنا فَمَنْ ذَا الَّذى‌ قَتَلَنا» «3»

شما كه براى ما نوحه‌سرايى و زارى مى‌كنيد! پس چه كسى عزيزان ما را كشته است؟

گروه زيادى از كوفيان به تبليغات و دستور ابن زياد در مسير عبور اسرا گرد آمده بودند و زمان براى رساندن پيام شهدا و بيان مظلوميت آنان و بر ملا نمودن چهره ستم امويان مناسب بود. زينب سلام الله عليها اولين پيام‌رسان نهضت حسينى آغاز به سخن كرد و بعد از بيست و يك سال خاطره فراموش شده خطبه‌هاى پر شور پدرش را در كوفه زنده كرد:

«... اى كوفيان، اى اهل خدعه و نيرنگ، آيا گريه مى‌كنيد؟ اشكهاتان بند نيايد و شيونتان فروكش نكند ... واى بر شما اى كوفيان، آيا مى‌دانيد چه جگرى از رسول خدا پاره كرديد؟ چه پرده‌نشينانى را آشكار ساختيد؟ چه خونهايى ريختيد؟ چه حرمتى از آن بزرگوار هتك كرديد؟ ...» «4»

سخنان بيدار كننده زينب آنچنان حاضران را تحت تأثير قرارداد كه همگى مبهوت شدند وبى‌اختيار گريستند. پيرمردى كه محاسنش به اشك چشمان خيس شده بود گفت:

نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 66
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست