responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 30

خلیفه، سردار مسلط و قدرتمند را لقب امیرالامرأ می داد. پس از آنان، دیلمیان از راه رسیدند و خلیفه عباسی القابی به آنان داد که نشانه اعتراف ضمنی به قدرتشان بود؛ مثلا: احمد بن بویه و دو برادرش علی و حسن را به ترتیب به معزالدوله، عمادالدوله و رکن الدوله ملقب کرد. پس از آنان به پسرانشان نیز القابی چون عضدالدوله، جلال الدوله، بهاءالدوله و فخرالدوله داد. پسران بویه به این لقب ها بسنده نکرده، لقب «سلطان» را بر آن ها افزودند. بعضی از آنان خود را به «شاهنشاه» ملقب ساختند. سپس استفاده از این القاب نزد فرمانروایان نواحیِ مستقل نیز رایج شد؛ مثلا: فرمانروای حمدانی موصل و حلب، لقب ناصرالدوله، سیف الدوله و شبل الدوله بر خود نهادند. سپس فرمانروایان بنی عقیل در بین النهرین (جزیره) و اخشیدی ها در مصر و نیز شاهان غزنوی از آنان پیروی کردند که از جمله غزنویان صاحب لقب، ناصرالدوله، سبکتکین، عین الدوله محمود، شهاب الدوله، جمال الدوله و کمال الدوله بودند. بر این القاب نیز، کنیه هایی چون ابوالفضائل و ابوالمعالی و مانند آن افزوده شد.

به وزیران و دبیران برجسته دیوان خلافت نیز القابی داده می شد که نشانه موقعیت و رتبه آنان بود. مأمون به وزیر خود، فضل بن سهل لقب ذوالریاستین، و به حسن، برادر فضل، لقب ذوالکفایتین داد. هم چنین طاهر بن حسین را به ذوالیمینین ملقب ساخت. خلفای پس از او نیز همین شیوه را پیش گرفتند؛ خلیفه المعتضدبالله، وزیرش ابوالقاسم علی بن مسلمه را رئیس الرؤساء، و وزیر دیگرش، محمد بن جهیر را فخرالدوله نامید. خلیفه المستظهر، وزیرش، علی بن محمد بن جهیر را زعیم الرؤساء لقب داد. القاب و عناوین در دوره دوم عباسی به ویژه پس از آن که اموال بیت المال در روزگار معزالدوله دیلمی از کف ایشان در آمد، منبع درآمدی برای خلفا شد. خلیفه القاب را به طالبان آن می فروخت. ابوبکر خوارزمی در این باره می گوید:

«آیا نمی بینی بنی عباس برای ]واگذاری[ القاب و کنیه ها درهایی گشوده اند؟! کسانی را لقب دادند که اگر در روزگار خلفای پیشین عباسی می زیستند، آنان را حتی به دربانی قصر هم نمی پذیرفتند. و چون درهم و دینار در دستان خلیفه ما کم شد، میان مردمان، کنیه و القاب نثار کرد.»(10)

خلفای فاطمی نیز در القاب شیوه خلفای عباسی را پیش گرفتند. از جمله آنان: المهدی بالله، العزیزبالله، المعتزبالله، الحاکم بامرالله و المستنصربالله بودند. در اندلس عبدالرحمان ثالث، پسر محمد، خلیفه نامیده شد و لقب الناصرلدین الله را برای خود برگزید و فرزندانش شیوه او را دنبال کردند، که المؤیدبالله، المستعین بالله، المستظهربالله و المعتّدبالله از آن جمله به شمار می رفتند.

ملوک الطوایفِ اندلس نیز القابی را برای خود برگزیدند؛ از جمله: پادشاه اشبیلیّه (سویل) و پسرش به ترتیب، به المعتضدبالله و المعتمدبالله ملقب بودند. صاحبان این القاب ـ با توجه به عظمت آن القاب ـ هرگز مصادیق این مفاهیم نبودند؛ تا آن جا که ابن عمّار شاعر با نکته پردازی می گوید:

«آنچه مرا وامی دارد به سرزمین اندلس بی میل شوم، القاب معتضد و معتمد است؛ القاب پادشاهی که در جای خودش به کار نرفته است؛ مانند گربه ای که با انداختن باد در خود، هیبت شیر را تقلید می کند.»

5. ستم مأموران خَراج

خراج، درصدی از درآمد زمین، مانند میوه جات و زراعت است و مأمورانِ گردآوری آن و دیگر درآمدهای دولتی «عاملان خراج» نامیده می شدند که با همه قدرت به عیش و نوش می پرداختند. آنان به ستم و تجاوز شُهره بودند؛ زیرا چندین برابر آن چه می بایست برای دولت بگیرند، از مردم می گرفتند. مورخان، شکنجه ها و ستم های اینان را ]بر مردم[ نقل کرده اند. ابن معتز این شکنجه ها و ستم ها را در قصیده رجزگونه ای وصف کرده است. وی می گوید:

«چه بسیار و چه بسیار مردِ والامقام را دیدم. که توسط مأموران به زندان یا به دارالاماره برده می شد. او را در آفتاب سوزان آن قدر نگه می داشتند که سر او همچون دیگی به جوش می آمد.

آن گاه ریسمانی کنفی که تار و پودش اعضا را پاره پاره می کرد، بردستانش می بستند.

سپس او را هم چون کوزه، برگیره دیوار می آویختند.

آن گاه پیش چشم دوست و دشمن، آن چنان که برطبل بکوبند، بر پشت گردنش می زدند.

آن گاه گودی پس گردنش (از شدت ضربات) چنان قرمز می شد که گویا انسانی است که از کثرت نگاه های دیگران، شرم او را فراگرفته و سرخ شده است.

وقتی از گرمای شدید آفتاب شکوه می کرد، مأموران با مشت و لگد بر پیکرش می کوبیدند.

زندانبان نیز روغن داغ بر وی می ریخت؛ چونان که پس از فرّ و شکوهش، خوار می شد و جلال خویش را از کف می داد.

وقتی این بلاها را همواره بر او تحمیل می کردند و چاره ای جز تسلیم در برابر خواسته آن ها نداشت.

می گفت: مرا مهلتی دهید تا از بازرگانی قرض بگیرم و اگر

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 30
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست