responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 85

ابن طاهر قیسی

 

ابوعبدالرحمان، محمدبن احمدبن اسحاق بن طاهر قیسی، به خاندانی اصیل از عرب منسوب است که در شهر مرسیه سکونت داشتند. از این خاندان، بزرگان و دلاورانی برخاسته اند. محمد به نیابت از پدرش، رهبری این خاندان را بر عهده گرفت. در سال 474ق معتمدبن عبّاد، پادشاه اشبیلیه، به مرسیه چشم طمع دوخت و با ریمون دوم، پادشاه برشلونه هم داستان شد و مرسیه را به محاصره خود درآورد؛ ولی آنان در تصرف مرسیه شکست خوردند. معتمد برای بار دوم با تلاش برخی حامیانش، مرسیه را به محاصره خود درآورد و شهر این بار تحت فرمان او درآمد. ابن طاهر به شاطبه رفت و از آنجا راهی بلنسیه شد و تا زمان مرگ در آنجا ماند. وی ادیبی بود که در نثر مسجع مهارت داشت و جایگاه او در میان ادیبان شناخته شده است؛ افزون بر این محدثی بود که دیگران از او روایت کرده اند و بخشنده ای ستوده بود. (2)

 

ابن طاهر مقدسی

 

ابوالفضل، محمدبن طاهر، معروف به ابن قیسرانی، محدثی کاملاً آشنا با دانش حدیث بود و در جستجوی حدیث، به شهرهای بسیاری سفر کرد. وی تألیفاتی دارد که حاکی از دانش بسیار اوست؛ ازجمله: تاریخ اهل الشام و معرفة الائمة منهم و الاعلام، کتابی در انساب، کتابی در جواز سماع و کتابی در جواز نگاه به اَمْردان. بدین سبب بعضی گفته اند به سخنان او نمی توان استناد کرد و شعری از او نقل کرده اند که می گوید:

 

«تصوف و زهد را رها کن که اندیشه جمعی را به خود مشغول کرده است، و بر سرای داریّا روی آور که در آنجا راهبان، کشیشان و شمّاسان [دستیاران کشیش] هستند. شراب کهنه از دست زنی کافر برگیر که تو را از دو باده سیراب کند: از چشم و از جام. سپس به نغمه عود گوش بنواز؛ از آهوی میان باریکی که مژه هایش از الماس تیزتر است. به تصنیف مردی نامدار که مردم تصنیف اش را سرآغاز دفتر خود نوشته اند. اگر نسیمی شادی بخش از ناحیه شما نمی وزید، هرآینه از دم شرارانگیزم سوخته بودم».

 

ابن طاهر در 59 سالگی در بغداد درگذشت. (3)

 

ابن لبانه

 

ابوبکر، محمدبن عیسی بن محمد لخمی دانی، اهل «دانیه» اندلس و به آن شهر منتسب است. لبانه، لقب مادر اوست که به نظر می رسد شیرفروش بوده است. ابوبکر، شاعر و ادیبی نثرپرداز بود که شعر و نثر نیکو و فراوان داشته است. قصیده ها و موشحاتی دارد که با اندک تکلّفی به تصرف در معانی پرداخته است. او پیوسته بین المریه و بطلیوس در رفت و آمد بود. دو شاه آن سامان را ستود. آن گاه راهی قرطبه شد که معتمدبن عباد، آن را تحت قلمرو اشبیلیه درآورده بود، و به مدح معتمد پرداخت و به این سبب مورد تکریم و احترام او قرار گرفت. هنگامی که مرابطون، اشبیلیه را به تصرف خود در آوردند، معتمد را به افریقیه بردند و در اغمات زندانی کردند؛ اما ابن لبانه همچنان به او وفادار ماند. وفاداری خود را در قصیده ای چنین ابراز می دارد:

 

«آسمان با ابرهای شامگاهی و بامدادی خود، بر بزرگ مردان خاندان عبّاد مویه می کند. بر آن کوه ها که پایه هایشان فرو ریخت و زمین به واسطه آنان استوار بود. روزی آنان کعبه آمال بودند؛ ولی امروز هیچ کس از دور یا نزدیک آهنگ آنان نمی کند. ای مهمان ! سرای جوانمردان از سکنه خالی مانده است؛ توشه فراوان بر بار و بُنه خویش بِنه. ای کسی که با امید، آهنگ سکونتِ دیار آنان کرده ای، [آگاه باش !] کِشت آن دیار خشک و مردم آن کوچ کردند».

 

قصیده بالا، دنباله دارد. در اشعار او به ویژه در غزلیاتش، لطافت و شیرینی دیده می شود؛ از آن جمله این غزل است:

 

«محبوبه هنگام بدرود و جدایی گریست و کاروان ندانست آن اشک ها شبنم باران است یا مروارید نمناک. گروهی از زنان در پی او روان بودند؛ نه ! من اشتباه می کنم آنان ستارگان شب تاریک بودند. اگر خورشید روز برای یوشع توقف کرد، خورشید عشق و ستارگان نیز برای من توقف کردند. بزرگ زنی از تبار جوانمردی ها که تاریکی او را ندید [چون چهره درخشان داشت] و گرمی خورشید او را نیازرد؛ چرا که همال و قرین او بود».

 

این قصیده نیز ادامه دارد.

 

ابن لبانه پایان عمر خود را در جزیره میورقه گذراند و در همان جا درگذشت. وی تألیفاتی دارد؛ ازجمله: مناقل الفتنه، نظم السلوک فی وعظ الملوک، سقیط الدرر و لقیط الزهر و دیوانی از شعر. (4)

 

ابومضر ضبّی

 

محمودبن جریر ضبّی اصفهانی. یگانه دوران خود در لغت و نحو بود و با دانش پزشکی نیز آشنا بود. در همه علوم و فضایل ضرب المثل بود. مدتی در خوارزم اقامت گزید و مردم از دانش او بهره مند شدند و علوم بسیاری از او آموختند و دانشمندانی ازجمله زمخشری از وی دانش فراگرفتند.

 

ابومضر مکتب معتزله را وارد خوارزم کرد. کتابی به نام زاد الراکب تألیف کرد که گزیده ای از اشعار و حکایات را در آن گرد آورده است.

 

زمخشری در رثای او گفته است: «چه بسا گوینده ای که می پرسید: این مرواریدها چیست که رشته رشته از چشمانت فرو

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 85
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست