ابوالفضل تهرانی \ab-ol-fazl-e tehrānī\، فقیه، عالم و شارح دینی، شاعر، و ادیب شیعیمذهب (1273- 1316 ق/ 1857- 1898 م) دورۀ قاجار. ابوالفضل فرزند ابوالقاسم فرزند محمدعلی فرزند هادی در تهران زاده شد. نام او را «احمد» و کنیهاش را «ابوالفضل» گفتهاند (امین، 2/ 398، 3/ 126)، اما پسر وی، محمد ثقفی تهرانی، آن را درست نمیداند؛ همچنین خود صاحبمدخل بر آن است که پدرش نام «ابوالفضل» را پیش از تولد، برای او برگزیده بوده است (محدث، «له»، به نقل از محمد ثقفی تهرانی، «لو»، به نقل از ابوالفضل تهرانی، نیز حاشیۀ 1). ابوالفضل و خاندان پدری وی به «نوری» مشهور بودهاند؛ نسبت «نوری» بهخاطر سکونت جدشان، هادی، در بلدۀ نور بوده که بعدها در زمان فتحعلی شاه به تهران آمده است (عبرت، مدینة ... ، 1/ 103؛ نیز نک : کریمان، 456). او لقب «کلانتری» نیز داشته که سبب آن، انتسابش به محمود خان کلانتر، دایی پدرش بوده است. محمود خان در سال قحط به دستور ناصرالدین شاه به دار آویخته شد (آقابزرگ، الذریعة، 9(1)/ 47). پدر ابوالفضل، ابوالقاسم (ه م) (1236-1292 ق/ 1821-1875 م)، از فقها و علمای بنام تهران بوده که چند کتاب هم در فقه و اصول تألیف کرده است؛ مطارح الانظار مهمترین اثر او ست (کریمان، 456-457؛ آقابزرگ، همان، 6/ 88). دایی ابوالفضل تهرانی، حاج حسینعلی خان، نیز از ادیبان روزگار خویش بوده، و دیوان شعری داشته است (حبیبآبادی، 6/ 2045). ابوالفضل تهرانی در آغاز، علوم عربی و فنون ادبی را نزد پدر خویش فراگرفت و بهسبب حافظۀ قوی و انس با دیوانهای عربی و فارسی، اشعار و قصاید بسیاری از حفظ کرد. صدح الحمامة، دو منظومه در علم صرف و علم نحو، و دیوان قصـاید و غزلیات (نک : دنبـالۀ مقاله) از آثار ابتدای دورۀ جوانی ویاند که نشان از بلوغ علمی و ادبی او دارند (عبرت، نامه ... ، 106، مدینة، همانجا؛ محدث، «لد»، به نقل از محمد ثقفی تهرانی). ابوالفضل پس از درگذشت پدر، تحصیل فقه و اصول را در دورۀ سطح آغاز کرد و دورۀ خارج را نزد آقا سید محمدصادق طباطبایی و آقا میرزا عبدالرحیم نهاوندی گذراند. او در این زمان، به گفتۀ ملا علی کنی، به درجۀ اجتهاد رسیده بوده است. وی عرفان، حکمت و علوم معقول را نیز در محضر آقا میرزا ابوالحسن جلوه و آقا میرزا محمدرضا قمشهای آموخت (عبرت، نامه، همانجا، مدینة، 1/ 103-104؛ محدث، آقابزرگ، همانجاها). ابوالفضل در 1300 ق/ 1883 م، برای تحصیل علوم دیگر و تکمیل فقه و اصول، رهسپار عتبات عالیات شد. وی نخست به نجف رفت و در آنجا به زمرۀ فراگیران درس میرزا حبیبالله رشتی درآمد (عبرت، نامه، 106-107، مدینة، 1/ 104؛ محدث، آقابزرگ، همانجاها). پس از چندی، خبر ورود وی به میرزا محمدحسن شیرازی (میرزای شیرازی)، از مراجع تقلید شیعیان، رسید و از سوی او به سامرا دعوت شد. ابوالفضل با آقا سید حسین قمی ــ که از تهران بـا وی همراه شده بود ــ به سـامرا آمد و نزدیک به 10 سال، در حوزۀ درس میرزا محمدحسن شیرازی تلمذ کرد. آن دو (ابوالفضل و حسین) در این مدت به اتفاق آقا میرزا محمدتقی شیرازی و آقا سید محمد اصفهانی، در محفلی علمی به بحث میپرداختند. ابوالفضل در ایام اقامت در سامرا، نزد میرزا حسین نوری علم حدیث و رجال خواند و از شیخ محمدحسین کاظمی اجازۀ روایت گرفت. او همچنین با کسب اجازه از این شیخ، آثاری چند ازجمله شفاء الصدور و حاشیه بر دو کتـاب فرائد الاصول و المکاسب شیخ انصاری را به رشتۀ تحریر درآورد. وی برای آشنایی با منابع دستاول یهودیت و مسیحیت، در این سالها زبانهای عبری و سریانی را هم فراگرفت و بدون نیاز به ترجمۀ متون، به تحقیق و مطالعه در این ادیان پرداخت (عبرت، نامه، 107- 108، مدینـة، 1/ 104-105؛ محدث، «لـد» ـ «لـه»، بـه نقـل از همو؛ آقابزرگ، مصفی ... ، ستون 33، الذریعة، همانجا؛ حبیبآبادی، 6/ 2043؛ «علامه ... »، 1). یکی از اقدامات فرهنگی ابوالفضل در سامرا، فراهمآوردن کتابخانهای مشحون از کتابهای نفیس خطی و چاپی بود که درنهایت به فرزندش محمد ثقفی تهرانی رسید (محدث، «ز»، «عح»، به نقل از همو، «عز»، به نقل از سید نصرالله تقوی). گفتنی است که ابوالفضل تهرانی در همین ایام، دو مناظرۀ علمی و ادبی با سید حیدر حلّی (شاعر بزرگ عراق) و نمایندۀ علمی دولت عثمانی (حاکم سیاسی آن زمان عراق) داشته است که هر دو تن در برابر محفوظات وی ناتوان شدهاند. پس از مناظرۀ نخست، سید حیدر حلّی قصیدهای در مدح ابوالفضل سرود. در مناظرۀ دوم، ابوالفضل به نمایندگی از میرزا محمدحسن شیرازی شرکت داشته است. نگرانی حاکمیت سیاسی عراق از نفوذ و قدرت معنوی میرزای شیرازی بهعنوان مرجعیت شیعه، و فروکاستن قدرت وی، سبب برگزاری این مناظره بوده اسـت (همو، «س» ـ «سـا»، بـه نقل از حـاج شیخ محمد غروی قوچانی، «سب» ـ «سج»؛ آقـابزرگ، طبقـات ... ، 1(1)/ 54؛ «علامه»، همانجا). ابوالفضل در 1306 ق/ 1889 م به همراه حاج سید محمد صراف تهرانی به مکه رفت و پس از گزاردن حج، بار دیگر به عراق بازگشت. وی پس از آنکه اقامتِ بیشتر را در آنجا پرفایده ندانست، به خواهش گروهی از دوستداران و مردم، رهسپار تهران شد و در اواسط محرم 1310/ اوت 1892 به زادگاه خویش رسید. منابع سال بازگشت او را با اختلاف ذکر کردهاند. ناصرالدین شاه پس از آگاهی از بازگشت وی، با صدور فرمانی به خط خویش، همۀ امور مدرسۀ تازهتأسیس سپهسالار (مدرسۀ عالی شهید مطهری کنونی) را به او واگذار کرد؛ ابوالفضل نیز باقیماندۀ تعمیرات مدرسه را در همین سال (1313 ق/ 1895 م) به انجام رساند. او که عهدهدار زعامت و مرجعیت شرعی گشته بود، تا پایان عمر در این مدرسه و مسجد مخصوص آن، به تدریس فقه، اصول، رجال و کلام پرداخت و نماز جماعت و مجلس وعظ و خطابه به پا داشت؛ تندنویسانی هم صورت منابر وی را یادداشت میکردند. آوردهاند که ابوالفضل تهرانی بهسبب فضل و دانش خویش، مورد رشک برخی از علمای زمان قرار گرفت. وی پس از ابتلا به بیماری حصبه در آغاز صفر 1316 ق/ 21 ژوئن 1898 م، سرانجام در هشتم همین ماه درگذشت و در مقبرۀ پدرش واقع در صحن امامزاده حمزه در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) به خاک سپرده شد. نظر بعضی بر آن است که ابوالفضل توسط حسودان مسموم شد (عبرت، نامه، 108، مدینة، 1/ 105؛ محدث، «لج»، «له»، به نقل از محمد ثقفی تهرانی؛ حبیبآبادی، آقابزرگ، مصفی، الذریعة، همانجاها؛ انصاری، 74). برخلاف زندگی علمی، از زندگی شخصی وی آگاهی چندانی در دست نیست؛ تنها میدانیم که حاصل ازدواج او یک پسر و دو دختر بوده است (عبرت، همانجاها). پسر وی، محمد ثقفی تهرانی (1313-1406 ق/ 1895-1986 م)، از فقها و علمای بزرگ تهران و پدر همسر امام خمینی (ره) بوده است. مهمترین اثر وی، روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، با تقریظ آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، در 5 جلد به چاپ رسیده است («به یاد ... »، 34؛ شریف، 223-224؛ انصاری، 78-79).
آثـار
ابوالفضل تهرانی از شخصیتهای بزرگ علمی دورۀ ناصری است که افزونبر همۀ علوم یادشده، در ریاضیات و تاریخ نیز تبحر داشته است (حبیبآبادی، همانجا؛ آقابزرگ، طبقات، 1(1)/ 53). او آثار قابلتوجهی در علوم فقه، رجال، درایه، هیئت و جز آنها از خویش به جا گذاشته که با وجود این، بخش بیشتری از کتابهایش به دست ما نرسیده است (محدث، «ز»، به نقل از همو). ویژگی اصلی بیشتر آثار باقیماندۀ وی منظومبودن یا ادبیبودن آنها ست که کاملاً تأثیرپذیرفته از آموزشهای دوران کودکی و نوجوانی میباشد. از مجموعۀ نوشتهها و سرودههای او میتوان اینها را برشمرد: 1. تمیمة المحدث / تمیمة الحدیث: منظومهای در علم درایه به عربی. 2. تنقیح المقالة فی تحقیق الدلالة: رسالهای پرحجم و گسترده در بحث دلالات منطق و اصول فقه به عربی که به پایان نرسیده است (دانشنامه ... ، 8/ 754؛ انصاری، 78). 3. الدر الفتیق / الورد الفتیق: در علم رجال؛ البته کتابی دیگر به نام تراجم العلماء بدو منسوب است که شاید همان الدر الفتیق باشد (همانجا؛ حبیبآبادی، 6/ 2044). 4. دیوان: دربردارندۀ قصیدهها، غزلها، قطعهها و موشحات عربی شاعر، که جلالالدین محدث آن را پس از تهذیب و تبویب، در 1369 یا 1370 ق/ 1950 یا 1951 م در تهـران (نک : محدث، «قح»؛ ابوالفضل تهرانـی، 406) به چاپ رساند. گویا ابوالفضل شعر فارسی چندانی نداشته است (حبیبآبادی، همانجا، حاشیۀ 1). محدث این اثر را به توصیۀ نصرالله تقوی و از روی نسخهای که به خط زیبای شیخ آقابزرگ ساوجی نگاشته شده بود، تصحیح کرد (محدث، «ج»؛ انصاری، 76). وی مقدمهای مفصل بر آن نوشت و برخی از مبهمات و پیچیدگیهای آن را توضیح داد. ارزش مقدمۀ محدث در نقل و نقد مطالب نویسندگانی است که در آثار خویش به ابوالفضل تهرانی و شرححـال وی پرداختهانـد (برای نمونـه، نک : محدث، «کج» ـ «کز»). موضوع بیشتر اشعار دیوان، مدح و منقبت پیـامبر (ص) و خـاندان او (برای نمونه، نک : ص 79-91، 129-132، 140-146، 189-192، 225- 229)، ستایشهایی از میرزا محمدحسن شیـرازی (برای نمونه، نک : ص 91- 96، 205- 209، 341-346)، و برخی از نکات حکمتآمیز است (برای نمونه، نک : ص 24 بب ، 48 بب ). در این مجموعه، سرودههایی هم به چشم میخورد که ابوالفضل به استقبال شعرایی چون خبز ارزی، دعبل، سعدی و امرؤالقیس رفته است (ص 30-31، 33-47، 241، 271). 5. رسالة الاصابة فی من اجمعت علیه العصابة: شرح منظوم ارجوزهای 17بیتی از سید مهدی بحرالعلوم در علم رجال دربارۀ اصحاب اجماع به عربی، که ابوالفضل این شرح 368بیتی را در 1304 ق/ 1887 م در سامرا سروده، و تعلیقاتی نیز با نام نقاوة العصابة بر آن نوشته است. نسخۀ خطی این اثر در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی موجود است (محدث، «لد»، به نقل از همو؛ انصاری، 78؛ دانشنامه، همانجا). 6. الرسالة العشقیة: در شرح مسئلهای عشقی ـ عرفانی، که عبرت نائینی آن را استنساخ کرده است. این رساله به عربی، و از نظر کتـابت به شفاء الصدور (نک : دنبـالۀ مقاله) نزدیک است (محدث، همانجا). 7. شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور: ترجمه و شرح دعای زیارت عاشورا که به زبان فارسی نوشته شده است. احاطۀ ابوالفضل تهرانی بر علوم مختلف، از اصول و حدیث تا ادبیات و تاریخ، سبب شده است که شفاء الصدور از مهمترین و مفصلترین کتابها در این زمینه باشد. از ویژگیهای این کتاب، انتقاد نویسنده از استادان فن و روشنساختن خطاهای ایشان است. میرزا محمدحسن شیرازی هم تقریظی بر آن نوشته است. شفاء الصدور محل اعتنا و اعتماد محدثان و مورخانی چون میرزا محمد ارباب قمی در اربعین الحسینیة و شیخ عباس قمی در منتهی الآمال قرار گرفته است. این اثر در دو باب و یک خاتمه، و شامل مطالبی چون ذکر سند و شرححال راویان این دعا، وجوه کیفیت خواندن و فواید آن، ترجمه و شرح، و جز آنها ست. نگارش کتاب در 1309 ق/ 1892 م پایان یافته، و در 1310 ق در بمبئی منتشر شده است. این کتاب با شکلی پاکیزهتر، به کوشش علی موحد ابطحی در دو جلد (قم، 1407 ق)، نیز با تصحیح و تعلیقات ابراهیم شبیری زنجانی در یک جلد (تهران، 1376 ش) به چاپ رسیده است («شفاء ... »، بش ؛ عبرت، نامه، 107؛ انصاری، 77). 8. صدح الحمامة فی احوال الوالد (والدی) العلامة: اثری که ابوالفضل تهرانی در گزارش احوال پدر خویش، ابوالقاسم تهرانی، نوشته، و در آن به بخشهایی از زندگی خود نیز پرداخته است. سبک نگارش صدح الحمامة شبیه به مقامات حریری است و شیخ محمود معرب تهرانی بر آن تقریظی منظوم نوشته است (محدث، «سه»؛ انصاری، 76). 9. قلائد الدرر فی نظم اللؤلؤ المنتثر: منظومهای در علم صرف، شامل حدود 6هزار بیت، که در آن شافیۀ ابنحاجب به نظم کشیده شده، و مطالبی نیز به آن اضافه گشته است. زمان سرایش این اثر پیش از 14سالگی شاعر بوده است. ابوالفضل تهرانی اثری نیز در علم نحو دارد که شرحی است منظوم بر الفیۀ ابنمالک. این ارجوزه تا «باب حال» ادامه یافته است (محدث، «لد»، به نقل از همو). 10. مرقاة الانظار و مرآة الافکار: منظومهای در علم منطق. 11. منیة البصیر فی بیان کیفیة الغدیر. 12. میزان الفلک: منظومهای در علم هیئت. همچنین ابوالفضل تهرانی بر کتابهای الاسفار الاربعۀ ملاصدرا، رجال نجاشی، و رسائل، فرائد الاصول و المکاسب شیخ انصاری حاشیه نوشته است. نسخههای خطی بیشتر این آثار نزد فرزند وی، محمد ثقفی تهرانی، موجود بوده است (برای آگـاهی بیشتـر، نک : آقـابزرگ، الذریعة، 1/ 501، 4/ 435، 6/ 88، 216، 8/ 67- 68، 9(1)/ 47، 14/ 203-204، 15/ 27، 17/ 162، 23/ 140، 316؛ محدث، همانجا؛ حبیبآبادی، 6/ 2043-2044؛ انصاری، 76- 78).