آشتیانی غروی \āštiyānī-ye qaravī\، شیخ مرتضى، عالم دینی، فقیه، مجتهد و مدرس. پدرش میرزا محمدحسن مجتهد آشتیانی از علما و مدرسان بنام تهران در عصر ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار بود که رهبری جنبش تنباکو را در ایران بر عهده داشت. شیخ مرتضى در 1281 ق/ 1864 م، در همان سالی که شیخ مرتضى انصاری از دنیا رفت، در نجف به دنیا آمد و پدرش بهسبب ارادتی که به استاد خود داشت، نام او را مرتضى نهاد (شریف رازی، گنجینه ... ، 7/ 95؛ شیخ انصاری، 228؛ قس: مرسلوند، 1/ 35، که تولد او را 1280 ق، در تهران نوشته است). او در سنین کودکی به همراه پدرش به تهران آمد و دروس دینی را تا مرحلۀ سطح، نزد پدر (شریف رازی، همانجا)، و قسمتی از حکمت را نزد میرزا ابوالحسن جلوه آموخت (فرهنگ ... ، 1/ 182). آنگاه برای ادامۀ تحصیل راهی نجف شد و در محضر آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، میرزا حبیبالله رشتی، میرزا حسین محدث نوری و میرزا حسین خلیلی تهرانی شاگردی کرد تا به مرتبۀ اجتهاد رسید (همانجا؛ امین، 3/ 257؛ زنگنه، 1/ 35). وی در حکمت و فلسفه از درس شیخ عبدالحسین صالحی نیز بهرهمند گردید (امین، همانجا)، و در درس اخلاق از شاگردان عارف بزرگ شیخ محمد بهاری بود (زنگنه، همانجا). شیخ مرتضى پس از پایان تحصیلات به تهران بازگشت و در مدرسۀ خان مروی که پدرش متولی آن مدرسه بود، به تدریس پرداخت. پس از درگذشت پدر، تولیت آن مدرسه و امامت مسجد خازنالملک را بر عهده گرفت (معلم، 7/ 2341؛ ملکزاده، 2/ 274؛ کسروی، 64؛ فرهنگ، 1/ 182-183). حضور او در تهران مصادف با خیزش جنبش مشروطهخواهی بود؛ وی نیز به صف هواداران مشروطه پیوست و حتى مدتی پیش از صدور فرمان مشروطه، طی نامهای به مظفرالدین شاه اوضاع آشفتۀ سیاسی را به او یادآوری کرد و از شاه درخواست چارهجویی نمود (ناظمالاسلام، 1/ 28؛ محبوبی، 239-241). پس از حادثۀ مسجد شاه در شوال 1323/ دسامبر 1905، او به همراه روحانیانی چون سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، برادرش میرزا مصطفى آشتیانی، سید جمال افجهای و صدرالعلما با بسیاری از مردم برای مبارزه با استبداد و گرفتن مجوز برقراری عدالتخانه به شهرری مهاجرت کردند و در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) متحصن شدند. این مهاجرت در تاریخ به «مهاجرت صـغـرى» مـعـروف شـد (مـلـکزاده، 2/ 271؛ نـیـز نک : ناظمالاسلام، 1/ 331-343؛ مرسلوند، همانجا). این مسئله باعث شد که عینالدوله تولیت مدرسۀ خان مروی و امامت مسجد خازنالملک را از او بگیرد و مدرسۀ مروی را به سید ابوالقاسمِ امامجمعه، و پیشنمازیِ مسجد خازنالملک را به ملا محمد آملی واگذار کند (کسروی، 64؛ دولتآبادی، 2/ 15-16؛ ملکزاده، 2/ 274؛ مرسلوند، 1/ 36). آشتیانی همچنین در جریان تخریب ساختمان بانک استقراضی روس، در رمضان 1323/ نوامبر 1905، از برانگیزانندگان مردم بود (کسروی، 56-57؛ ناظمالاسلام، 1/ 327). در روز جمعه 16 ذیقعدۀ 1323، امیر بهادر، وزیر دربار، از طرف مظفرالدین شاه مأمور شد که متحصنین را با احترام به تهران بازگرداند. آشتیانی به همراه دیگر علما پس از بازگشت، با مظفرالدین شاه دیدار کردند و شـاه قول تأسیس عدالتخانه را داد. این درواقع نخستین گام مشروطهخواهان در رسیدن به خواستههایشان بود (ملکزاده، 2/ 309). آشتیانی پس از بازگشت از شهرری به همراهی علمای طرفدار مشروطه، مجمعی را تشکیل دادند که در آن به تحلیل اوضاع سیاسی و اخبار روز میپرداختند. این مجمع درحقیقت مجلس شورای ملّیون بود (همو، 2/ 329؛ مرسلوند، همانجا). با طفرهرفتن عینالدوله از برآوردن خواستههای مهاجران، بهویژه تأسیس عدالتخانه، در جمادیالاول 1324، آشتیانی بههمراه شماری از علما به نشانۀ اعتراض، به قم مهاجرت کردند. با استقرار حکومت مشروطه، آشتیانی از فعالیت سیاسی کناره گرفت ( فرهنگ، همانجا). او در دوران استبداد صغیر از نظام مشروطه پشتیبانی کرد و در پاسخ مقلدان خود که از او استفتا کرده بودند که آیا مشروطه شرعی است یا نه؟، و آیا انعقاد مجلس شورای ملی لازم است یا خلاف قانون شرع است؟، چنین پاسخ داد: «مشروطه و انعقاد مجلس شورا موافق اخبار و روایات و احادیث، و از وظایف شرعیه و لوازم دین حنیف است و مخـالف آن، دشمن دین اسلام و خائن به دولت و ملت و مملکت است» (کلانتری، 353). او از جملۀ روحانیانی بود که در جریان انحلال مجلس در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) متحصن شد و برادرش میرزا مصطفى نیز که جزو متحصنان بود، در این ایام به قتل رسید. از زمان فتح تهران تا 1340 ق/ 1922 م که آشتیانی به مشهد رفت، خبری از فعالیتهای او نیست. او در مشهد به اقامۀ جماعت و تدریس مشغول شد و ادارۀ حوزۀ علمیۀ مشهد را نیز عهدهدار بود (همانجا؛ شریف رازی، گنجینه، 7/ 95، اختران ... ، 174). دورۀ جدید فعالیتهای سیاسی آشتیانی مقارن با رویکارآمدن رضا شاه بود. در شهریور 1306، وقتی که مخبرالسلطنه هدایت طی بیانیهای روحانیان را از امر به معروف و نهی از منکر منع کرد، آشتیانی بههمراه گروهی از علمای خراسان تلگرافهای شدیداللحنی به دربار مخابره، و در آن، اقدام رضا شاه را رد کردند (فرهنگ، 1/ 183). این نخستین قدم آشتیانی در مخالفت با طرحهای رضا شاه بود که سرانجام رضا شاه مجبور به عقبنشینی شد. با تصویب قانون لباس متحدالشکل، حکومت وقت آشتیانی را تحت فشار قرار داد که از صدور جواز اجتهاد به طلبهها خودداری کند (همان، 1/ 184). در جریان اقدامات رضا شاه در جهت قانون کشف حجاب و قیام گوهرشاد، شیخ مرتضى بههمراه 7 تن از روحانیان در تلگرافی به رضا شاه، از او خواستند طرح تغییر لباس و کشف حجاب و کشتار مردم را متوقف کند. رضا شاه پس از این اقدام، دستور دستگیری رؤسای مذهبی را صادر نمود، اما از دستگیری شیخ مرتضى، بهسبب نفوذ او در میان مردم، خودداری کرد (مرسلوند، 1/ 36-37). شیخ مرتضى به تهران احضار شد و چند سال در زاویۀ حضرت عبدالعظیم (ع)، در حال تبعید، مجاور بود تا اینکه در 1320 ش پس از سقوط رضا شاه، تبعید او به سر آمد و به عتبات رفت و در کربلا به تدریس مشغول شد؛ اما پس از دو سال، بهسبب بیماری، مجبور به بازگشت به مشهد شد و در همان شهر تا پایان عمر ساکن بود (شریف رازی، گنجینه، همانجا). آشتیانی در 28 آبان 1325 در مشهد درگذشت (شیخ انصاری، 228) و در حرم امام رضا (ع) در محل دارالسعاده دفن شد (شریف رازی، اختران، همانجا؛ زنگنه، 1/ 36). از او کتابی در فقه با عنوان باب الاجاره در 1343 ش به چاپ رسیده است (امین، 3/ 257).
مآخذ
امین، حسن، اعیان الشیعة، بیروت، 1410 ق؛ دولتآبادی، یحیى، حیات یحیى، تهران، 1362 ش؛ زنگنه، ابراهیم، مشاهیر مدفون در حرم رضوی، مشهد، 1382 ش؛ شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و تهران، قم، مکتبةالزهراء؛ همو، گنجینۀ دانشمندان، قم، 1354 ش؛ شیخ انصاری، مرتضى، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، قم، 1373 ش؛ فرهنگ نـاموران معـاصر ایران، تهران، 1381 ش؛ کسروی، احمد، تاریخ مشروطۀ ایران، تهران، 1316 ش؛ کلانتری باغمیشهای، ابراهیم، روزنامۀ خاطرات، به کوشش یحیى ذکاء، تهران، 1377 ش؛ محبوبی اردکانی، حسین، «تقـاضـای مشروطیت»، یغمـا، تهـران، 1355 ش، س 29، شم 4؛ مرسلوند، حسن، زندگینامۀ رجال و مشاهیر ایران، تهران، 1369 ش؛ معلم حبیبآبادی، محمدعلی، مکارم الآثار، اصفهان، 1374 ش؛ ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، 1371 ش؛ ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1357 ش.