احمد تهرانی \ahmad-e tehrānī\، کلانتر (= حاکم) ری در دورۀ شـاه تهماسب اول صفوی (سل 930-984 ق/ 1524-1576 م) و سلطان محمد خدابنده (سل 985-996 ق/ 1577- 1588 م)، شاعر پارسیگوی، و پدر امین رازی، صاحب تذکرۀ هفتاقلیم (تألیف: 996-1002 ق)، که گویا همان احمدکور است. ساممیرزا صفوی، تذکرهنویس معاصر احمد، نخستین کسی است که از او خبر داده، و تنها به نقل بیتی از وی بسنده کرده است. گزارش ساممیرزا چنان مینماید که احمد هنوز در این زمان (957 ق، آغاز تألیف تحفۀ سامی) نامی برنیاورده بوده، و او را بهواسطۀ برادرش هجری و عمویش امیدی تهرانی (ه مم) میشناختهاند (نک : ص 328). حدود 40 سال بعد، امین، پسر احمد، شرح مفصلتری از کلیت زندگانی پدر ارائه نموده (رازی، 3/ 71-72) که کاملاً با گزارش مختصر ساممیرزا متفاوت است؛ در این شرح، احمد را مردی دیوانی و متنفذ و مورد احترام شاه مییابیم (نک : دنبالۀ مقاله). هرچند امین آگاهی زیادی از پدر خویش به دست نداده، و به دلایلی نامعلوم، در این راه امساک کرده است، میتوان دریافت که احمد در فاصلۀ میان این دو گزارش، بهخوبی مدارج پیشرفت را پیموده و سری برآورده است. دیگر منابع چیزی به این مطالب نیفزودهاند (نک : اوحدی، 1/ 565-566؛ واله، 1/ 114؛ آفتابرای، 1/ 44؛ نیز خیامپور، 1/ 43؛ ایرانیکا، I/ 939). نام صاحبمدخل را همین «احمد» نوشتهاند که پسرش، امین، «محمد» را هم به این نام میافزاید: خواجه محمد میرزا احمد (رازی، 3/ 71). تاریخ تولد و مرگ احمد دانسته نیست، اما از فحوای منابع نامبرده، نیز از شیوۀ سخن امین (کاربرد افعال زمان گذشته دربارۀ پدر)، میتوان دورۀ حیات او را از حدود میانههای نیمۀ نخست تا اواخر سدۀ 10 ق ــ زمان آغاز نگارش هفتاقلیم ــ تصور کرد. بااینکه آغاز کار، میزان تحصیلات، و چگونگی پرورش احمد بر ما تاریک است، ولی اینقدر میدانیم که از خاندانی بنام و بس بلندپایه برخاسته که هریک از کسان آن، در عرصههای سیاست و ادبِ سدههای 10 و 11 ق/ 16 و 17 م، شأنی والا و رتبهای درخور داشتهاند: امیدی (عموی احمد)، کدخدای تهران و شاعری بلندآوازه؛ خواجه لهراسب (پدر احمد)، از رؤسای قصبۀ تهران و سخنپردازی خوشطبع؛ هجری (برادر احمد)، دولتمرد و حاکم اصفهان در عصر شاه تهماسب؛ وصلی و غیاثالدین محمد (پسران هجری)، هر دو شاعر و از دیوانیان دربار جهانگیر پادشاه، امپراتـور مغول هنـد (سل 1014-1037 ق/ 1605-1627 م)؛ خواجگی (برادر احمد) و شاپور (پسر خواجگی)، هر دو شاعر و سخنور؛ و جز ایشان (برای شرح مختصری از احوال این افراد، نک : همو، 3/ 63-64، 67، 69-70، 72-73، نیز 78، 79؛ تکمیلهمایون، 1/ 179). با این توضیح، میتوان فضای نشوونما، و چگونگی تأثیرپذیری احمد را از چنین محیطی، بهخوبی ترسیم کرد. پس از آنکه توجه تهماسب صفوی به تهران جلب شد و بر گرد آن حصاری برآورد، بنای ارتباط با اکابر، بزرگان و محتشمان این دیار را نهاد که از آن میان، یکی احمد تهرانی است (معتمدی، 30-31). گفتنی است امین نیز معرفی احمد را با وصف حشمت او آغاز کرده که: «در معاملات عظمى، حوصله و جرئت تمام به کار میداشت و در احداث قنوات و باغات، خواهشی مفرط داشت» (رازی، 3/ 71). از همین سخن برمیآید که احمد در این زمان، کاروکیایی داشته، و دارای چنان شوکتی بوده که مورد توجه شاه صفوی قرار گرفته است؛ امین از این ارتباط، و از عنایات و التفات تهماسب به پدر خویش یاد کرده، و او را بهرهمند از لطف و شفقت بسیار شاه دانسته است (همانجا). گفتنی است که در نقشههای تهران در دورۀ قاجار، یک بازارچه و 3 کاروانسرا، به نام احمدکور، در محلههـای عودلاجـان و بـازار جانمـایی شده است (نک : اطلس ... ، 31-32، 47- 48، 84-85؛ نیز برای آگاهی بیشتر از این مکانها، نک : ه د، احمدکور، بازارچه و کاروانسرا) که باتوجهبه اشارات این نقشهها، نیز سخن امین دربارۀ مکنت پدر، جایگاهش در میان مردم تهرانِ آن روزگار، و توان وی در احداث و ساخت چنین امکنهای، میتوان پذیرفت که احمدکور همان احمد تهرانی است؛ چنانکه شاه تهماسب هم در قطعهشعری نهچندان رسا و بلیغ، بهپوشیدگی، به کوریِ وی اشاره دارد: میرزا احمد طهرانی ما / ثالث خسرو خاقانی ما / / میرزا احمد شاپور آمد / از عقب دشمن او کور آمد (نک : رازی، 3/ 71-72؛ نیز معتمدی، 31، 33)، اگرچه منابع دسترس به نابینایی احمد تصریح نکردهاند. افزونبر ابیات یادشده، که نشاندهندۀ قدر و منزلت احمد در نزد شاه تهماسب است، کار او چندان بالا گرفت که شاه وی را به کلانتری ری گمارد و تصدی خالصهجات آنجا را بدو مفوض گردانید (رازی، 3/ 72). پس از درگذشت تهماسب و آغاز پادشاهی سلطان محمد خدابنده، احمد همچنان بر سر کار، و امور پیشگفته به وی محول بود. به گفتۀ امین، احمد تا پایان حیاتِ محمد خدابنده (996 ق)، مورد وثوق او بوده و بهکفایت، این وظایف را میگزارده است (همانجا). امین از این پس، دیگر سخنی از امور دیوانی پدر نگفته، که شاید بهسبب برکناری احمد در دورۀ شاه عباس اول (سل 996- 1038 ق)، یا به گمـان قویتر، مرگ او در این ایام بوده است. احمد تهرانی را «مقیم کوی عزت و بینیازی» و «مسندنشین مجلس رفعت و سرافرازی» خواندهاند (اوحدی، 1/ 565)، که بااینحال، سفرۀ کرمش برای غریبان گسترده، و در شیوۀ میهماننوازی، «مایعرفش بر طبق اخلاص نهاده» بوده است (رازی، 3/ 71). احمد در عرصۀ ادب و شعر نیز دستی داشته، و گهگاه قریحۀ خویش را میآزموده است. اوحدی دقت طبع و ادراک عالی او را ستوده است (همانجا). اما آنچه از سرودههای وی بر جای مانده، تنها 3 بیت، یک بیتمطلع عاشقانه و یک رباعی است (نک : ساممیرزا، 328؛ رازی، 3/ 72) که بهویژه رباعی او (سبب سرایش: شکستن دو دندان پیشین میر اسماعیل مجدی به هنگام سواری)، تصدیق نظر اوحدی است: طی کرد فلک بساط عالم یکسر / میجست برای گوش خورشید دُرَر / / چون جنس نفیس خواست، نامد به کفش / از حقۀ یاقوت تو بُرد این دو گهر (نک : همانجـا؛ اوحدی، 1/ 566؛ واله، 1/ 114؛ آفتابرای، 1/ 44).
مآخذ
آفتابرای لکهنوی، ریاض العارفین، به کوشش حسامالدین راشدی، اسلامآباد، 1361 ش؛ اطلس تهران قدیم؛ اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1388 ش؛ تکمیلهمایون، ناصر، تاریخ اجتماعی ـ فرهنگی تهران، تهران، 1377 ش؛ خیامپور، عبدالرسول، فرهنگ سخنوران، تهران، 1368 ش؛ رازی، امیناحمد، هفتاقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، 1340 ش؛ ساممیرزا صفوی، تحفۀ سامی، به کوشش رکنالدین همایونفرخ، تهران، 1384 ش؛ معتمدی، محسن، جغرافیای تاریخی تهران، تهران، 1381 ش؛ واله داغستانی، علیقلی، ریاض الشعراء، به کوشش ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران، 1391 ش؛ نیز: