responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1021

موضوع: تفسير سوره يوسف19- آيه 53

تاريخ پخش: 79/09/29

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و المحسني التقوي
سوره يوسف را معني کرديم تا رسيدم به آيه 53 (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‌ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ) (يوسف /53) يوسف گفت: من نفس خود را تبرئه نمي‌کنم، اگر انسان هم در محيطي قرار گيرد که زنها به او علاقه مند و عاشق شده‌اند نفس امر مي‌کند که تو هم نسبت به آنها اظهار علاقه کني، نفس انسان را به بدي هل مي‌دهد مگر اينکه خداوند رحم کند و خداوند غفور و رحيم است.
اينکه شنيده‌ايم «نفس اماره» همين چيزي است که در آيه آمده. جاي ديگري هم نيست «نفس» يعني دل دنبال(نفس) يعني دنبال هوا و هوس و خواسته‌هاي د، که اگر خدا او را حفظ نکند امر به بدي مي‌کند دلم مي‌خواهد فلان رئيس يا هست يا نيست بشود و حتي بعضي افراد خوب چرا و چرا مي‌کند و انگار که خداوند بايد از ما دستور بگيرد، فلاني زود بود مرا، ا دستور بدهيم و خدا انجام بدهد فکر مي‌کنيم محور ما هستيم.

1- مراتب نفس در قرآن

* نکته‌ها
1- سه رقم نفس در قرآن آمده است.
الف- اماره: همين آيه
ب- لوامه: (وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ) (قيامت /2)
ج- مطمئنه: (يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ) (فجر /27)
الف- روحي که انسان را هل مي‌دهد به گناه
ب: روحي که انسان را سرزنش کرده، مي‌گويند وجدان اخلاقي حيف نبود زبان پات و حيف نبود قلب پاک تو و حيف مغز و مخ که اين صدا را روي آن ضبط و آهنگ را و پول و عمر را صرف فلان کردي؟ ملامت مي‌کند، بيدار شدن وجدان اخلاقي که تو يک دختر پاکي بودي و پسر پاکي، شغل تو حلال و لبي پاک داشتي.
ج- «نفس مطئنه» آرامش روحي است، آنکه امام خميني(ره) فرمود: من با دلي آرام و «نفس مطمئنه» و اولياء خدا وقتي از دنيا مي‌روند، اين خطاب را مي‌شنوند که:
(يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‌ إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً) (فجر /28-27) ‌اي نفس مطمئنه بيا به سوي من و پرواز کن به ملکوت تو از خدا و خدا از تو راضي. (فَادْخُلي‌ في‌ عِبادي وَ ادْخُلي‌ جَنَّتي‌) (فجر /30-29) داخل شو در بين بندگان من و بهشت خودم. «وَ ادْخُلي جَنَّتي» نمي‌فرمايد داخل شو در بهشت‌ها، بهشت خودم. انسان اين حالات را دارد و سه حوض است که هر يکي در يکي از اين حوضها شنا مي‌کند، بعضي دائماً دنبال نفس، دوست نداردم، دلم مي‌خواهد، تابع دل.

2- شكايت امام سجاد(ع) از هواي نفس

امام سجاد (ع) در مناجات خمسه عشر مناجاتي دارد به نام «مناجاه الشاکين» به نزد خدا شکايت مي‌کند و انسان از پيرو جوان خوب است با خدا درد دل کند و گفتگو، مي‌گويد: «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةً وَ بِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُكُ بِي مَسَالِكَ الْمَهَالِكِ وَ تَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هَالِكٍ كَثِيرَةَ الْعِلَلِ طَوِيلَةَ الْأَمَلِ»(بحارالأنوار، ج‌91، ص‌143) من از نفسم شکايت مي‌کنم که مرا هل مي‌دهد به کارهاي بد نسبت به کارهاي خطا مي‌دوم و پول مي‌دهم و با عجله در دعاي ابوحمزه درباره نفس مي‌گويد: خدايا «أَنَا الَّذِي حِينَ بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَيْهَا أَسْعَى»(مصباح‌المتهجد، ص‌587) وقتي خبر مي‌دهند به مورد اخلاقي با سعي و عجله به سوي او مي‌شتابم «وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةً» نسبت به گناه حرص و و لعي دارد که سير نمي‌شود، مي‌خواهد به هر کس متلکي گويد «وَ بِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً» هر کجا قهر تو در آن است سراغش مي‌رود «تَسْلُكُ بِي مَسَالِكَ الْمَهَالِكِ» همراهي در جاده‌اي هلاکت و بدبختي، پاک بودم آلوده کرد، چشمم و گوش و لب و فکرم را. «وَ تَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هَالِكٍ» مرا نزد تو بدبخت و پست قرارداد، و حال آن که من ولي تو و «خليفه الله» و «اعلي عليين» بوده مرا به اسفل السافلين برده. روي قله بودم به دره فکند من از ديگران هلاکتم بيشتر است. «كَثِيرَةَ الْعِلَلِ» نفسم خيلي مرض دارد، تکبر و بخل و ريا و غرور، نفاق.

3- هر كجا عمل با گفتار تطبيق نكند، نفاق است

منافقين تنها آنها نيستند که ما نفرين مي‌کنيم به آنها، آنها دانه درشت هستند، هر کجا عمل با گفتار تطبيق نکند نفاق است، مي‌گويي بفرما ولي در دل نمي‌خواهي نفاق است.
حديث: امام کاظم (ع) با امام رضا (ع) در حالي که کودکي بود وارد منزل شدند به پدرش گفت يک نفر از شيعيان دنبال ما بود شما تعارف نکرديد. فرمود: وقتي من آمادگي قلبي ندارم اگر به زبان بياورم نفاق است.
منتهي نفاق، رگ و رگ سرخ موي رگ و طناب دارد و ريز و درشت. يک فاز و دو و سه فاز دارد.
گاهي تکبر، مي‌گويد: مرگ بر آمريکا، چرا؟ مي‌گويد براي اينک کشورها را استثمار مي‌کند، شما هم برادر و خواهرت را استثمار مي‌کني به خاطر ديپلم و دانشجو بودنت امر به نان گرفتن و اتو کردن لباس مي‌کني. تو هم در خانه يک آمريکاي کوچکي هستي چون زورگويي مي‌کني، روح، روح آمريکايي است و نمي‌تواند بيش از اين زور بگويد گرچه ايراني باشد و چاقويش بيش از اين دسته ندارد و گر بيش‌تر فرو مي‌کرد.
خود خواه: وارد مسجد مي‌شو جاي يک بچه را مي‌گيرد، بچه باشد، مهم هستي ولي نمي‌تواني اين کار را بکني حتي بعضي افراد چيزي را مي‌دهند تا به نفس برسد به ظاهر بيرون مي‌اندازد و در باطن قلاب مي‌کند به داخل وارد مجلس مي‌شود مي‌گويد من اينجا پائين مي‌نشينم ولي با صلوات ما را بالا مي‌برن در دل شيطنت دارد. مي‌گويد: من قابل نيستم تا بگويند: نه خواهش مي‌کنيم، افطاري مي‌دهد مي‌گويد حاج آقا بد است تا شما بگويي نه خيلي ممنون.
حاج آقا از غذاي منزل باز ماندي، باز مي‌گويد: خواهش مي‌کنم، حال مي‌آيد، شش بار سيخ مي‌زند تا تعريف کني نفس دنبال تعريف است، بلند پرواز مي‌کند،
مثلاً: داستاني را از کتاب داستان راستان مي‌خواهم بگويم کسر خود مي‌دانم، مي‌بينم پاورقي آن کتاب نوشته به نقل از مستدرک الوسائل من هم اين را مي‌گويم تا نگوييد: قرائتي داستان راستان مطهري را مي‌گويد. آيا شما آن کتاب را ديده‌اي راست بگو: مريضي؟

4- افرادي كه دوست دارند به عملي كه انجام نداده‌اند ستايش شوند روسياه‌اند

قرآن درباره اين افراد مي‌فرمايد: (وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ) (آل عمران /188) دوست دارد ستايش شود به کاري که انجام نداده اينها رو سياه هستند: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ» قطعا
زمان سربازي او را به زور جبهه برده‌اند حالا پز مي‌آيد که رفتيم، نه ترا بردند، اين که ثواب ندارد، اگر رفتي. مثال: اگر يک جنب را هل دادند در اقيانوس اطلس، بيايد بيرون باز هم جنب است بايد خودش برود.
مثال: اگر دست کسي را بسته و پولهايش را بيرون آوردند، مي‌شود گفت آدم سخاوتمندي است به زور اداره دارائي گرفته بايد با دست خود بدهي، افرادي مريضي هستند، امتياز طلب است.
همه پپسي مي‌خورند مي‌گويند براي من کوکا بياوريد اگر کوکا بود مي‌گويد کانادا بياوريد، براي همه چايي، براي من آجوش، همه آب جوش، براي من چايي، مرضي دارد که کاري غير از ديگران انجام دهد همه صلوات، او کمي ديرتر مي‌گويد: مريض است، عطسه‌اش و آمينش جوري که همه توجه کنند و ريش را که همه بگويند اين کيست. بوق ماشين و ريش و زلف، نتوانسته بوعلي سينا شده مشکل خود وجامعه را حل کند و کمبود دارد، کفش فلان، دختر و پسر که حرکات غير طبيعي مي‌کنند اينها مشکل روحي دارند، به جايي نرسيده‌اند، افکار را جلب کننند با اين حرکات. حرف حسابي ندارم که مردم گوش بدهند عمامه‌ام را فلان طور مي‌گذارم. اگر مريض نيستي درست عامه بگذار و چادرت را سرکرده و کفش هايت را، درست رانندگي و ريش و زلف و ساختن خانه اين‌ها مرضهايي است، حضرت عباسي شما فرق بين پپسي و کوکا را مي‌داني؟ نه دلش مي‌خواهد با همه فرق بکند.
حديث: امام کاظم(ع) فرمود: کسانيکه در کوچه و بازار دست به کارهاي غير طبيعي مي‌زنند «مَهَانَةُ نَفْسِهِ» مي‌‌بيند از داخل پوک است مي‌خواهد با اين کارها جبران کند. و الا چهار تا پرتقال که اينقدر نمي‌خواد، کل سرمايه‌اش بيست، سي هزار تومان، سي و چهار تا لامپ روشن کرده روي آنها. مردم قالي ابريشم دارند يک لامپ مي‌زنند. کمبود دارد. و گرنه يک هيأت بتواند دانشمندي را براي خود بياورد دليلي دارد طبل، دهل راه بياندازد، آقا گير نياورده با تنبک. اين را جاي مطهري گذاشته مطهري گيرش نيامده،
مثال: پول ندارد خرج مخ کند کفشش جير جير مي‌کند. حلا که از بالا نشد از پائين به مخ نگاه نمي‌کنند به کفش نگاه کنند.

5- دعاها با قرآن پيوند خورده است

آرام باشيم، دنبال چه چيز هستيم، مي‌خواهي عزيز شوي؟ امام سجاد (ع) مي‌فرمايد: خدايا تو عزت بده تا آرام بروم. نفسم مريض است. «إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ مَيَّالَةً إِلَى اللَّعْبِ وَ اللَّهْوِ مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَ السَّهْوِ تُسْرِعُ بِي إِلَى الْحَوْبَةِ وَ تُسَوِّفُنِي بِالتَّوْبَةِ إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي وَ شَيْطَاناً يُغْوِينِي قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِي وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِي يُعَاضِدُ لِيَ الْهَوَى وَ يُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيَا وَ يَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى»(بحارالأنوار، ج‌91، ص‌143) يکي از مطالب قابل توجه اين است که دعاها با قرآن جوش خورده. من حساب کردم که دعاي سمات 70 آيه قرآن دارد. بند، بند آن مثل دعاي ندبه، و لذا بعضي از دعاها سند نمي‌خواهد.
مثال: امام صادق (ع) فرمود شکر شيرين است، خير امام نمي‌خواهد که شکر شيرين است چون به قدري روشن است که نيازي به اين نيست. «مَيَّالَةً إِلَى اللَّعْبِ وَ اللَّهْوِ» ميل به لهو و لعب دارد. «مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَ السَّهْوِ» عمر و نفسم پر شده از غفلت و سهو. «تُسْرِعُ بِي إِلَى الْحَوْبَةِ» مرا به سمت گناهان و بدي‌ها هل مي‌دهد. «وَ تُسَوِّفُنِي بِالتَّوْبَةِ» براي توبه مرا را توصيه به صبر مي‌کند براي توبه کردن.
امراض قلبي خيلي مهم است، ما مرضهاي جسمي را زود فهميده، آخ گوش و دندان يکي نمي‌گويد آخ تکبرم و حسد، و مهمتر از همه مرضهاي قلبي حب دنياست، گاهي لب مردن مچ مي‌گيرد.
لحظه مردن به يکي گفتند بگو: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» گفت نمي‌گويم من با خدا قهرهستم، بگو، نمي‌گويم، من با فلاني با هم بوديم در منطقه او به کجا رسيد و من نرسيدم و من بغض خدا را دارم. «إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي وَ شَيْطَاناً يُغْوِينِي» امام سجاد نفس را اينجوري تعريف مي‌کند.
نفس من نسبت به بديها دستور زياد و به خطاها شتاب و نسبت به گناه حرص، به سخط متعرض مي‌شد به جاده‌هاي هلاکت مي‌برد، نزد تو پوکم کرده، بسيار مريض است، آرزو‌هاي بسيار، نمي‌گويد شايد عمر کوتاه باشد براي پنجاه سال هم، براي رسيدن شر جيغ زده و به خير برسد بخل مي‌کند، علاقه بسيار به لهو و لعب، تمام عمرم پر از غفلت است، به سمت گناه با سرعت و براي توبه سرعت گير گذاشته.

6- هرگز خودتان را به پاكي نستائيد

(وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‌ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ) (يوسف /53) چقدر يوسف پاک است که در و ديوار به اين شهادت دادند به پاکي او مثل زني که عاشق شده بود، زنان مصر، شهر آن زن زندانيان، برادران، اما خود او مي‌گويد: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» اين بزرگواري است. همه مي‌گويند، درود ولي خودش، من اينگونه نيستم
مي فرمود: ‌اي کاش من يک باسواد بودم، همه گفتند: روح مني مي‌فرمود: به من رهبر نگوييد، رهبر ما پسر 13 ساله‌اي است که به خود نارنجک بست، نماينده‌هاي مجلس آمده و گفتند: «بِنَفْسِي اَنْتَ» روح ما فداي تو گفت: نگويد: چون من يک رکعت نماز براي خدا نخوانده‌ام، فردا گفتند: چرا چنين مي‌گوييد، فرمود: نمازها را از ترس جهنم خوانده‌ام نه براي عشق خدا.
مثال: يکي اداره مي‌آيد که غيبت او را نزنند و يکي آن را دوست دارد، يک نجار با پول و يکي خوش دارد که فلان کار را بکند.
اگر بگويند: جهنمي نيست مي‌خواهيد نماز و روزه ببنيم چقدر انجام مي‌دهيم، براي نجات خودمان نه براي عشق به خدا از جوانمردي يوسف بود که همه گفتند: خوبي، خود مي‌گفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»
* نکته
1- هرگز خودتان را به پاکي نستائيد
مرا مي‌بيني، دروغ نگفته و يوسف پيامبر هم مي‌فرمايد: من گير نفسم هستم
يکي مي‌گفت: من از قديم حزب اللهي بوده‌ام، گفتم: خيلي از امام سجاد (ع) جلوتر هستي، چون مي‌فرمايد: خدايا مرا حزب اللهي کن، تو مي‌گويي من از قديم بوده‌ام.
مي فرمايد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(المصباح كفعمي، ص‌118)

7- انسان اگر در مدار لطف خدا نباشد او را به بدي متمايل مي‌كند

2- انسان اگر در مدار لطف خدا نباشد عزيزه او را به بدي متمايل مي‌کند
انسان گاهي خود را نمي‌شناسد، در آستانه شب قدر هستيم شما مناجاتهاي امير المومنين (ع) را نگاه کنيد. در مسجد کوفه مي‌فرمايد:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(البلدالأمين، ص‌319) خدايا پناهم بده از روزي که نه مال و نه فرزند به فرياد نمي‌رسند. خدايا پناهم بده از روزي که نه ستمگر دستهايش را گاز مي‌گيرد. خدايا پناهم بده از روزي که پدر و پسر همه از هم فرار مي‌کنند. سيماي قيامت را ترسيم و مي‌گويد: خدايا پناه بده.
حديث داريم به اميرالمومنين (ع) گفتند: چقدر عبادت مي‌کني؟ حضرت قسم خود «و الله» نمي‌دانم خدا مرا قبول کرده يا نه اگر مي‌دانستم کوتاه مي‌آمدم شک دارم،
مثال: ما خبر از قبول نداريم لامپ کشي مي‌کنيم نمي‌دانيم کارخانه وصل به برق مي‌کند يا نه ممکن است وصل نشود بنده 20 سال در تلويزيون حديث مي‌گويم قبول شه يا اگر کسي جاي من بود، مي‌خواهم حديث را من بگويم، خود را بيشتر مي‌بينم، يک صفحه کتاب را با مارک خودم و الا راضي نيستم، مي‌گوئيم علم دزدي کرده، انسان وجود خطرناکي است، چهل سال زندگي کرده خود را نشناسد.
مطهري(ره) مي‌گفت: هر کس مي‌خواهد ببيند چه نژادي است ببيند چه خوابي مي‌بيند، فکر مي‌کند آدم خوبي است ولي در خواب کارهاي بد، معلوم مي‌شود نفسش همان است، در بيداري نمي‌تواند.
دوربين مخفي و جريمه نباشد و کارمند شهرداري نباشد آب پنير را پاي درخت، استخوانهاي آبگوشت کله را به جوي؟ برفها را به کوچه و پليس نباشد بيجا پارک نمي‌کنيم؟
خداوند رحمت کند شهيد مظلوم را زمان طاغوت در ماشين او نشسته بوديم خودش پشت فرمان بود ساعت دوازده شب پشت چراغ قرمز در حال خلوتي خيابان و بدون پليس ايستاد علت پرسيديم که شما رژيم شاه را قبول نداري. فرمود: من نظام را قبول ندارم ولي نظام را قبول دارم. از همه گذشته اخلاق بايد باشد گرچه پليس نباشد. گازش را بگير، حکومت اسلامي است رعايت کنيم، حتي خوبها هم، شما امتحان کنيد.
مثال: تمام آنهايي که سينه زده‌اند بگوئيم: غذا را امشب آشپز تقسيم نمي‌کند خودتان برويد تمام نفرهاي اول گوشتها را برداشته، آبها براي نفرهاي آخرمي ماند. دو ليتر گريه و دو ساعت سينه، حاضر نيست به عدالت رفتار کند بنده هم اين گيرها را دارم کتابهايم زياد شد قفسه فلزي بود رفتم دو، سه تا قفسه چوبي هم خريدم ديدم نصف چوبي و نصف فلزي، زشت است يا همه فلزي يا چوبي، اين هم نفس است.
مثال: گلهاي بشقاب بايد يکجور باشد، اگر فرق مي‌کند مي‌گويد خاک تو سرم گلها جور نيست او گلها را و بنده با ريش سفيد و عمامه کمدهاي کتاب نفس، نفس است. شب قدر خود را بتکانيم، يک کار صد درصد خالص کرده‌ايم.
يکي از بزرگان که چند کتاب اخلاق نوشته مي‌گويد: شخص بيمار بود، براي عيادت چند جعبه گز گرفتم، دور تخت شلوغ بود من داخل کمد گذاشته بعد بيرون آمده به خود گفتم کسي نفهميد ما گز برديم، بعد به خود آمدم که بعد از چند کتاب اخلاق و 20 سال است در حوزه علميه درس مي‌دهم فهميدم دلم مي‌خواست بفهمند، شب قدر محاسبه کنيم، انتخاب همسر به چند دليل، سلام با فلاني، خوشم مي‌آيد و مي‌آيد نفس است و خريد روضه رفتن، از صدا و قيافه او خوشم مي‌آيد.
هيأتي روحاني مي‌خواست يکي را برديم گفتيم اين هم ملا و هم منفي، گفت خيلي خوشگل نيست، گفتم مگر مي‌خواهي ازدواج کني گفت: اگر آخوند خوشگل باشد جمعيت مي‌شود. نفس در روضه امام حسين (ع) علامت و شکل و چه چه و به به طبل و طوق.
خدايا به حق محمد وال محمد مقداري خود کمک کن (إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي) (يوسف /53) بايد خدا رحم کند
خدايا به آبروي آنها که نفسشان را کنترل کردند علي (ع) که جان ما فداي او، تف به او انداختند رفت قدم زده برگشت بعد کشت گفتند: چرا؟ فرمود: آنوقت عصباني شده و ترسيدم شمشير روي نفس باشد. رفتم قدم زدم تا آرام شوم. براي خدا باشد.
حديث داريم او را به مهماني دعوت کردند: مقداري غذا خورد بعد رفت، علت پرسيدند، فرمود: تا مهماني براي غذا خوردن نباشد. بلکه براي دين مومن.
امام خميني(ره) بود که فرمود: اگر آبروي داشتم براي انقلاب دادم.
خدايا به آبروي آنها که پا روي نفسشان گذاشتن (وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌) (نازعات /40) ما را در وقتهاي خطرناک ما را از شر نفس و اين دشمن ستمگر و شيطان و طاغوتها نجات بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1021
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست