نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1026
موضوع: تفسير سوره يوسف23- آيه 63 تا 66
تاريخ پخش: 79/10/04
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث ما امسال سوره يوسف بود. رسيد تا به اين آيه آيه قبل را بايد مينوشتم 57 نوشتم 75 يکي از اين دختر خانمها تذکر داد، تشکر ميکنيم، آيه (فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) (يوسف /63). زماني که برادران به نزد پدر دست پر مراجعت کردند گفتند: پدر پيمانه گندم از ما منع شد تا اينکه برادر ديگر را هم به دنبال خود ببريم او را به دنبال ما بفرست ما اضافه ميشود قول هم ميدهيم که او را حفاظت کنيم.
يوسف از چاه آمد بيرون و فروخت به شاه شايد چون ديدند خيلي پسر نازي است قيمت بالا بود و غير از شاه هيچ کس قدرت خريد نداشت، شايد (البته جلسههاي قبل فرمود در خريد و فروش دست به دست گشت تا به خانه شاه رسيد به هر حال مدتها خانه شاه بود و زن شاه علاقمند شد و روزي درها را بست و از او تقاضاي بد کرده و يوسف فرار کرد لب درب همسر شاه درب را باز کرده زن وقتي اينچنين ديد گفت: اين قصد بد نسبت به من داشته، يکي از مشاورين شاه گفت اگر پيراهن از پشت پاره شده بالاخره افشاء شده و در ميان شهر پيچيد اگر دختر و پسر مسئولين مملکتي کاري کنند زود در شهر پخش ميشود صد دسته گل ديگران به آب ميدهند کسي نميفهمد ولي اگر يک امام جمعه، وزير و وکيلي، وزير و مدير کلي باشد صداي توپ ميکند، او هم زن شاه بود.
براي اينکه اوضاع را آرام کنند يوسف را زندان، سالها زندان بود. در زندان دو جوان خواب ديده و يوسف تعبير خواب آن را کرد و درست در آمد چون يکي از آنها آزاد رفت در دربار و مسئول شراي اعليحضرت شد. شاه و عزيز مصر خوابي ديد کسي نتوانست تعبير کند آن جواني که شراب ميداد گفت من جواني را در زندان سراغ دارم که خواب را خوب تعبير ميکند. او را خواستند، خواب را تعبير کرده، شاه با او صحبت، مصاحبه و گزينش و پست غلات و ارزاق را به پيشنهاد خودش به او داد هفت سال بارندگي پشت سر هم، هفت سال قحطي شروع شده ميآمد براي گفتن گندم برادرها دفعه اول که آمدند گندم را داد پول آنها را هم گرفت ايندفعه که ميآييد آن برادر بنيامين را هم بايد بياوريد که به نزد پدر مانده نياوريد اين سفر چيزي خبري نيست تا اينجا از اول سوره يوسف بود تا اينکه آمدند به نزد پدر، و گفتند که براي دفعه بعد گندم به ما نميدهند تا اينکه برادر يازدهمي بنيامين را به دنبال خود ببريم و گرچه به قول آنها يوسف را گرگ پاره کرد قول ميدهيم از اين برادر حفاظت کنيم.
1- محور تصميمها در منزل پدر است
* نکته و درسها
1- محور تصميمها در منزل پدر است به خصوص براي پسرها «رَجَعُوا إِلى أَبيهِمْ»، «أَبانا» مشاور و مسئول در کل براي کارها پدر بوده، کما ايکه براي دخترها محور بيشتر مادر است.
2- در گفتن از عواطف استفاده کنيد «يا أَبانا» «ابانا» «اخانا» که من جا گذاشتهام چون مقام، مقام است ميخواند برادر را ببرند.
3- مجرم چون سوء سابقه دارد با قسم و تأکيد جبران ميکند.
چون «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» کلمه «إنَّ» تأکيد است «لَهُ» تأکيد است مخصوص از او حفاظت ميکنيم(جمله اسميه) تأکيد است اين دو سه دقيقه آخوندي حرف زدم از نظر فارسي در اين آيه چهار قطعاً دارد «إنَّ» و «لَهُ» لام «لَحافِظُونَ» و جمله اسميه چهار بار قطعاً آيه بعد (قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ) (يوسف /64) يعقوب(ع) گفت: آيا اطمينان کنم بر او. يکبار ديگر درباره برادرش اطمينان کردم، او را ببريد خداوند حافظ و…
* نکتهها و درسها
1- کسي را براي يک سابقه و پرونده بد براي هميشه ساقط نکنيم و بايكوت. اگر بخواهيم فرهنگ فارسي را پاس بداريم بايکوت چي ميشود، (جواب مستمعين) کنار گذاشتن.
2- در قرآن بايكوت و كنار گذاشتن افراد زياد آمده است
سوال: آيا در اسلام بايکوت داريم؟ اين خط و قبيله و…
جواب: در قرآن آيات بايکوت زياد است ولي کجا؟ اگر يکي دروغ گفت براي هميشه، و اگر يکبار تصادف کرد براي هميشه، و يک چک از او برگشت ديگر اعتماد نکنيم؟ بايکوت و منزوي کردن. در قرآن داريم (أَعْرِضْ عَنْهُم) (مائده /42) اعراض کن از آنها. در قرآن داريم (ذَرْهُمْ) (حجر /3) رها کن از آنها. در قرآن (فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ) (نساء /140) با آنها ننشين. در قرآن: (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً) (نور /4) شهادت آنها را هرگز قبول نکنيد. قرآن ميفرمايد (وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ) (توبه /84) بر سر قبرش نرو بايکوت مدره براي منافقين است. قرآن ميفرمايد (وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً) (توبه /84) اگر منافقين مردند بر جنازه آنها هم نماز نخوان. در نهج البلاغه داريم (وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا) (نهجالبلاغه، نامه 53) با آنها مشورت نکن. حديث داريم قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع): «لَا تُصَاحِبِ الْخَائِنِين»(تحفالعقول، ص171) با آنها رفيق نشو. در دنيا ميفهميم که بايد يک جاهايي با طرف قهر کند. ميفرمايد: «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ» (كافرون /6-3) شما آن طرف جوي من هم اين طرف. پس بايکوت داريم ولي اگر براي يک نفر مسئلهاي پيش آمده نبايد آنها را بايکوت کرد. بعضيها فکر ميکنند که همينکه انسان عمامه بسر گرفت آقا و آيت الله شد تمام اعضاء خانواده او عادل ميشوند اينطور نيست. مثل خانواده پيامبري همچون يعقوب در آن جا حسادت هست، جرم و جنايت هست ميگويد: دختر فلاني و پسرفلاني چرا؟ آقا که از حضرت نوح(ع) بالاتر نيست که پسر نوح و زن لوط بد شد، و در اصحاب پيامبر (ص) به قول قرآن منافق هم بود. قرآن ميفرمايد: (وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظيمٍ) (توبه /101) اگر اشتباه نکرده باشم بعضي اهل مدينه منافق هستند، به پيامبر ميفرمايد تو نميشناسي و لي من ميشناسم.
3- انبيا هم درجهبندي دارند
چقدر منافقين در قرآن آيه درباره آنهاست اگر نبودند که آيه نازل نميشد، بودند حتي بين ياران پيامبر (ص) دعوا است. مثلاً: اباذر با عثمان و معاويه دعوا داشت. نميشود گفت که هم تو عادلي و هم او، دو عادل که دعوا نميکنند مگر يکي حق ديگري را. اينطور نيست که هر کسي در خانه پيامبر است انسان درستي است چون قرآن ميفرمايد: (وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيماً) (احزاب /29) خداوند براي خوبان از شما اجر ميدهد. يعني همه شما يکدست نيستيد. اگر همه نمره 20 باشد که قرآن اينچنين نميفرمايد. وقتي به 20جايزه ميدهند که همه 20 نباشند. انبياء هم يکدست نيستند (فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ) (بقره /253). درجه بندي دارند، خداوند به همه انبياء سلام نکرده، بلکه: (سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ) (صافات /79). (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ) (صافات /120) «فِي الْعالَمينَ» ندارد سلام نوح پررنگتر از موسي است. دوبله پس همه يکدست نيستند. و توقع نداشته باشيم که در خانه پيامبر فتنه و فسادي نباشد. چون خانه آنها هم حسادت وهم برادر کشي، تهمت به پيامبر بود فرزندانش ميگفتند: (إِنَّ أَبانا لَفي ضَلالٍ مُبينٍ) (يوسف /8) پدر ما در گمراهي است.
من به يکي از مسئولين گفتم: چرا براي شما بد ميگويند شما کاري کنيد که اينچنين نباشد. گفت من چهل هزار پرسنل دارم اگر از هر صد نفر يکي بد باشد و باعث نارضايتي شود که آمار بيش از اين است من تعاوني حساب ميکنم چهارصد نفر اينها هم روزي ده نفر را اذيت کند در روز ميشود چهار هزار نفر و در ماه 120 هزار پس اگر يکصد کارمند من بد باشد کافي است همه شهر به من بد بگويند. فکر کردم ديم راست ميگويد ولي يک آدم بد زحمات خوبها را هم از بين ميبرد و اصولاً مردم بديها يادشان است. خود مردم هم همينطور هستند 28 شب سحر ميخورد نميگويد يک شب نميخورد همسر را خبر دارد ميکند انسان منفيها در ذهنش ميماند.
4- از فقرا پول بگيريم، بعد از طريقي ديگر به آنها برگردانيم
(قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ) (يوسف /64) چون برادران چند بار تأکيد کرده که ما او را حفظ ميکنيم پدر براي تنظيم بار آنها گفت: خدا او را حفظ ميکند حافظ اصلي اوست. (وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَميرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ) (يوسف /65) برادرها ده بار گندم را گرفته و يوسف هم پول و طلا را لاي خورجين گذاشته، وقتي خورجينها را باز کردند ديدند يوسف پول و طلا را به آنها برگردانيده.
سوال: چرا اينچنين کرده، از اول نميگرفت؟ جواب: الف: ممکن است اگر بخواهد نگيرد طرف خجالت بکشد
مثال: اگر فقيري بقالي خريد کند او هم نخواهد پول بگيرد پيش خود ميگويد اين هم فهميد فقير هستم به ما رحم کرد پس از فقرا پول بگيريم بعد از طريقي ديگر به آنها برگردانيم. ما داشتيم بقالي را که يک نفر برگهاي زرد و خيالهاي بزرگ را ميگرفت و طرف فکر ميکرد براي گاو ميخواهد، پول دادن هم عقل ميخواهد. که چطور پول بدهد که طرف خوار نشود.
به پدر گفتند: چه ميخواهي هم گندم به ما داده و هم پولها را برگردانيده و «نَميرُ» از «امير» غذا دادن به خانواده «امير المومنين» کسي که غذا به اهل خود بدهيم و اگر اين دفعه يازده نفر بشويم يازده بار ميگيريم نزد او «كَيْلَ بَعيرٍ» و «ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ» عزيز مصر هم آنقدر وضعش خوب است که اين يک بار برايش مهم نيست.
(قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكيلٌ) (يوسف /66) گفت: من او را به شما نميدهم تا يک وثيقه بدهيد و نذر و عهد و قسمي بسپاريد. از طرف خدا قولي بدهيد که او را برگردانيد، مگر حادثهاي پيش آيد مثل سيل و زلزله که در اختيار شما نباشد. «فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكيلٌ» وقتي آنها وثيقه آوردند گفت خدا بر آنچه ميگوييم وکيل است.
5- چشم زخم حق است
* نکته و درس
1- نسبت به هر کس سوء ظن و دغدغه داريد محکم کاري کرده و وثيقه بگيريد اگر يک جا منفجر شد از اين به بعد بايد بررسي شود، نگوييد توهين است کسي انچنين فکر نکند و اگر چک او برمي گردد. يک نفر موثق پشت آن را امضاء کند. ضرب المثل: در بيابان نخواب، خواب پريشان هم نميبيني.
البته خيلي هم اطمينان به وثيقه نکرده و خدا هم وکيل بگيريد. پيش بينيهاي لازم را بکنيد. برادر را به آنها تحويل داد و يک سفارش کرد که شما از يک درب(دروازه شهر) وارد نشويد ممکن است شماها را چشم بزنند. يازده پسر از يک پدر.
سوال: چشم زخم حق است؟ جواب: بله چون ما خرافه هم داريم مثل صبر کردن براي عطسه و نحس بودن 13 زياد داريم از چيزهايي که حقيقت دارد چشم زخم است در قرآن هم آياتي داريم که چشم ميزنند البته بسياري چيزها هم باطل است مثل چيزهايي که اول مفاتيحها مينويسند امام رضا (ع) بخواب فلاني آمد که اين دعا را 16 بار بنويس فتوکپي کن، دروغ، دروغ، دروغ است ننويسيد و تمام جنايات آن هم به عهده من، من محسن قرأتي هستم همه خوابها برود روي هوا اول مفاتيح چرت و پرت يا دعا مينويسند بعد هم امام رضا به خواب آمده که فتوکپي کن به 20 نفر بده همين عبدالعظيم هم گفته لعنت ميکند مردم هم ميترسند، به نظر ميرسد فتوکپيهاي توي بازار اين حديث را جعل کردهاند تا زود از روي مفاتيح يک پياز فروش بد در فيلم امام علي پيازها فروش نميرفت داد به ابوهريره سنيها هم نقل کردهاند هرکس يک پياز فلان مزرعه يک باغ بهشت هرکس دو تا… و لذا اگر ميپرسيدند از او که اين حديث کجاست ميگفت حالا ديگه گفتهام. اين مطلب در صحيح بخاري هست شيعه و سني نقل کردهاند. حرفها بايد مستند باشد چه شيعه و چه سني، روايات بررسي ميشود. چيزهايي که اول مفاتيح مينويسند غلط است يعني اعتبار ندارد.
يکي آمد که من خواب ديدهام که امام رضا(ع) مرا حواله داده که شما به من وام بدهيد گفتم امشب هم خواب ببين که امام رضا (ع) پول به حساب من بريزد(خنده حضار) بعد بيا. گويند: سنگ خوب است براي پاي لنگ. امشب برو به امام را (ع) را بگو که قرائتي اينچنين گفت. گوش به اين خوابها که امام زمان (ع) را ديده، معجزه شده ما قرآن و نهج البلاغه داريم و امام صادق و حضرت مهدي (ع) داريم که اينها نور هستند و مرجعيت داريم نور است که عادل و بي تقوا خواب ارزش ندارد و دو هزار خواب به اندازه يک نخودچي نميارزد. بله خواب اولياء خدا و بعضي خوابها حسابش جدا است. خوابهاي اين مفاتيح کشک، خرافات کشک و چشم زخم حق است، از اسلام شناس بپرسيد، الکي معتقد نشويد.
خدايا اينکه امام مرتب ميگفت اسلام ناب ناب چيست از بس چيزي قاطي کردهاند به دکتر بهشتي گفتم چه کنيم اسلام پيش برود گفت: خرافات را از اسلام جدا کنيم اسلام خودش پيش ميرود.
مثال: آبي که ميخواهد بخورد مگس در آن بيافته، دست از آب ميکشد براي مگس خيليها دست از اسلام ميکشند براي اين خرافات.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1026