responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1035

موضوع: تفسير سوره يوسف31- آيه 101

تاريخ پخش: 79/11/20

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بيننده‌ها شب 21 بهمن بحث را گوش مي‌دهند در آستانه شب بيست و دوم بهمن ما هم از اول ماه رمضان سوره يوسف را شروع کرديم و رسيده‌ايم بين آيات 90 تا صد 1و يک آيه را زودتر معني مي‌کنم مثلا اول آيه 7 و بعد آيه 5 را تا تناسب با ايام جور شود. آيه 101 که مي‌فرمايد: يوسف گفت (رَبِّ قَدْ آتَيْتَني‌ مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني‌ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني‌ مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني‌ بِالصَّالِحينَ) (يوسف /101) خدايا به من دادي از حکومت و ياد دادي تعبير خواب، آفريدگارآسمانها و زمين تو هستي تو سرپرست من هستي در دنيا و آخرت. من مسلمان و در حال تسليم بميرم و مرا به صالحين ملحق کن.

1- اهميت ماجراي حضرت يوسف

اين آيه تقريبا پايان سوره يوسف و آخرين آيه سوره يوسف، قصه سوره يوسف در اين آيه تمام مي‌شود ماجراي يوسف خيلي مهم بود براي آنها که نبوده‌اند در دو دقيقه بگويم: يعقوب 12 بچه داشت دو تا از يک مادر و ده تا از يک مادر ديگر، حسادت ورزيده و براي اينکه پدر تنها او را دوست نداشته و به آنها توجه کند نقشه کشيدند او را به اسم بازي بردند و بنا نبود او را بکشند يکي رأي آنها را گرفت و قرار شد او را در چاه بياندازند، پيراهن او را با خون قاطي کرده و شبانه گريه کنان به نزد پدر که او را گرگ پاره کرده و کارواني که مي‌رفت براي آب سطل به چاه انداخته، به سطل چسبيد و آمد بالا و بشارت داد که برده پيدا کردم، او را به اسم برده فروخته و کم کم به خانه شاه رسيد.
در خانه بزرگ شده و زن شاه عاشق شد روزي آرايش کرده و درها را بست و مي‌خواست از يوسف کام بگيرد يوسف پا به فرار گذاشته زن به عقب او دويد و درب باز شد خانم به همسرش که پشت درب بودگفت اين قصد بد داشته به حال گفتند: ببينيد پيراهن از کجا پاره شده اگر از پشت يوسف در مي‌رفته و خانم پيراهن را گرفته، مقصر خانم است. ديدند حق با يوسف است ديدند آبروي شاه و زن مي‌ريزد يوسف را زندان کردند و سالها در زندان بود. و زندانيان برخورد او را ديده شيفته او شدند خواب ديده از او تعبير خواستند بعد ديدند درست است، يکي از آنها آزاد و يکي اعدام شد، تا زماني که شاه خواب مي‌بيند که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را مي‌خورند از علما مي‌پرسند آنها مي‌گويند ما نمي‌دانيم تعبير آن چيست خواب برفک دارد و يکي که قبلاً در زندان خوابش را به يوسف گفته و او تعبير و پسنديده بودند به شاه گفت من يک نفر را در زندان براي تعبير کردن سراغ دارم او را آوردند، خواب را تعبير و يوسف را آزاد و او را مسئول مملکتي خزينه دار و مسئول غلات، حکومت را به دست گرفته و هفت سال بارندگي خوب شد گندمها را در سنبل انبار کرده و هفت سال دوم وقتي قحطي شد از آنها استفاده کردند و يوسف يکدفعه مال و يکدفعه طلا و تا يوسف مالک خانه و مزرعه و مالک خود مردم شد، آن عزيز هم ايمان آورد، منطقه برادران يوسف هم قحطي شده، برادران بارها آمدند براي گرفتن گندم به نزد يوسف (که قصه خيلي طولاني است).
خلاصه‌اش دفعه اول برادرها او را نشناخته گندم داد و پول گندم را هم لاي خورجين گذاشت رفتند ديدند هم گندم است هم پول، به پدر گفتند هم گندم هم پول و دفعه دوم يوسف گفت اگر گندم مي‌خواهد آن يکي برادر را بياوريد(بنيامين را) به پدر پيشنهاد کردند پدر گفت يکدفعه ديگر يوسف را برده و او را در چاه انداختيد بالاخره قول دادند يوسف وقتي(بنيامين) را در ميان آنها ديد و در ملاقات با آنها روبوسي مي‌کرد، به(بنيامين) گفت من همان يوسف هستم که مرا در چاه انداختيد و من به قول امروزيها شاه شده‌ام به او گفت طراحي کرده و با يک پلتيکي تو را نگاه خواهم داشت توي باغ باش نگران نباش. مثل نمايش که بازي ميکنند مي‌گويند من يک سيلي مي‌زنم تو ناراحت نشوي بالاخره بار دوم ليوان قيمتي از دربار را در خورجين(بنيامين) گذاشتند و لب دروازه گفتند: دزد، دزد، بالاخره گفتند هر کس ليوان در خورجين او باشد به گروگان مي‌گيريم و براي اينکه رد گم کنند اول سراغ او نرفتند تا رسيدند به(بنيامين) او را گرفته، برادرها گفتند ما به پدر قول داده‌ايم که او را برگردانيم يکي گفت من متحصن مي‌شوم روي نگاه کردن به پدر ندارم، شد 9 برادر يکي يوسف و يکي بنيامين يکي هم متحصن شده، آمدند و رفتند تا دفعه آخر يعقوب نامه‌اي به يوسف نوشت و يوسف ا را خواند و گريه کرد برادرها گفتند چطور پدر ما يوسف را ميشناسد نکند اين همان يوسف باشد؟ خلاصه اينکه سوال کردند (أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ) (يوسف /90) تو يوسف هستي (قالَ أَنَا يُوسُف) (يوسف /90) بله من يوسف هستم. اينها خجالت کشيد و همديگر را در آغوش کشيده و گريه کردند و به يوسف گفتند سفره ما را جدا بينداز چون ما نگاه به تو مي‌کنيم شرمنده مي‌شويم ولي يوسف گفت من افتخار مي‌کنم به پدر و شما برادران.

2- تطبيق حكومت يوسف با جمهوري اسلامي

اين داستان يوسف خيلي قصه شيريني است که ما چهل، پنجاه جلسه گفته‌ايم تا رسيده‌ايم به 22 بهمن و مي‌خواهيم تطبيق کنيم حکومت يوسف را به حکومت اسلامي دقت کنيد(صلوات حضار) حدود 20 نکته درباره حکومت يوسف مي‌گويم.
1-توجه کامل به خدا. «رَبِّ قَدْ آتَيْتَني» زماني هم که به زندان ميرفت، گفت: (رَبِّ السِّجْنُ) (يوسف /33) در زندان و حکومت مي‌گويد: «رَبِّ» انسان بايد جوري باشد كه در پولداري و نداري بگويد خدا، درياست و نبودن آن خدا، نه اينکه پنير ارزان شود، جمهوري اسلامي خوب، اگر گران شود بد مي‌شود. يعني عقيده به انقلاب در پنير و خربزه عوض نشود.
مثل کارمند بانک يک روز در باجه صد ميليون مي‌دهد و روزي در باجه ديگر صد ميليون مي‌گيرد براي او در گرفتن و دادن پول فرقي نمي‌کند. نه با يک قاشق ماست سردش و يک خرما گرمش ميشود. مثل خود پيامبر(ص) که يک روز سوارالاغ و يک بار سوار «براق» فرق نکرد و امام حسين(ع) يک بار به دوش پيامبر(ص) و يک بار زير سم اسب گفت «رضاً برضاك» يک بار رأي مي‌آورد و يک بار نمي‌آورد، امروز اين خط فردا ديگر حالم، بهار يکي و پائيز ديگري از خدا و دين قهر نکنيم.

3- كنار گذاشتن همه خطوط انحرافي

1- رها کردن همه خطوط و انحرافها: يوسف: (إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّه) (يوسف /37) سر سازش با انسانهاي بي دين نداشته باشيم، خيلي‌ها با مسلمانها قرارداد اگر کام نگرفته قرار داد با شرق و غرب مي‌بندند، اگر خطي انحراف دارد رها کن.
ما جمله‌اي را نصف ديده و بقيه را نديده‌ايم که «ايران براي همه ايرانيان» ما مخلص اين کلمه هم هستيم. مثال: به يکي گفتند: شنا بلد هستي گفت 50 درصد، چون شيرجه مي‌روم بيرون نمي‌آيم.
مثال: اين اشعار از آن 50 درصدها مثل ماشيني است که دوچرخ دارد کافي نيست. بلکه بايد بگوئيم: «ايران براي همه ايرانيان، و ايرانيان هم براي ايران» اما اگر ايران براي ايرانيان ولي مخ بعضي‌ها براي آمريکا و اروپاباشد نمي‌شود.
در زمان جنگ به بعضي از کشورهاي اروپائي رفتم و به بعضي از پزشکان متخصصان ايران گفتم که جوانان ما در جبهه تکه تکه مي‌شوند، و ما به پزشک دارو نياز داريم، بيائيد، گفتند: اينجا راحت هستيم، دلار بيشتر زندگي خوشي هم داريم. و من چيزي به آنها گفتم که نمي‌دانم سوختند يا نه ولي حقش اين بود که بسوزند، نه اينکه آمده‌ايد براي پول آدمهاي آلمان را مي‌بينيد ولي اگر بفهميد سگهاي اتريش درآمدشان بيشتر است به آنجا خواهيد رفت، بشر نيستيد، با سواد هستيد ولي انسان نيستيد. هموطن تو تکه تکه مي‌شود ما هم که جنگ را آغاز نکرديم، و تو مي‌گويي من خوش هستم تو وجدان داري. به شرطي «ايران براي ايرانيان» که «ايرانيان هم براي ايران» باشند، هر چه مي‌خواهي بدهيم ولي او تخصص براي آنها، 50% درصد اين شعر درست است. کمبود دارد.
خطهاي انحرافي را کنار گذاشته ببينيم شعارها درست است يا نه، ما نياز به کارشناس داريم و خيلي از شعارها گول زننده است و خيلي از وصيتها و نامه‌ها و مقاله‌ها و فيلم‌ها. ما بايد تقليد کنيم هر کس را انتخاب مي‌کني: 50 سال درس خوانده و 50 سال تقوا داشته باشد، لااقل نيم قرن دين و تقوا داشته باشد و مشورت کنيم، پفک نمکي نباشيم که زود با شعر فيلم و سرودي جذب شويم، عنايت داشته باشيم که انقلاب آسان بدست نيامده، حتي با آيات قرآن من جايي رفتم چند جوان با قرآن کار مي‌کردند گفتم: بدون آخوند، گفتند: اينها يکي ليسانس ادبيات عرب است و. . . گفتم اين به ليسانس و دکتراي ادبيات نيست، بنده محسن قرائتي 30، 40 سال در تفسير قرآن هستم‌ي خواهم تفسيرم را چاپ کنم يک شوراي نگهبان از علما گذاشتند که بينيد اگر اشتباه است من چاپ نکنم، مثالي زدم براي آنها که اگر ادبيات عرب خوانده‌ايد اين آيه چه معني مي‌دهد؟ قرآن مي‌فرمايد: (فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ) (اسراء /33) در قتل اسراف نکنيد. پس اگر اسراف نکنيم يکي را مي‌توانيم بکشيم، پس يک ترور طوري نيست، خيلي از آيات را با توجه به اينطرف و آن طرفش بايد معنا کرد. منظور چيست؟
مثال: آيات قران مثل چشم است اگر در آورده در بشقاب بگذاري که نمي‌بيند زماني مي‌بيند که بنده به رگها و مويرگها باشدمثال: خيلي از آيات مثال شکر است که اگر بريزي در حلق کسي خفه مي‌شودهمينطور يک آيه هم بدون آيات اطراف و حديث شايد معناي انحرافي داشته باشد و همچينين فيلم و سرود هم بايد ديده شود.
2-پي گيري راه مستقيم پيشگامان مي‌فرمايد: و اتبعت مله ابائي ابراهيم و خط، خط انبياء و همان چيزي که در نماز مي‌خواهيم که:
3- (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه /6)
4- (صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْت) (فاتحه /7) راهي را که انتخاب کرده‌ايم و فادار باشيم
5- پايداري در راه رضاي خدا.
مي‌گويد: (تَوَفَّني‌ مُسْلِما) (يوسف /101) يعني خديا حال که حکومت به دست من رسيده) مسلمان نميرم حکومت و پست و مقام انسان را عوض کنند، قبل و بعد از حکومت چه دارد؟ حديث داريم علي (ع) به مردم گفت: زندگي مرا نگاه کنيد اگر بعد از حکومت زياد شد بگوييد از کجا آورده‌اي؟ البته کمي عوض شود مثلا” پيکان مي‌خرد بعد مي‌شود چند ميليون طوري نيست مثل قالي ماشيني شده دست بافت. يک قصاب و خيلي از روستايي‌ها که به شهر آمده‌اند ممکن است خانه روستا باشد و در شهر هم صاحب خانه شوند رشد طبيعي که براي همه مثل نانوا و قصاب و شيريني فروش مانعي ندارد اگر وزير و وکيل نبود و يک فرش فروش بود، بعد از 2 سال کاسبي رشد مي‌کند(علامت رشد طبيعي و غير طبيعي صورت است)، اگر زندگي مرا ديده و سوت کشيدند معلوم مي‌شود طبيعي نيست.
انگشتري را تا 4 و 5 تومان سوت ندارد ولي اگر گفتند 25 تومان سوت مي‌کشند، اين‌شان نيست اگر ابروها بالا رودشان نيست، اگر زندگي کسي بالاتر از‌شان باشد بايد خمس بدهد. اينکه مي‌گويند به اندازه خرجي خمس ندارد زماني است که طبيعي باشد ولي براي فرار از خمس اگر خرج را زياد کند؟ اين خمس دارد.
6-وقار در مقابل رقبا: «تَوَفَّني‌ مُسْلِما» با اينکه برادرانش رقيب او بودند هيچ عکس‌العمل منفي نشان نداد. و از اين معلوم مي‌شود که مسئولين مملکتي نسبت به رقيبان نبايد عکس العمل منفي داشته باشند، يک جا يوسف انتقام نکشيد.
7- صبر در مقابل حوادث: او را به چاه انداخته و صبر کرد.
8- پاکدامني و تقوا و ترجيح بر رفاه
زنداني براي او بهتر از تسليم در مقابل خواهش گناه از طرف زن شاه بود، پس تنگناهاي مادي ارزشش بر رفاه با گناه بيشتر است و اين علامت مسلماني است.
9-علم وافر: «عَلَّمْتَني‌ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ» اخلاص (مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ) (يوسف /24)
10- مدارا با مخالفين فکري
در زندان به زندانيان کافر و بت پرست مي‌گفت: يا (صاحِبَيِ السِّجْن) (يوسف /39) دوستان زنداني با ملاطفت نه بگويد: ‌اي مجرم و کافر چند بار اين آيه تکرار شده در قرآن، رعايت ادب در مقابل با مخالفان فکري بايد صد در صد باشد. و با کمال تأسف يک مدتي روزنامه‌ها خيلي بي ادبي کردند، نمي‌نوشتند آيت الله فلان، فلان فلاني از راديو بي بي سي ياد بگيريد نام امام خميني(ره) را مي‌گفت: آيت الله، اگر خط فکري او را قبول نداري مهندس که هست، دکتر و آيت الله که هست اسم افراد را با ارزش ببريد. ولي به اسم فضاي باز سياسي بي ادبي هم شد، فضا معنايش بي ادبي نيست. از يوسف ياد بگيريم.

4- احترام به والدين در هر زمان و موقعيت

11- استفاده از فرصتها. و سوز و علاقه
فرصتهاي خوبي را از دست داديم، ميليونها افغاني در اين کشور سالها زندگي کردند، ما چه برنامه‌اي براي آنها داشتيم غير از اينکه از آنها کار کشيديم، شنيده‌ايد حتي يک جلسه با آنها که وقتي به افغانستان برمي گردند لااقل هوادار ما باشند، براي بچه‌ها و برزگ‌ها چه کرديم، البته گاهي هم استفاده شد، ولي بسياري از پولها و مغزها هدر رفت. چه افراد عزيزي را ترور شخصيتي کرده و کنار گذاشتيم. مثال: زن خوب آن است که با اين پوست پرتقال مربا درست کند. ما بايد از همه امکانات و مخها استفاده کنيم که اين نشد
12- تواضع و فروتني: (وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْش) (يوسف /100) (يوسف به هنگام حکومت) پدر و مادر را به تخت بنشانيد پس هر کس در هر زمان به هر مرحله‌اي رسيد بايد احترام پدر و مادر را داشته باشد، نگو سواد ندارد ولي اونان مفت داد تو با سواد شدي بايد دست او را بوسيد. خيلي‌ها روستا را کنار گذاشته به شهر آمده و سر نمي‌زنند، از روستا گندم و سيب زميني و کاهو، از آن روستا خوردي برو در روستا 4 بيمار را ببين، متأسفانه اين در آخوندها هم هست، روحاني داريم که روستا نمي‌رود نان و آب همانجا را خورده، ماهي يک منبر براي آنها برويد، ما يادمان مي‌رود، فاميلها و روستائيها را فراموش نکنيم، از يوسف ياد بگيريم.
13- عفو و اغماض
(لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ) (يوسف /92) زماني که برادرها از او عذرخواهي کردند فوري آنها را بخشيد.

5- در قضاوت انصاف داشته باشيم

14- فتوت و جوانمردي
زماني که پدرش يعقوب از گذشته او پرسيد، نگفت: برادرها مرا به چاه انداختند، گفت: (نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني‌ وَ بَيْنَ إِخْوَتي) (يوسف /100) شيطان بين من و برادران وسوسه‌اي کرد.
نگفت برادرها، گفت: شيطان، پاي خود را همه کشيد کنار(وسط کشيد) ما مي‌گوئيم پنير بد است تقصير آخوندهاست، اگر کت و شلواري مي‌بود مثل عراق و ترکيه و بقيه کشورها، اگر در دنيا از 11 کشور بگذريم بقيه کشورها(مشکل دارند) ما نمي‌خواهيم بگوييم همه آخوندها مجتهد عادل هستند ولي گراني پنير ربطي به ما ندارد. يکي مي‌گفت: سياست در فرهنگ اثر دارد، بچه‌ها بي ادب شده بعد از مدرسه به درخت آويزان شده و کج مي‌شود اين از تحليلهاي آبکي است.
يکي مي‌گفت مي‌داني چرا کاشان هوايش گرم است چون کاشان(شين) دارد شمر هم(شين) دارد و شمر وقتي کربلا بود هواي آنجا گرم بود.
آسمان و ريسمان را به هم مي‌دوزند که بگويند اين تقصير دانشگاه است، اگر يک يا دو دانشجو کاري کردند مي‌گوئيم دانشگاه، و دو بازاري فلان، بازاريها دزد هستند، نگويم ممکن يکي خلاف کرده چرا آخوندها، چرا کارمندهاي دولت را مي‌بيني همه رشوه مي‌گيرند، ممکن است بعضي ولي چرا همه را زير سوال مي‌بريم، انصاف داشته باشيم در قضاوت.
حساب کنيم که 50 سال شاه حکومت کرده و 20 سال هم آخوندها، خدمات شاه و اين 20 سال را بنويسيد بعد با امکانات.
شاه 30 ميليون(نفر) داشت ما 60 ميليون
شاه چند بشکه(نفت) ما چند(بشکه)
نرخ آن زمان و اين زمان
آرامش شاه و جنگ و عوارضي که ما داشتيم
در آب رساني و برق رساني و جاده و درمانگاه و دانشگاه و کتابخانه، مسجد، نماز جمعه، بنده قرائتي نه وزير و نه وکيل هستم ولي در سايه خون شهدا ببينيد چه کارهايي خدا به دست ما انجام داده: صد و بيست مسجد به لطف خدا در جاده‌ها ساخته‌ايم يا همکاري آموزش و پرورش. 70 هزار نماز جماعت در آموزش و پرورش بدون اجبار، اجبار کار‌مان نيست، نه خدا گفته و نه پيامبر(ص) در زمان شاه ده کتاب براي نماز و الان بيش از صد تا کتاب داريم. زکات مطرح نبود سال گذشته چند ميليارد زکات جمع شد براي فقرا و مسجد و درمانگاه، چرا نگوييم. امسال 600 جلسه تفسير در ماه رمضان راه افتاد.
البته فلاني و فلاني هم بد کردند قبول داريم و خوبيها و بديها را بنويسيد و جمع و تفريق کرده و انصاف بدهيد بدون دليل کسي را زير سوال نبرده و نشکنيد، آبروي مومن از کعبه مهمتر است آبروي افراد را از بين نبريدانسانهاي عزيزي که منشأ خدمات و برکات بوده‌اند خانه نشين شده مي‌گويد چه حرفها که براي من نزدند به خاطر تهمت همه را زمين گير کردند.
چه کسي از اين کارها لذت مي‌برد غير از آمريکا، و بعد هم چيزهايي که مي‌شود با تلفن پرسيد که شما برج و کاخ داريد، از کجا آورده‌اي، بسياري از اموالي که مصادره شده دارد به صاحبانش برمي گردد آن زمان مي‌گفتند اين سرهنگ و تيمسار و ساواکي زمان شاه است ولي الان مي‌گويند اگر اموال به خاطر رژيم بدست آورده بله ولي اگر ارث پدر بوده، و لذا خيلي از خانه‌ها به صاحبانش برگشته اگر کسي شاهنشاهي است ارث پدرش حلال اوست، اگر به خاطر وابستگي به او بوده مصادره شود بپرسيد اين اموال به خاطر جمهوري ياد شده يا ارث پدر، گاوبندي، کرده آبروريزي نکنيم.

6- شكرگذاري رمز بقاي انقلاب

اگر شکر کنيم خداوند انقلاب را نگه مي‌دارد. و اگر کفران کنيم خداوند انقلاب را گرفته و افراد جنايتکار حاکم مي‌شوند، خوشحال هستيم که اگر افرادي هم امروز خلاف مي‌کنند درجه 13 و 14 هستند ولي رده بالاها را مي‌شود پشت سر آنها نماز بخوانيم، بنده که اطلاعاتم کم نيست همه، يا اکثر آنها را عادل مي‌دانم.
اگر بخاطر 4 عيب تمام نظام را زير سوال ببريم و کفران کنيم. مثال: اگر به خاطر 4 آمپول اشتباهي جامعه پزشکان را خانه نشين کنيم جامه بي پزشک مي‌شود بله بايد آنها را احترام کنيم گرچه بعضي نسخه‌ها اشتباهي است. نظام پزشکي را خراب نکنيم.
خدايا اين ايام را تبريک مي‌گويم، هر کس که در اسلام و انقلاب ما موثر بوده روحش را از ما راضي بفرماخدايا: آنان که به اسلام و انقلاب خدمت مي‌کنند انواع امدادهاي غيبي را نصيب آنها بفرما.
خدايا و آنها که ناشي هستند هدايت و آنها که با گاوبندي با دشمن انسانها و انقلاب و اخلاق و سياست و اقتصاد ما را مي‌شکنند با قرارداد و توطئه، به آبروي امام خميني(ره) و خون و خانواده شهدا و اسرا که اينها را ما نبايد فراموش کنيم و به آبروي همه آبرومندان آنها که مي‌شکنند قلم و فکرشان بشکن. الحمد الله ما عزت داريم و سيماي جهاني ما روز به روز شکوفاتر مي‌شود و استعدادهاي ما مثل المپيادها جهش شده و کارهاي ديگر، البته عيبهايي هم مثل بيکاري، مشکل ازدواج، و رشد نکردن اخلاق که اگر از من بپرسند که غيبت الان بيشتر است يا زمان شاه من شک دارم، فراوان است و آبروي همديگر را راحت مي‌ريزيم، خوبيها و عيبهايي داريم جمع و تفريق کرده و عيبها را بر طرف کنيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1035
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست