نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1037
موضوع: تفسير سوره يوسف33- از آيه 94 تا 96
تاريخ پخش: 79/12/04
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
سوره يوسف دارد تمام ميشود رسيديم به آيه 94 به هر حال برادرها چند بار که آمدند براي گندم گرفتن يوسف پيراهن خود را داد به برادرها ببريد بيندازيد روي چشم پدر، چشم نابيناي پدر بينا ميشود. مي فرمايد: (وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ) (يوسف /94) همينکه فاصله پيدا کرد کاروان(از پايتخت و ميرود به سوي کنعان) گفت: پدر آنها(يعقوب) بدرستيکه من مييابم(به مشامم ميرسد بوي يوسف را اگر نگوييد که خل شدي ميترسم بگوييد خل شدي اگر نگوييد خل شدي بوي يوسف ميآيد.
1- بزرگترين جسارتي كه به پيامبر (ص) شد
«فَصَلَتِ» با فصله «عير» کاروان «تُفَنِّدُونِ» نسبت سفاهت به يکي ميگويد مخ تو کار نميکندخاطره تلخي است بگويم: اصولا” آيا خط ننوشته را هم ميشود بخواني ولي ما پيدا کرديم ننوشتهاي را که ميشود بخوانيد اگر بگوييم ميگوييد راست است پيامبر (ص) دقائق آخر عمر فرمود که قلم و دوات بياوريد و چيزي بگويم بنويسيد که هرگز گمراه نشويد. اينجا يعقوب گفت: ميخواهم بگويم بوي يوسف ميآيد ميترسم به من بگوييد خل شدي و عقلت از کار افتاده. به پيامبر (ص) هم جسارت کردند، گفتند: قلم و کاغذ نياوريد: (إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر) (بحارالأنوار،ج30،ص535) يعني دارد دري وري ميگويد. يعقوب گفت ميترسم بگوييد دري وري گو و به پيامبر (ص) گفتند دري وري گو. بزرگترين جسارت به پيامبر شد و آن هم پيامبري که قرآن ميفرمايد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم /3) «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى» (نجم/4) پيامبر (ص) از روي هوا نطق نميکند و هرچه ميگويد وحي است نطقي از او نيست مگر وحي. يک لب تکان دادن او هم به اذن ماست. حرفهاي او بيمه و تمام کلماتش وحي است ولي گفتند به او: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر» ابن عباس خيلي گريه ميکرد و ميگفت جسارتي که به رسول الله شد به هيچکس نشد. اينجا ميگويد ميترسم بگويم بوي يوسف ميآيد بگوييد خل شدي و عقلت کار نميکند چيزي که يعقوب از آن ميترسيد اين جسارت به رسول الله شد. بالاخره گفتند پيامبر(ص) هزيان ميگويد و حرفهاي بي ربط ميزند (نعوذبالله) قلم و کاغذ به آن حضرت ندادند و لذا نامه را ننوشت نکته لطيف اين است که(ما نامه ننوشته را ميخوانيم چون) فرمود: اگر بنوسيم هرگز گمراه نشويدخط ننوشته را بخوانيم.
2- قرآن و اهل بيت(ع) و مقصود پيامبر از «لن تصلوا»
امشب ميخواهيم در تلويزيون خط ننو شته را بخوانيم. البته از خودم نيست از صاحب المراجعات علامه سيد شرف الدين است. که وقتي ايشان از دنيا رفت آيت الله العظمي بروجردي ره دو بار براي ايشان ختم گرفت، هر مرجعي از دنيا ميرود يک بار ختم ميگيرند. ولي دو بار ختم گرفت آيه الله بروجردي ره ايشان ميگويد: من ميدانم پيامبر(ص) چه ميخواهد بنويسد(چيزي هم ميگويد که سني و شعيه قبول کند) ما ببينيم کجا پيامبر فرموده: «لَنْ تَضِلُّوا» (كافي، ج1،ص293) مثال: پسري در خانه است که هر وقت ميگويد من ميخواهم بيرون بروم ميگويد ميروم کتابخانه هر چند بار، دهها بار، يک بار اگر بگويد من ميروم بيرون، بعد رفقاي او آمدند از او سوال کردند مادرش ميگويد رفتم کتابخانه، با اينکه نگفته ميروم کتابخانه گفته بيرون ميروم. چون هر بار که رفته گفته ميروم کتابخانه. پيامبر(ص) هم هر زمان «لَنْ تَضِلُّوا» فرمود درباره قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) فرموده. فرمود: من دارم ميروم بين شما دو چيز گرانبها ميگذارم، قرآن اهل بيت(عليهم السلام) که هرگز از هم جدا نميشوند، اگر به قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) بچسبيد «لَنْ تَضِلُّوا» چهل، پنجاه بار اين جمله را حضرت فرموده، اينجا هم که فرمود قلم و کاغذ بياوريد، بنويسيد تا «لَنْ تَضِلُّوا» ميفهميم که منظور قرآن و اهلبيت (عليهم السلام) است. پس گرچه قلم و کاغذ ندادند ولي از«لَنْ تَضِلُّوا» ها ميفهميم که اينجا هم منظور قرآن و اهلبيت است. اينجا بهود که علمه سيد شرف الدين فرمود: ما هم ميتوانيم خط ننوشته را بخوانيم. پس زماني که کاروان از پايتخت فاصله گرفت و نزديک به کنعان ميشد يعقوب گفت: ميخواهم بگويم بوي يوسف ميآيد منتهي ميترسم بگوييد عقل تو کم شده. ميگويند: کار نيکان را قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير، شير. نوشتن شير با آن شيري که حمله ميکند، و شيري که ميخوريم و شير آب و شير درنده، شير واديه و شير باديه فرق ميکند. ما چيزي داريم به نام تلهپاتي يعني چيزي به ذهن شما ميآيد مثل و عين آن، آن طرف دنيا به ذهن ديگري ميآيد، انتقال فکر به فکر بدون اينکه قلم و بياني باشد، ممکن است براي شما يا دوستتان اگر سوال کنيد اتفاق افتاده باشد و اين مسئله مهمي است. خواب هم هينطورخوابي ديده سيد قطب ميگويد: من در مثل خواب ديدم پسر عمويم که چه چشمايش پر از خون است از خواب بيدار شدم به من تلفن زدند که پسر عمو در آمريکا مشکل چشم پيدا کرده و هيچ رابطهاي هم نداشتيم ولي بي سيمي بين دلها گاهي هست.
3- ارتباط دلهاي مؤمنين با يكديگر
حديث: آمد خدمت امام (ع) که گاهي مرا غم ميگيرد. حضرت فرمود: دلهاي مومنين با هم رابطه دارد يکي را که غم ميگيرد در دلهاي بقيه هم اثر ميگذارد ميتواند انسان با صفاي باطن چيزهايي را کشف کند. بنده خدمت آيت الله اشرفي(ره) نشسته بودم در زمان جنگ عمليات مسلم بن عقيل در جبهه غرب بود شب عمليات، ايشان فرمود: آقاي قرائتي بوي بهشت ميآيد، ما بو کرديم ديديم بو نميآيد بعد از مدتي باز فرمود ما بو کرديم ديديم بو نميآيد. مثال: يکي ميگيرد و يکي نميگيرد گاهي يک راديو کوچک ده موج و يک راديو اندازه بشکه موج تهران را هم نميگيردکيلويي نيست، از خود آيت الله اشرفي در تلويزيون شنيديد؟ که گفت: «اميدوارم شهيد چهارم محراب من باشم» همينطور هم شد، حتي بين انسانها و حيوانها خبرهايي هست: دو خاطره نسل نو گوش بدهند زمان جنگ بود در تهران خيابان فرعيها ميرفتم خانه و حجلهاي فهميديم خانه شهيد است، گفتم فاتحهاي بخوانيم، صاحبخانه گفت شما قرائتي تلويزيون نيستي گفتم چرا، فکر کرد از مقامات بالا هيأت اعزامي فرستاده گفتيم نه، ديديم درب باز است آمديم، گفت من مطلبي دارم و آن اينکه: پسر من اهل کبوتر بود و با کبوترها عشق ميکرد يک روز درب قفس گفت چرا من شماها را زندان کردهام؟ گاهي ما کارهاي زشتي ميکنيم عيد ماهي را در تنگ ميکنيم آن بايد شنا کند چرا سال تحويل ظلم ميکني و حال اينکه او را خدا آفريده براي شنا، تا آخر سال خودت در تنگنائي، ميدويم به جايي نميرسيم خوب حق ماهي را گرفتي و خدا هم حق تو را گرفت گاهي زجر ميدهيم و نميدانيم ماجرا چيست و از کجا ميخوريم. بالاخره قفس را باز و آنها را آزاد و خودم هم در قفس دنيا گير کرده مقاومت بسيج مسجد نام نويسي کرده و جبهه رفت، چند روز قبل کبوتر او که ما را ميشناختيم آمد، بارها دور خانه چرخيدو بعد داخل اطاق رفت طاقچه و کبوتر گردن خود را به عکس فرزند ما گذاشت، ما يکدفعه اين را ديده که کبوتر با عکس معاشقه کرد سوختيم، فهميديم پيغام داردخبرهايي در اين عالم هست و پرندهها هم ميفهمند.
4- هدهد سليمان بد را ميفهمد
قرآن ميفرمايد: پرنده آمد به سليمان گفت (أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِه) (نمل /22) خبرهايي دارم که تو نميداني، فلان کشور خورشيد پرست هستند (وِانِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيمٌ) (نمل /23) پادشاه آنها خانم و بر تختي نشسته «وَ لَها عَرْشٌ عَظيمٌ» يعني هدهد فهميد چه کسي زن و چه کسي مرد است و چه کسي حکومت ميکند و چه عرض چه فرش است و ماه پرستي و خورشيد پرستي و خدا پرستي و اين انحراف و بايد به چه کسي خبر بدهد به سليمان گفت پرنده بد را ميفهمد. يعقوب گفت: بوي يوسف را ميفهمم، بگو چرا من نميفهمم، نبايد بگوييم چون او نميفهمد ما هم نبايد بفهميم. ابوعلي سينا ميفرمايد: اگر چيزي را ميفهمي نگو نيست بگو من نميفهمم و خبر ندارم انسان حکيم در خشت خام چيزهايي را ميفهمد در خشت خام که جوان ممکن است در آئينه نبيند (قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفي ضَلالِكَ الْقَديمِ) (يوسف /95) گفتند که بابا باز داري چرت و پرت ميگويي. گفتند معلوم ميشود که پسرها نيستند چون پسرها هنوز در کاروان و در بين راه هستند، پس معلوم ميشود آنان که اطراف او بودند گفتند. که يوسف سي، چهل سال پيش تمام شد باز ميگويي بوي يوسف ميآيد به خدا قسم کج ميفهمي.
5- سرچشمهي علم انبيا علم الهي است
قرآن ميفرمايد: (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصيراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ) (يوسف /96) همينکه بشارت دهنده آمد، پيراهن را به چشم او(يعقوب) انداخت بينا شد گفت من نگفتم من يک چيزهايي از جانب خدا ميدانم که شما نميدانيد. البته يوسف گفت پيراهن مرا کسي ببرد که آن روز پيراهن خوني را به نزد پدر برد و دل او را سوزانيد. 21 بهمن دستور حکومت نظامي شد و بنا شد هيچ کس از خانه بيرون نيايد. لذا امام خميني (ره) فرمود: مردم بريزند به خيابانها گفتند: بعضيها حتي مرحوم آيت الله طالقاني تلفني زد به امام که حکومت نظامي يعني هرکس از خانه بيرونآيد خونش به گردن خودش ميباشد، ممکن است تهران يکي دو ميليون در يک روز کشته شوند، نقل شد امام خميني (ره) فرموده: اگر اين دستور از حضرت صاحبالزمان (عج) باشد چي، اگر شخص امام زمان (ع) به من خبر داده باشد که گره اين رقمي باز ميشودچه؟ يعقوب گفت: «أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» من نگفتم چيزهايي از جانب خدا که شما نميدانيد مسئولين وزارت امور خارجه سالي که 400 شهيد در مکه بود ديدند امام خميني (ره) در اعلاميه مربوط به حجاج آن سال) نوشته: (مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت) (نساء /100) هرکس از خانه بيرون رود و بميرد اين چه ربطي به مکه دارد و شما چرا آيه يأس ميخوانيد؟ فرمود: امسال بايد اين آيه باشد و برائت و ايام برائت و مرگ و مير در آيه است فرمود بايد بنويسيد و همين آيه بايد باشد. وقتي شهيد داديم گفتند: عجب امام اجمالاً برادران و خواهران يک کانال يک داريم که ليسانس و فوق ليسانس و دکتر و تا آيت الله و حجة الاسلام، کامپيوتر، ماهواره، اينترنت، حوزه و دانشگاه و يک کانال 2 که خداوند يک مسائلي را از ماوراء ميگيرند، کانال يکيها تحمل نميکنند کانل دوئيها را ميگويند: بابا حرفهاي چرند و پرندي نگوييد، خبرهايي است. تمام فاميل به امام حسين (ع) گفتند: کار تو محکوم است، يزيد 30 هزار نفر و شما 72 نفر هستيد فرمود: راه همين است که ما 72 نفر شهيد شويم و من هم بروم زير سم اسب راه حل همين است. و گرنه همه سياستمدارن و عقلا، عاقل و تحصيل کرده، بگويند اينکه درست نيست. 1- سرچشمه علم انبياء علم الهي است چون گفت: «إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ» از طرف خدا ميدانم. 2- انبياء به وعدههاي الهي اطمينان دارند: «أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ» هرچه گفتيد: يوسف را گرگ خورده من گفتم خبرهايي است. پس يعقوب به زنده بودن يوسف اطمينان داشت. 3- اراده خداوند حاکم است. پارچه پيراهن کور را شفا ميدهد، معناي معجزه هم همين است، موسي يک عصا دارد. قرآن دو آيه دارد: 1- (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر) (شعراء /63) 2- (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ) (اعراف /160) يکجا به دريا بزن خشک و يکجا به سنگ آب در ميآيد، تر را خشک و خشک را تر ميکند.يک علت بيش از يک معلوم نميتواند داشته باشد و ما در حوزه چيزهايي را ميخوانيم بيرون هم خدا کار خودش را ميکندخداوند رحمت کند مرحوم صدر را که ميگفت: ما در فلسفه ميخوانيم که عدم نميشود دليل وجود چيزي باشد. بايد يک وجود دليل وجود ديگري باشد بعد شوخي ميکرد که: عدم پول بنده دليل همه بدبختيهاي من است. ولي توي کتاب چيز ديگري ميخوانيم مثال: برق خاموش شود در اين موزائيکها اثري نيست و از لاي آنها آدم بيرون نميآيد ولي در هر حال برق که رفت زن و مرد در خانه ميترسند و اگر تاريک باشد از لاي موزائيکها گربه بيرون بيايد. حالت روحي و عرفاني و الطاف خداوند دو کانال دارد: 1- طبيعي2- غيبي در دعا کردن هم همين مطرح است که يک ابزار طبيعي داريم که اين قرص و آمپول غذا فلان ويتامين را دارد و يک ابزار غير طبيعي.
6- لباس و متعلقات انبيا و اوليا الهي شفابخش هستند
4- و معلوم ميشود که لباس و متعلقات انبياء الهي شفا بخش هستند پيراهن يوسف شفا ميدهد پيراهن که به بدن يوسف چسبيده شد با ساير پيراهنها فرق ميکند. مرحوم آيت الله طالقاني ره که دفن کردند مردم دسته بيل و کلنگي که او را دفن کرده بودند ميبوسيدند امام خميني (ره) فرمود: بوسيدن مردم آيا به خاطر اين بود که مرحوم آيت الله طالقاني، در حوزه بود يا آيت الله يا روشنفکر، اين مربوط به يک رابطه معنوي ديگري داردو اصولاً که امام خميني (ره) 22 بهمن را بوجود آورده و جبهه را اراده کرد به خاطر حقوق و اضافه کار و تبصره و آئين نامه و تشويقي و تنبيهي بود؟ و اصل علت علاقه مردم به امام چه بود؟ انسان پدرش که ميميرد يک هفته غصه دارد و تا چهل روز هم پيراهن مشکي ولي در چندمين سال اگر بخواهند پول بگيرند حاضر نميشود. ولي بعد از هزار و چهارصد سال براي امام حسين (ع) پول داده و ديگهاي زيادتر و عزاداريهاي با شکوهتر. اين مربوط به کدام تبصره و آئين نامه است. مي گويد اگر من رأي نياورم؟ هيچ طوري نميشود، عزت و ذلت بدست خداست، ممکن است با رأي آوردن سخنان نا مربوط و کار زشتي کرده و آبروريزي شود و با رأي نياوردن آبرو داشته باشد. چه کسي گفته با ماشين زودتر ميرسي بعضي با ماشين رفته دردره سقوط کردندو ديگران با دوچرخه رفته و به مقصد رسيدند. ما انشاء الله در زندگي خود بايد بالاتر از کانالهايي مادي فکر کنيم، من گاهي چيزي ميگويم ممکن است بخنديد ولي در آينده راه هم همين است الان تهران ما 4 مشکل دارد که همه مسولين در آن ماندهاند. 1-هوا 2- ترافيک 3- گراني 4- بيماري اگر فرهنگ دوچرخه سواري، يعني دو ميليون دوچرخه بياورند همه با دوچرخه روند البته خيابانهاي سر بالايي حسابش جداست، اگر اين چنين شود آن چهار مشکل هم حل ميشود و مشکل ورزش و تربيت بدني هم حل ميشود. نرخ ماشين و گراني آن هم حل ميشود،
7- مقصود از «هُم» در «شاوِرهُم» فقط خواص نيستند
شيخ را ببين ميگويد سوار دوچرخه شويد خل است. آنقدر کنفرانس و کنگره بگيريد شايد ده سال ديگر به اين نتيجه برسيد افراد را تحقير نکنيد شايد يک حرف صافي زد و درست هم بود. ما بايد براي صرفه جويي آب و برق و و وقت و خاک و کتاب و مشکلات مملکت را خودمان ميتوانيم حل کنيم. و هر کس رهبر و رئيس جمهور و وزير و وکيل هم بشود کليدي از مشکلات عزم ملي ميخواهد «بسم الله الرحمن الرحيم» امسال بچهها کتابها را تميز نگه بدارند، چند ميليون صرفه جوئي و بعد به هر معلمي يک ميليون وام و مشکل مسکن آنها حل ميشود. خيلي از کارها با کمي صرفه جويي گره ه را باز ميکند تصميم نگرفتهايم، مشکل ازدواج خيلي راحت حل ميشود. من 20 طرح نوشتم براي ازدواج آسان دادم به بزرگان هيأتي الان روي آن فکر ميکند تحقير نکنيد (شاوِرْهُمْ) (آل عمران /159) «هُمْ» براي خواص نيست ممکن است مجلس از مردم رأي بگيرد که اين مشکل را چگونه حل کنيم گاهي در حوزه علميه فقط لازم نيست جامعه مدرسين دوره هم جمع شده از طلبهها رأي بگيرند ممکن است يک طلبه 5 سال درس خوانده چيزي به ذهنش برسد که به ذهن يک آيت الله نرسد چه کسي گفته «هُمْ» يعني وزيرها و وکيلها، بلکه يعني همه مردم. حديث داريم امام رضا (ع) از بره مشورت ميکرد، گفت من يک غلام سياه هستم، فرمود: چه اشکالي دارد که خداوند به ذهن تو چيزي آورد که به ذهن من نيايد. تحقير نکنيد همينکه گفت من بوي پيراهن ميشنوم بعد معلوم شد درست است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1037