responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1054

موضوع: تقوا – 2

تاريخ: 26/03/67

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى»

در جلسه‌‌ي قبل راجع به تقوا گفتيم. تقوا يعنى حالتى كه انسان خودش را حفظ مى‌كند. مانند اينكه كلاه سرش مى‌گذارد، براي اينکه سرما نخورد. كفش پا مى‌كند براي اينکه تيغ به پايش نرود. انسان در يك حالتى از معنويت و ايمان قرار مى‌گيرد كه تركش گناه به بدن او نرسد، معناى تقوا اين است.

1- دستورات قرآن زمينه‌‌ساز تقواست

در قرآن بسيارى از عبادات براي رسيدن به تقواست. وقتى قرآن مى‌گويد: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره /183) سالى سى روز روزه بگيريد، در ادامه مى‌گويد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» من كه مى‌گويم روزه بگيريد براى اين است كه مى‌خواهم تقوايتان زياد بشود. روزه چطور انسان را با تقوا مى‌كند؟ آدم سالي سي روز در ماه رمضان نان وآب خودش را نمى‌خورد، كسى كه سالى سى روز كنترل اين را داشت وقوى بود و نان وآب خودش را نخورد، به نان وآب مردم هم رسيد، قدرت كنترل دارد. نماز براى تقواست. قرآن مى‌فرمايد: (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) (عنكبوت /45) نماز آدم را از فحشا و منكر باز مى‌دارد و آيا تقوا غير از اين است كه انسان از فحشا و منكر دورى كند؟ نماز بخاطر تقواست. روزه بخاطر تقواست.
اين كه به زنها مى‌گويند: با ناز و كرشمه حرف نزنيد. به پسرهاى جوان مى‌گويند: در خانه با لباس زير راه نرويد، حتي اگر مرد و يا خواهر و برادر و يا حتي به هم محرم هستيد. چون شما جوان هستيد، پهلوى خواهرت هم لباس عفيفانه بپوش. اين بخاطر تقواست. قرآن مى‌گويد: خواهرها با نرمى حرف نزنيد. در تلفن يا غير تلفن با متانت صحبت کنيد. براى اين كه (فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ) (احزاب /32) آقازاده جوان دبيرستانى، راهنمايى اين طور زلفهايت را درست نكن. اين طور بلوز نپوش. تو كه اين طور خودت را درست مى‌كنى «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ» «فَيَطْمَعَ» طمع مى‌كند. چه كسى طمع مى‌كند؟ «الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ» آيه قرآن است آن كسى كه در دل مرض دارد. يعنى وقتي آدمهاى ناجور ديدند که تو شيكپوشى مى‌كنى در تو طمع مي‌‌کند. شيك پوشي نكنيد. آن كسى كه مريض است براي شما قصد بدي دارد. خانم اينطور بيرون نيا.
حجاب بخاطر تقواست. من متاسفم از اينکه بعضى وقتها بايد يک حرف را چندين بار تکرار کنم. اين سومين دفعه است كه مى‌خواهم بحث حجاب را بگويم. دليلش هم اين است كه باز تابستان است و مساله حجاب يكى از مساله‌‌هاى مهمى است که بايد مطرح شود.

2- بي‌‌تقوايي زمينه گناه، انحراف و فساد

خواهرهاى بد حجاب و بى حجاب هم خودشان را به فساد مى‌كشانند و هم بچه‌‌هايشان را بي حجاب مي‌‌کنند. اجازه بدهيد من اين جمله را بگويم. اگر خانمى كه بدحجاب است در خيابان برود همه او را با چشم باز نگاه مي‌‌کنند و وقتي که يک جوان به اين خانم نگاه کرد ميل پيدا مي‌‌کند. ميل كه پيدا كرد، اول بى تقوايى شروع مى‌شود. اول فکر مي‌‌کند و دنبال فکر مي‌‌رود، بعد ميل پيدا مى‌كند. وقتي نمى‌تواند به ميلش برسد حسرت مي‌‌کشد. اگر شما يك ميوه نوبرى را نگاه كردى و پول نداشتى که آن را بخرى حسرتش را مى‌خورى. خواهر من با اين لباس بيرون مى‌آيى که چکار كنى؟ مى‌خواهى فكر مردم را در مشت خود بگيري؟ اصلا خدا و پيغمبر را کنار بگذاريم. من و شما فرض كنيم اسلام هم نيست. من به عنوان يك انسان سوال مى‌كنم. خوب است يک انسان با اين لباس بيرون بيايد و تمركز فكرى را از مردم بگيرد؟ خوب است يک انسان بيايد و اينطور خودش را جلوه بدهد و افرادى كه نتوانند از او استفاده كنند، نتوانند ازدواج كنند در حسرت بمانند و شما باعث ايجاد اين حسرت شده باشي؟ بعد اگر ميل پيدا كرد و نتوانست حسرت بكشد دنبال نقشه است و بعضي از اين نقشه‌‌ها مى‌گيرد. بعضى از كشورها هستند كه نقشه هايشان گرفته است. نقشه كه مى‌كشند زنا بوجود مى‌آيد. اگر زنا بوجود بيايد بى بندوبارى جنسى بوجود مي‌‌آيد.
چهار راه دارد: 1- يا اولاد حرامزاده به جامعه تحويل بدهد. 2- يا مى‌بيند حامله شده و بايد كورتاژ كند و سقط كند. 3- يا ديد که آبرويش رفته است و بايد خود كشى كند. 4- يا بايد بچه را سر راه بگذارد و فرار كند. 5- يا بايد از خانه فرار كند.
شما با اين لباس بيرون مى‌آيى و مردم را تحريك مى‌كنى. هدف تو چيست؟ يك موقع من يك جمله‌‌اي را گفتم. عرض كردم ما فعلا فرض مي‌‌كنيم که مساله اسلام مطرح نيست. خواهرها و برادرها بياييد به عنوان دو انسان باهم صحبت كنيم. فرض كنيم هيچ دينى وجود ندارد. اصلا نه دين يهوديت است و نه دين مسيحيت. بياييد به عنوان دو انسان با هم صحبت كنيم. آيا اگر كسى پول ندارد که ميوه‌اى بخرد، خوب است شما ميوه نوبر بخوري؟ آيا اگر مردم پول ندارند که با اتوبوس هم بروند، خوب است شما سوار ماشين شخصى شوي و ويراژ بدهي؟ خوب است که به همسايه گرسنه‌‌ات دود كباب بدهى. فرض مي‌‌کنيم دين نيست اما انسانيت كه هست.
امام حسين (ع) فرمود: «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً » (بحارالانوار،ج45،ص51) اگر دين نداريد، مرد باشيد و حر باشيد. شما به عنوان يك دختر مسلمان فكر كن با اين لباس بيرون مى‌روم، مى‌خواهم بگويم شما که با اين لباس اينطور بيرون مي‌‌آيي وقتي ده نفر خانم و ده نفر آقا شما را با اين وضع ببينند، آن دسته از زناني که از صبح مشغول خانه داري و بچه داري بوده‌‌اند و فرصت نکرده‌‌اند که به وضع خود برسند و از اينکه شوهرانشان شما را ديده‌‌اند و ممکن است احساس بدي بکنند بسيار ناراحت هستند و شما با اين کار خود باعث از بين بردن بنيان چند خانواده شده‌‌اي. با اين کاري که شما کرده‌‌اي ممکن است فردا يک کسي پيدا شود که از تو شيک پوش‌‌تر باشد و بنيان خانواده‌‌ي تو را از بين ببرد. پس اين کارها را نکنيد.
با اين که من هيچ پست و مقامي ندارم و تنها يک معلم هستم، اما خدا مى‌داند چند دفعه عده اى از جوانها آمده‌‌اند و گفته‌‌اند: آقا چون ما برادر شهيد هستيم يا بچه شهيد هستيم يا خانواده شهيد هستيم، نمي‌‌توانيم تحمل ‌كنيم که خون برادرمان يا خون پدرمان اينطور از بين برود. ما كاري با وزارت كشور هم نداريم مى‌خواهيم برويم برخورد كنيم. گفتم: آقا حكومت اسلامى قانون دارد، شما به مراكز قانونى برويد. جوانهاى عصبانى هستند كه يك ساعته مى‌توانند پدر بى حجابى را در بياورند، ولى حالا مساله ارعاب نيست، مساله دين هم نيست. تو به عنوان يك انسان وقتي پانصد زن شيكپوش در خيابان مى‌‌آيند و يك مردى كه به خانم خودش نمره سيزده را داده است و اين خانمها را مي‌‌بيند حسرت مي‌‌خورد. وقتي هم که به خانه مي‌‌آيد او را با پانصد زن مقايسه مى‌كند. اين زن بيچاره در يك نصف روز بايد با پانصد رقيب رقابت كند و بايد بگويم که اين زن شكست مي‌‌خورد. اما اگر شما به خودت لباس ساده بپوشانى و وقتي بيرون مي‌‌روي آرايش نكنى، مرد كه بيرون مي‌‌ايد پانصد نفر زن را مى‌بيند، اما مى‌بيند که همه لباسهاى قهوه‌‌اى، سرمه‌‌اى، مشكى پوشيده‌‌اند. باز خانم خودش را مى‌بيند و به خانم‌‌هايى كه در خيابان هستند نگاه مي‌‌کند و مي‌‌بيند چون اين خانم‌‌ها به خودشان رنگ وآب نزده‌‌اند، نمره خانمهايي که در خيابان هستند، دوازده است اما نمره خودش سيزده است. پس اگر شما ساده بيرون بيايى، يك تنه يك زن بر پانصد نفر پيروز مى‌شود و وقتي که يک زن پيروز شود کانون خانواده‌‌ها گرم مي‌‌شود، آمار طلاق کم مى‌شود.

3- خانواده عامل گناه يا بازدارنده از گناه

بحث تقواست. بخش مهمى از گناهان مردها به دوش زنها است. بد نيست برايتان بگويم در قرآن چهار رقم زن و شوهر داريم: يك زن وشوهرهايى هستند كه همگام هستند. مثلا خانم به شوهرش مى‌گويد: من طلاهايم را مى‌فروشم ولى راضى نيستم که تو اين كار را انجام بدهى. اين عمل شما و اين كسب شما حرام است. دنبال حرام نرو حتي به قيمت اين كه قالى ما زيلو بشود، طلاى ما نقره بشود، نقره ما مس بشود. ما سطح زندگى را پايين مى‌بريم ولي تو گناه نكن. زنى هم داريم كه به شوهرش مى‌گويد: به من ربطى ندارد تو بايد اين جنس را تهيه كنى، مى‌خواهى حلال باشد، مى خواهى حرام باشد. آن زنهايى كه بايد مى‌گويند و شوهرانشان را وادار مى‌كنند، قرآن در مورد اين زنها مى‌گويد: (وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ) (مسد /4) (سَيَصْلى‌ ناراً ذاتَ لَهَبٍ) (مسد /3) ابولهب خودش مى‌رود وارد جهنم مى‌شود، اما هيزم كش اين دوزخ خانمش است (سَيَصْلى‌ ناراً ذاتَ لَهَبٍ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ) (مسد /4-3) چون ابولهب است آتش هم «ذاتَ لَهَبٍ» است. چون لهب به معناي سرخ است. يعنى گونه هايش سرخ بود. ابولهب عموى پيغمبر است اما صورتش سرخ بود. به صورت سرخ لهب مى‌گويند و به صورت چاق کلثوم مى‌گويند. كلثوم يعنى كسى كه صورتش چاق است. چون صورت عموى پيغمبر سرخ بود به او ابولهب گفتند. خدا مى‌گويد: خيلى خوب اين صورت سرخ وارد آتش سرخى مى‌شود «سَيَصْلى‌ ناراً ذاتَ لَهَبٍ» بعد هم مى‌گويد كه «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» بله در تفسير گفتند كه خانم ابولهب هم تيغ مى‌‌آورد و جلوى راه پيغمبر مى‌ريخت اما اين هم يك معنايى است که در ذهن من آمده و نمى‌دانم درست است يا نه؟ شايد هم معني آن اين باشد كه اين زن مقصر بود. بخشى از تقصيرات ابولهب هم تقصير زنش بود، چون زن او هيزم كش است. اگر زنهاى جامعه خوب بشوند، اگر دخترها خوب بشوند گناه خودشان را كم مى‌كنند. يعنى اگر ما چهار گناه داشته باشيم دوتاي آن براي مردهاست. دوتاي آن براي زنهاست. يکي از آن دو گناه مرد هم بخاطر زنهاست. سه چهارم گناه‌‌ها بخاطر زنهاست.
اگر يک روز زنها به مردها بگويند: ما از تقاضايمان پايين مى‌آييم، حالا ماشين لباسشويى گران است با دست مى‌شوييم. اگر زنها بيايند كمك كنند، اعصاب مرد هم آرام مى‌شود. زندگى شيرين مى‌شود. آدم روى زيلو بنشيند ولي شاد باشد. چرا بايد ما به اين همه صندوق و بانک بدهکار باشيم. بد نيست اين را بگوييم ما دورقم بنده داريم. بعضى بنده‌‌ها را عبد مکاتب مى‌گويند که اين از نظر آخوندى است و اصطلاح فقهى است. مكاتب يعنى چه؟ بنده به آقايش مى‌گويد: آقاجان من ده تومان، ده تومان كار مى‌كنم و به تو مى‌دهم. قيمت من هزارتومان است ولي من ده تومان، ده تومان به شما مى‌دهم. به اندازه هر ده تومان خودم را آزاد مى‌كنم. قرار داد امضا مى‌كند. اين را عبد مکاتب مى‌گويند. عبد مكاتب يعنى بنده‌اى كه با كتابت و حواله و نامه و سفته خودش ذره ذره كار مى‌كند و خودش را آزاد مى كند. آدمى كه به اندازه صد چك و سفته بدهكار است، عبد مكاتب است. يعنى هر سفته‌‌اش را كه داد يك خورده‌‌اش آزاد مى‌شود. يعنى زندگيمان زندگى بردگى است. حالا اى كاش وام براى اصل خانه باشد. گاهى آدم وام را براي سنگ خانه، تلفن خانه، تلويزيون رنگى مي‌‌گيرد. براى يك هوس چند لحظه‌‌اى، براى رقابت‌‌هاى بي خود وام مي‌‌گيرند.

4- تقوي و آثار تقوي در قرآن

بحث درباره‌‌ي تقوا است و قرآن دراين باره فرموده است که روزه بگيريد «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» قرآن مى‌گويد: نماز بخوانيد «تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» قرآن مى‌گويد: حجاب داشته باشيد. قرآن مى‌گويد که خانم‌‌ها در خيابان چه طور راه بروند. (تَمْشي‌ عَلَى اسْتِحْياءٍ) (قصص /25) آيه قرآن است (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ) (نور /31) پايكوبى نكنند (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ) (احزاب /32) آن وقت اگر گناه هم عادى شود، ديگر نمي‌‌شود کاري کرد. وقتى كه گناه کردن براي انسان اشکالي نداشته باشد، عادي مي‌‌شود. براي اولين بار وقتي که يک انسان پهلوي يک نا محرم مي‌‌نشيند احساس ناراحتي مي‌‌کند، ولي بعد ذره ذره عادي مي‌‌شود. قرآن درباره تقوا مطالبى دارد که يك خورده‌ از آن را براى شما بگويم.
در قرآن براى تقوا آثار بسيار زيادى نقل شده است. مى‌فرمايد (يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً) (انفال /29) اگر تقوا داشته باشيد، ديد پيدا مى‌كنيد. منظور از ديد قدرت شناخت است. آيه‌اش اين است «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» آيه قرآن است. فرقان صيغه مبالغه از فرق است. فرق يعنى اينکه قدرتى پيدا مى‌كنيد. مى‌دانيد چه كسى حق و چه کسي باطل مى‌گويد؟ گاهى جوانها مى گويند: كدام يک از آنها درست مى‌گويند؟ اگر آدم تقوا داشته باشد راحت مى‌فهمد كه اين كار كلك بود. اين كار حقه بازى بود. اين صداقت بود. اين خباثت بود. اين خيانت بود. اين جنايت بود. آدم حق و باطل را مى‌فهمد. اصلا حق و باطل يك طورى است كه انسان به طور طبيعى مى‌فهمد. يك بچه كوچک که مثلا دو سال سن دارد مى‌گويد: بابا! مى‌گويد: جانم. مى‌گويد: اين سيب را نگهدار من بروم دستم را بشويم و بيايم. مي‌‌گويد: باشد. سيب را به پدر مى‌دهد و مى‌رود دست‌هايش را بشويد وقتي بر مى‌گردد مى‌بيند که سيب را خورده است. آن بچه هنوز نمي‌‌تواند حرف بزند ولى با نگاهش مي‌‌گويد: اى خائن من تو را امين دانستم، سيب امانت بود و تو به امانت خيانت کردي. كلمه خائن و امانت و خيانت را نمي‌‌داند ولي با تمام وجودش مى‌فهمد. آقا ما نفهميديم حق با چه كسى است؟ چطور مى‌شود که اين را نفهميدي؟ بابا اين دروغ گفت. اين فحش داد. اين كلك زد. هنوز هم نفهميدى چطور مى‌شود؟ اگر كسى گيج است و نمي‌‌فهمد كه چه كسى راست مى‌گويد، پيداست كه تقوا ندارد. قرآن مى‌گويد: آدم با تقوا مى‌فهمد که چه كسى راست مى‌گويد. «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) (طلاق /2)

5- سرانجام بي‌‌تقوايي رسوايي است

وقتي اباذر را تبعيد مى‌كردند از طرف حکومت اعلام شد که كسى براي بدرقه نرود. اميرالمومنين خط را شكست و براي بدرقه به لب دروازه رفت. گفت: اباذر تبعيدت مى‌كنند. اگر زمين و آسمان عليه كسى فشار بياورد اما اين در ميان فشارهاى زمين وآسمان تقوا داشته باشد، خدا براي او راه نجات قرار مى‌دهد. آدم با تقوا بى پول مى‌شود، اما در بن بست نمى‌ماند. قرآن مى‌گويد: (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً) (طلاق /4) چون آدمى كه مى‌خواهد با بى تقوايى پول گير بياورد، مثلا مى‌خواهد با دروغ پول گير بياورد، بالاخره چقدر مي‌‌شود که به او دروغ گفت؟ با يک دروغي که مي‌‌گويي هنوز لبخند نزده بايد در عزاى رسوايي بنشينى. حالا من دروغ مى‌گويم. مى‌گويم كه آقا من هندوانه كاشته‌ام. خوب بالاخره سه شنبه دروغ گفتي، چهارشنبه دروغ گفتي اما بالاخره دروغ تو هفته ديگر رسوا مي‌‌شود. پيداست اين بوته هندوانه نيست. ابرو باد و مه وخورشيد و فلك در كارند تا دروغ من و شما را فاش كنند. بالاخره خاك كه به دروغ نمى‌گويد: حالا چون قرائتى به دروغ گفت: هندوانه، ما از خاک هندوانه بيرون مي‌‌دهيم. نه آقا ابر و باد و مه وخورشيد و فلك در كارند تا اين تخم خربزه، خربزه بدهد و دروغ مرا رسوا كنند. تا چه وقت آدم مي‌‌تواند دروغ بگويد؟ ممكن است آدم يك شعارهايي، يك برنامه هايى داشته باشد، اما فقط براي يك مدت است و بالاخره لو مى‌رود.
ناصرالدين شاه اشتباهي كرده بود. روحانيون تهران گفتند: حالا كه اشتباه كرده است ديگر هيچكدام از ما با او رابطه‌‌اى نداريم، ولى خوب ناصرالدين شاه سالى يك بار يک افطار به بعضى از آقايان تهران مي‌‌داد. اين سال هم به خاطر غلطى كه كرده بود، نبايد هيچ كس افطارى برود ولى مسئولين دربار مى‌خواستند به روى خودشان نياورند. گفتند: ما امسال افطارى مى‌دهيم. اگر از شرق وغرب هم آخوند بياوريم، سفره را مى‌دهيم و گزارش هم تهيه مى‌كنيم كه علما آمدند و افطارى خوردند. بالاخره نشستند و فكر كردند تا براي يک عده طلبه مصنوعى يک آيت الله قلابى پيدا کنند. يك خربزه فروش بود که ريش‌هاي سفيدى داشت. هيکل خيلى خوبى داشت. گفتند: آقا شما به اين مجلس بيا. ما هم يك عمامه‌‌اى سر شما مى‌گذاريم و تو هم بنشين و يك افطارى بخور و برو. ما فقط مى‌خواهيم گزارش تهيه كنيم. گفت: قبول است. من که بايد صبح تا شام خربزه بفروشم و آخرشب هم ده تومان در بياورم، خوب اين کار را مي‌‌کنم. لباس روحانى را پوشيد و آمد. يک عده طلبه قلابى هم با آيت الله قلابى نشستند و افطارى خوردند. و وقتى خواستند گزارش را رد كنند، ناصرالدين شاه گفت: بايستند من براي خداحافظي بيايم. گفتند: نه! اجازه بدهيد بروند، اينها كار دارند، روضه دارند، سخنرانى دارند. گفت: نه بايستند. هرچه اين مسئول دربار خواست او را نگهدارد، گفت: نه! بايد بايستند. بالاخره ناصرالدين شاه آمد و گفت: آقايان يك لحظه بنشينيد. دل مسئولينى كه برنامه ريزى كرده بودند، تاپ تاپ مى‌كرد. قصه دارد لو مى‌رود. بالاخره تا رفت خربزه بخورد، چون افطارى تمام شده بود و آخرش بود. ناصرالدين شاه گفت: ببخشيد که اين خربزه‌‌ها شيرين نيست، مثل اين كه نتوانستند خربزه شيرين تهيه كنند. يك باره آيت الله گفت: بايد در خانه يا در دکان خودم بياييد تا خربزه خوب ببريد و يک باره همه چيز خراب شد. يعنى براى يك مدتى مي‌‌شود همه كارى كرد اما بالاخره زمين موظف است که تخم هندوانه را هندوانه بيرون بدهد و كشف كنند كه كسى كه گفت: خربزه كاشته‌ام، دروغ گفته است. محال است دروغ كشف نشود. خدا قول داده است که هرکس دروغ بگويد من او را رسوا مى‌كنم (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ) (بقره /72) يعنى خدا قول داده است كه هركس چيزى در دل دارد، لو مى‌رود. (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في‌ لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ) (محمد /30) منى كه زبانم كاشانى است هرچه بخواهم تركى و عربى و تهرانى و يزدى و اصفهانى حرف بزنم يا خواسته باشم لري حرف بزنم بالاخره يك زمانى كشف مى‌شود كه من لر نيستم. آخر مگر مريض هستي. خوب به زبان خودت حرف بزن. تمام كائنات دست بدست هم داده‌اند كه دروغ گو را رسوا كنند. پس حالا كه رسوا مى‌شوم از اول همين كه هستم، باشم.

6- تقوا زمينه‌‌ساز انديشه و ديد صحيح

(وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ) (حديد /28) قرآن مى‌گويد: كسى كه تقوا داشته باشد «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»
يكى از آدمهاى مشهور که حالا معذور هستم که اسم او را ببرم مى‌گفت: در ماشين نشستم، گفتم:
الهى جسم وجانم خسته گشته *** در رحمت برويم بسته گشته
مى‌گفت: يك عوامى نشسته بود، حالا اين آقا حجت الاسلام و يا دانشمند و مدير كل و. . . بود نمي‌‌دانم ولي مقام مسئولى بود. مى‌گفت: با آن ژست و پز و عنوانى كه داشت، اين هم عوام بي سواد بود. سواد فارسي خواندن را هم نداشت ولى من تا گفتم: الهى جسم وجانم خسته گشته در رحمت برويم بسته گشته. گفت: آقا چه مى‌گويى؟ شيخ مى‌گفت: به قدرى خجالت كشيدم و ديدم كه من مدير كل که آن طرف دانشگاه ژاپن هم رفته است و شرق و غرب دنيا را ديده است از اين بنده خدا که ازپشت كوه آمده خيلي کمتر هستم. چون ديدم که او ديد دارد ولي من ديد ندارم. آدمهاى پاك مى‌فهمند.
گاهى در مصاحبه‌‌هاى تلويزيونى عوام يك حرفهاى پخته پخته مى‌زنند. اصلا گاهى عوام ضرب المثل هايشان روانشناسى است. مثلا مى‌گويد: آدم تارك الصلاة مهر وتسبيح‌ جمع مى‌كند. اين يك مثل وضرب المثل است ولى خوب اين يك حقيقت روانشناسى است. يعنى آدمهايى كه يك چيزى را ندارند و مي‌‌خواهند با تاسف براى خودشان بدست بياورند، آدمهاى تارك الصلاة هستند. آدمهاي تارک الصلاة مهر وتسبيح جمع مى‌كنند. يك آدمهايى هستند كه يك زمانى هيچ ريش نداشتند ولى وقتى ريش مى‌گذارند، چنين ريش مى‌گذارند كه انتقام سالهاى قبل را بگيرند. خوب از اين پيداست كه همان آدم تارك الصلاة مهر وتسبيح جمع مى‌كند. خوب اين يك مسئله روانى است.
عوام ما وقتى مساله مى‌گويند، مساله ساده‌اش حكمت است. مى‌گويد: خدا الاغ را شناخت که به او شاخ نداد. اين مى‌خواهد حكمت خدا را بگويد. به يك كسى گفتند: امام بايد معصوم باشد. گفت: بله! امام بايد معصوم باشد. گفتند: دليلت چيست؟ گفت: دليل ندارد. هرچه بگندد نمكش مى‌زنند واى به روزى كه بگندد نمك. خوب ما كه امام مى‌خواهيم براى اين است که ما كج مى‌رويم. واى به روزى كه امام كج برود. امام كج نرود يعنى چه؟ يعنى امام بايد معصوم باشد.

7- تقوا زمينه‌‌ساز نزول رحمت و لطف الهي

قرآن مي‌‌فرمايد: «يغفرلكم» اگر شما تقوا داشته باشيد، خدا لغزشهاي شما را مى‌ بخشد. امام فرمود: آمريكا هيچ غلطى نمى‌تواند بكند. اين جمله که آمريكا هيچ غلطى نمى‌تواند بكند، يعني چه؟ آيه قرآن است مى‌فرمايد: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا» يعنى اگر شما مقاومت كنيد «وَ تَتَّقُوا» اگر تقوا داشته باشيد (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً) (آل عمران /120) اگر شما مقاومت كنيد، تقوا داشته باشيد، نقشه دشمنان هيچ ضررى به شما نمي‌‌تواند بزند. «لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً» نقشه وحيله و مكر ابر قدرتها نمي‌‌تواند به شما ضرر بزند. به شرطى كه «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» آقا فرشته مى‌آيد؟ درست است فرشته مى‌آيد. قرآن مى‌فرمايد «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» اگر رزمنده‌‌ها در جبهه و غيررزمنده‌‌ها در پشت جبهه «تَصْبِرُوا» مقاومت كنند «وَ تَتَّقُوا» تقوا داشته باشند و گناه نكنند (يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ) (آل عمران /125) خداوند با پنج هزار فرشته آنها را كمك مى‌كند. فرشته كمك مى‌كند، مى‌آيد و دستتان را مى‌گيرد. قرآن مى‌فرمايد: (يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ) (حديد /28) اگر شما اهل تقوا باشيد، خدا لطفش را دو برابر مى‌كند. خدا در قرآن مى‌فرمايد: اگر شما اهل تقوا باشيد، خدا باران رحمتش را به شما نازل مى‌كند و جلوى خطرها را براى شما مى‌گيرد. نمونه‌اش پيغمبر ما است که بسيار با تقوا بود. بت پرستها همه رقم كارى با پيغمبر كردند ولي در هدف پيغمبر آسيبى وارد نشد. معنايش اين است كه دندان پيغمبر خونى مي‌‌شود، مغز على (ع) پاره مى‌شود، پهلوى فاطمه (س) شكسته مى‌شود، جگر امام حسن (ع) سوراخ سوراخ مى‌شود، ائمه ما شهيد مى‌شوند اما هدف باقي مي‌‌ماند. يعني ائمه ما هدف خود را حفظ کردند. هدف دست ماست (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) (اعراف /128) به هدف مى‌رسد. موسى به هدف رسيد، فرعون به هدف نرسيد. البته اگر انسان خواسته باشد که به هدف برسد، بايد مشكلات هم داشته باشد. اگر هر زنى بخواهد که بچه دار بشود بايد درد زايمان را بچشد. اگر گفتيم به هدف مى‌رسيم معنايش اين نيست که گرانى نيست، مشكلات نيست. گرانى هست، مشكلات هم هست. مفقود، اسير، شهيد، جانباز و همه اين سختى‌ها هست، اما به هدف مى‌رسيم.
هدف ما چه بود؟ هدف ما اين بود كه خودمان رئيس جمهور را تعيين كنيم. پاي صندوق‌‌هاي راي بياييم تا آمريكا رئيس جمهور ما را تعيين نكند. خودمان وكيل تعيين كنيم. آمريكا به ما سفارش ندهد. بسيجى‌‌هاي خودمان، سربازهاى خودمان جنگ را اداره كنند. فرمانده مستشار خارجى در ارتشمان نباشد. به هدف رسيديم. جوان هم داريم و هرگز نباختيم. اگر تقوا داشته باشيد به هدف مى‌رسيد «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» ابراهيم يك نفر بود. كره زمين در شرك بود، اما ابراهيم به هدف رسيد. موسى به هدف رسيد. منتهى براي اين به هدف رسيدن، سختى بسيار است. قرآن هم در كنار تقوا، صبر را هم مي‌‌گويد. «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» در قرآن «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» خيلي با هم آمده‌‌اند.

8- تقوا در گفتار و عمل و اظهار محبت

اشاره مى‌كنند که وقت تمام شده است. يک خورده حرف زدنهايمان را كنترل كنيم. آقا من خيلى مشتاق ديدار شما بودم. نه! خيلى مشتاق نبودى. اگر نيم كيلو خوبى ديدى، يك كيلو تعريف كردى متملق هستي. اگر نيم كيلو خوبى ديدى، يك سير تعريف كردى حسود هستي. اگر نيم كيلو خوبى ديدى، نيم كيلو تعريف كردى انصاف دارى. يعنى در ستايش تعريف نكنيد.
چهار نوع آدم داريم. بعضى آدم‌‌ها هستند که مثل مگس هستند. مثلا اگر شخصي بيست حسن داشته باشد، آن طرف فقط بدي او را مي‌‌گويد. آدمهايى هستند که مثل زنبور عسل مي‌‌مانند. اگر بيست گل بد بو باشد و يك گل خوشبو باشد فقط مى‌رود و روى گل خوشبو مى‌نشيند. نه مثل زنبور عسل خوب است كه بدي‌‌ها را نمى‌بيند و نه مثل مگس خوب است كه همه خوبي‌‌ها را نمى بيند. در گفتن تقوا انصاف داشته باشيد. اينکه در سايه جنس را مى‌فروشيم، بى تقوايى است. چون اگر آفتاب بفروشيم لو مى‌رود. اگر به كسى وعده داديم بيا من جنس را به تو بدهم و با تو به مدارا رفتار مى‌كنم، بعد اگرسود زيادى از او گرفتى، اين بى تقوايى است. تو به او قول داده‌اى. توهين کردن بى تقوايى است. ساعت کاري اداره هشت صبح است ولي تو هشت ونيم صبح مي‌‌آيي و اين درست بى تقواى است.
تقوا در فکر: فكر بد نكنيم. تقوا در چشم: نگاه بد نكنيم. تقوا در زبان: حرف بد نزنيم. حتي تقوا در دل، غذا و دست نيز وجود دارد.
آخر حرفم اين است که قرآن قول داده است که اگر شما گناه نكنيد من به شما ديد مى‌دهم. اگر شما گناه نكنيد من شما را از داخل بن بستها بيرون مى‌آورم. خداى شما خالق است و قول داده است که اگر تقوا داشته باشيد، من كارهاى مشكل شما را آسان مى‌كنم. اگر تقوا داشته باشيد من به شما نور مى‌دهم. اگر تقوا داشته باشيد، ضعف‌‌هايتان را مى‌پوشانم. اين آيه‌‌هاى قرآن است و خدا قول داده است. (وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ) (حج /47) وعده داده است که اگرگناه نكنيد من مشكلاتتان را حل مى‌كنم. منتهى ما گيج مى‌شويم و گناه مى‌كنيم و خدا هم كار ما را تاب مى‌دهد. اگر يك جوانى که در يک منطقه‌‌اي است واقعا با تقوا باشد، هر جا مى‌نشيند، به حسابش مى‌گويند: آقاجان اين جوان با تقواست. چشمش، زبانش، فكرش باتقواست اما نه خانه، نه پول، نه ماشين و نه سرمايه‌‌اي دارد. خدا مى‌داند الان در جامعه ما هزاران نفر هستند كه دنبال چنين جوان‌‌هايي مى‌گردند تا دخترشان را به چنين انسان‌‌هايي بدهند. اگر يك جوانى باشد كه واقعا دست و چشمش پاك باشد، بسيار خوب است.
اگر مستأجرها باتقوا باشند اتاق خالى خيلى است. مى‌گويد: اگر به او اتاق بدهم ديگر بلند نمى‌شود. يك خرده بدى صاحبخانه‌‌ها به خاطر بدى مستاجرهاست. اگر واقعا تقوا باشد خوب چرا من پول را در خانه بخوابانم، پول را به تو مي‌‌دهم و تو با آن کار کن. چرا اينقدر با خواستگار چانه مي‌‌زنيم؟ به خاطر اين كه مى‌ترسم اين پسر، پسر نا اهلى باشد. اگر جوان‌‌ها پاك باشند، ازدواج راحت مى‌شود. جوانها پاك باشند پولها بيرون مى‌‌آيد. هركس پول دارد به جوانها مي‌‌دهد و مى‌گويد: برو كار كن. اگر تقوا داشته باشى مي‌‌گويي: خوب مسافر است، سوارش مى‌كنم. خود بنده که با ماشين مى‌روم، گاهى به برادرهاى پاسدار مى‌گويم: اين را سوار كن. مى‌گويد: چه مى‌دانى که او كيست؟ بلكه آمد و قاچاقچى بود. مى‌گويم: خوب پس برو. آخر اگر واقعا تمام مردم پاك باشند، ماشين كه مى‌رود تو هم سوار شو برو.
انشاءالله که خدا به همه ما تقوا بدهد كه وقتى گفتند: اين ساخت ايران است؟ بگوييم: به به! درود بر جمهورى اسلامى با اين كارگراني که دارد. اگر كارگر ايرانى ساخته پس حتما درست ساخته است. ولى متاسفانه اگر بگوييم ايرانى است، پس معلوم نيست که چيست ولي اگر ژاپنى است شايد خوب باشد. بى تقوايي كارگر آبروى جمهورى اسلامى را مى‌برد.
خدايا! به كارگر ما، به شاطر ما، به آخوند ما، به واعظ ما، به دانشجوى ما، به استاد دانشگاه ما، به اداره ما، به بازارى ما، به زن ومرد ما تقوا بده كه اگر گير كرديم خدا به ما کمک کند. خدا قول داده است که اگر تقوا داشته باشيد به شما ديد و راه نجات آسانى و نور بخشش را مي‌‌دهم. اينها وعده‌‌هاى قرآنى است.
خدايا! به آبروى محمد وآل محمد تقوا را در فرد فرد ما زنده‌‌تر بفرما.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1054
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست