نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1065
1- خداوند، خالق، مالك، عالم و قادر 2- خداوند، عزّت بخش مؤمنان 3- خداوند، هادي و حامي اهل ايمان 4- غير خدا، عاجز و فاني 5- كار براي خدا، باقي و ماندگار 6- غير خدا، مملوك خداست 7- حق حكومت، از ان خدا و اولياي خدا 8- غير خدا، عامل ركود يا سقوط
موضوع: تكيه به خدا يا غير خدا؟
تاريخ پخش: 13/14/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در قرآن هيچ چيزي شايد به اندازهي توحيد و شرك رويش تكيه نشده باشد. توجه به خدا و توجه به غير خدا، خيلي آيه داريم. نميدانم بگويم چند صد آيه. در اين جلسهي 27، 28 دقيقهاي، من چند تا از اين آيات را به عنوان معلم قرآن مينويسم كه تكيه به خدا يعني چه، غير خدا يعني چه. سيمايي از تكيه بر خدا، و تكيه بر غير خدا.
بحث قشنگي است، قرآني و خيلي كاربردي است. فقط نظري هم نيست. كاربردي است. در قرآن (دُونِ اللَّه) يا (دونه) يعني غير خدا.
تكيه بر خداوند چند دليل دارد:
1- خداوند، خالق، مالك، عالم و قادر
1- چون مالك است. به چه دليل تكيه بر خدا؟ چون مالك است. (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض) (بقره/255) هستي براي اوست. خالق است، (الَّذي خَلَقَ فَسَوَّى) (اعلي/2)
كارايي همه چيز به دست اوست. آتش هم كه ميسوزاند با ارادهي خدا ميسوزاند. چون اگر خدا نخواهد، آتش هم نميسوزاند. همينطور كه آتش ابراهيم را نسوزاند.
اگر او بخواهد شن طبس را به جان هليكوپتر آمريكا مياندازد. يعني جمادات، شن جماد است، جمادات به جنگ انسانها ميروند و جمادات بر انسانها پيروز ميشوند.
به همه چيز آگاه است. عالم است. مالك است، خالق است، عالم است. (وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ) (بقره/29) همه چيز را ميداند. كس ديگر نميداند. من بندهي خدا هستم. او مالك من است. از يك تك سلول يك انسان ساخت. شما از آب و خاك چه ميتواني بسازي؟ خشت، آجر، سراميك و سفال، شما چيز ديگر نميتواني از خاك نميتواني بسازي. يا خشت، يا آجر، يا كاشيكاري، سفال. خداوند از خاك چه ميسازد؟ چند صد رقم ميوه، چند صد رقم گل، بشر با همهي عقل و علمش از خاك دو سه رقم چيز ميسازد.
قادر است، (وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ)(مائده/120) قدرت دارد. كسان ديگر نميتوانند كاري كنند. قدرتش بينهايت است.
برايش آسان است، آخر گاهي وقتها ميگويند: به غير او تكيه كنم، يك وامي از او بگيرم، ميگويد: ندارم. ميگويم: مثلاً اين كار را بكن، ميگويد: نميتوانم. ولي خداوند (وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما) (بقره/255) يعني حفظ آسمانها و زمين، (وَ لا يَؤُدُهُ) يعني خسته نميكند. يعني حفاظت هستي برايش كاري ندارد. يك مثال بزنم، اينكه ميگوييم: (وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ) خدا بر هر كاري قادر است، خسته نميشود. مثل چشم، مثلاً چشم شما ميخ ببيند، با كوه ببيند، برايش فرق نميكند. شما يك ميخ دستت است، يك نگاه به ميخ بكن، يك نگاه به كوه بكن. براي چشم شما اينطور نيست كه وقتي ميخواهي ميخ ببيني، يك خرده انرژي مصرف ميشود، وقتي ميخواهي كوه ببيني، چشم بايد جان بكند. يعني همينطور كه نگاه به ميخ و كوه براي چشم يكسان است، آفرينش هستي براي خدا يكسان است. و لذا گاهي ميگويد: (وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ) (تين/1) قسم به تين، تين انجير است.كه سقفش ميشود يك كيلو. يكبار ميگويد: (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها) (شمس/1) قسم به خورشيد. يكبار به انجير كوچولو قسم ميخورد، يكبار به خورشيد.. قسم ميخورد. اين يعني چه؟ ميخواهد بگويد، براي من انجير و خورشيد فرقي نميكند. ما برايمان ابالفضل بزرگ است. ولي اين تخته سياه كوچك است. هيچ وقت نميگوييم: به تخته سياه قسم! ولي ميگوييم: به ابالفضل قسم! براي ما ابالفضل بزرگ است و تخته سياه كوچك. اما براي خداوند هيچي بزرگ نيست. بهترين مثل همين مثل چشم است. براي چشم ما هيچ فرقي نميكند، ميخ ببيند يا كوه. براي خدا فرق نميكند بگويد: (وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ) يا بگويد: (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها).
2- خداوند، عزّت بخش مؤمنان
به انسان عزت ميدهد. آدمي كه خدا دارد عزيز است. مسلمانها در كاخ آمدند. سجده نكردند. شاه گفت: چرا سجده نكرديد؟ گفتند: ما بندهي خدا هستيم. اين پيشاني را فقط در برابر خدا روي خاك ميگذاريم. تو كسي نيستي. از ترس پشه در پشهبند ميروي.
معناي عزت اين نيست كه خانه و ماشين و تلفن دارد. عزت، چند بار ديگر هم معنا كردم. عزت يعني نفوذ ناپذير. زميني كه سفت است، بيل ميزني فرو نميرود، كلنگ ميزني فرو نميرود، عربها ميگويند: «ارضٌ عزاز» اين ارض عزاز است. يعني عزيز است. چرا به زمين سفت ميگويند: عزيز؟ چون سر كلنگ در آن نميرود. مؤمن عزيز است نه اينكه خانه و ماشين و تلفن دارد. يعني مؤمن را هركاري ميكني، روحش را سوراخ كني، اين سوراخ نميشود. پولش بدهي، امضا كند، ميگويد: رشوه نميگيرم. تهديد، مي زنمت! باسمه تعالي مرا بكش، نميشود. مؤمن عزيز است يعني مثل زمين عزاز، زميني كه بيل و كلنگ در آن نميرود ميگويند: اين زمين عزيز است. مؤمن عزيز است يعني نميشود روحش را سوراخ كرد. پوستش را ميشود سوراخ كرد، روحش را نميشود.
شاعر راجع به امام حسين يك شعر دارد ميگويد: حسين جان! تيرها بدنت را سوراخ سوراخ كردند. شمشير و خنجرها بدنت را سوراخ كردند. اما آنچه كه نشد سوراخ كني، در روح تو نفوذ نشد. زينب كبري خيلي صدمه ديد. شهادت برادر، پسر، بستگان، داغ، اسارت، سفر، خستگي، آنوقت در شام آمد به يزيد گفت: «اني» من كه زن هستم، «لاستصغرك» از صغير يعني من زينب، تو را خيلي كوچك ميبينم. اوه، يزيد گفت: اين متكبر چه كسي است؟ اين خانم بند به خداست. آدمي كه بند به خدا شد، همه اين مصيبتها را هم ببيند، از پا نميافتد. ميگويد: «اني لاستصغرك» تو نزد من خيلي كوچك هستي. ايمان به خدا به آدم عزت ميدهد.
اميد ميدهد. به چه تكيه كنيم؟ (وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوت)(فرقان/58) توكل كنيد به كسي كه (لا يَمُوت) نميميرد. همه ميميرند. همه ميميرند. چقدر زمان شاه وزيرها خودشان را ميخواستند به وزير دربار نزديك كنند. وزير دربار خودش را ميخواست به نخست وزير نزديك كند. نخست وزير خودش را ميخواست به شاه نزديك كند. شاه ميخواست خودش را به رئيس جمهور آمريكا نزديك كند. همه رفتند. همه يموت هستند. (الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوت) آن كسي كه «لا يموت» است، نميميرد اوست. بناست تكيه كنم، تكيه كنم به چيزي كه ماندگار است. نه چيزي كه خودش هم رفتني است. اين سيماي خداشناسي است.
3- خداوند، هادي و حامي اهل ايمان
خوبان را حمايت ميكند. قرآن يك آيه دارد ميگويد: (وَ هُوَ يَتَوَلَّى) يعني متولّي است، (وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ) (اعراف/196) متولي افراد صالح است. يعني اگر آدم، آدم صالحي باشد، خدا قول داده تو اگر صالح باشي، حتي به قول فوتباليستها دقيقه نود من تو را كمك ميكنم. توفيق باشد من اين دقيقه نودها را جمع كردم يك شب در تلويزيون خواهم گفت. آنجايي كه خدا دقيقه نود دست آدم را ميگيرد. پيغمبر درون غار رفت، همه خواستند او را بكشند. يك تار عنكبوت آمد، باقياش را هم بلد هستيد. يعني خداوند با تار عنكبوت پيغمبرش را حفظ كرد. خدا خواسته باشد، با باد، با شن، با آب، با خورشيد، اصلاً نگاه ميكند نميبيند. در جنگ بدر در قرآن داريم كه ميگويد: (رَأْيَ الْعَيْن) (آلعمران/13) اينها نگاه ميكردند، اما نميديدند. يا جمعيت را دو برابر ميديدند. (يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِم) (انفال/44) گاهي كم ميديدند، گاهي زياد ميديدند. مثلاً هزار نفر هستند، فكر ميكرد اينها دو هزار نفر هستند. ميترسيد! خدا ميتواند در چشم آدم تصرف كند. در فكر انسان.
دلها دست خداست. (في قُلُوبِهِمُ الرُّعْب) (احزاب/26) رعب يعني ترس. ببينيد يك سوسك در خانه ميآيد. همه جيغ ميكشند. ميگويي: بابا سوسك كه شاخ ندارد. زهر ندارد، دندان كه ندارد. اصلاً سوسك كاري ندارد. ولي همه خانه جيغ ميكشند. خدا خواسته باشد وحشت بياندازد يك سوسك بس است براي اينكه يك خانه را بترساند. خداوند(وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ) افراد صالح را توليت ميكند. راهنمايي ميكند. (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم) (محمد/7) خدا كمكشان ميكند.
خدا برنامه دارد. (تَنْزيلُ الْكِتاب) (سجده/2)، (أَنْزَلَ الْكِتاب) (انعام/91)، (إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ) (قدر/1) خدا كتاب قانون دارد. اين قانون خداست. چه قانوني؟ هرچه علم پيش ميرود، اسرار قرآن بيشتر كشف ميشود.
چند وقت پيش چند تا استاد دانشگاه ستاد نماز آمدند و گفتند: اين آيه يعني چه (وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ) (تكوير/6)؟ من معنا كردم و گفت: خوب اين يك معنا. فكر نميكنيد اين آيه يك معناي ديگر هم داشته باشد؟ گفتم: من بلد نيستم. گفت: شايد معنا اين باشد، مولكولهاي آب را عوض كن، بنزين ميشود. آب كه شعله نميكشد، بنزين شعله ميكشد. وقتي خدا ميگويد: دريا شعله ميكشد، يعني دريا بنزين ميشود. چطور دريا بنزين ميشود؟ ميشود مولكولهاي آب را عوض كرد، از همين آب بشود بنزين. گفتم: نميدانم. گفت: ژاپن هم در اين فكر رفته كه از آب بنزين درست كند. نميدانم! چون اين علم پاياننامه دكترا و فوق ليسانس و آيت الله و حوزه و دانشگاه نيست. اين تنزيل، (مِنْ لَدُنْ عليم خَبيرٍ)، (مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ) (هود/1)
علامه طباطبايي ميفرمود: تفسير قرآن بايد دو سال به دو سال جديد نوشته شود. براي اينكه امروز از آيه اين را ميفهمد، فردا چيز جديدي ميفهمد. عين مهندسها، مهندسها امروز اين ساختمان را ساختند. اگر به او بگويند: يك سالن بغل بساز، سالن بغلي را ديگر اين رقمي نميسازد. ولو آهن و سيمان و ميل گردش يكي است. همين كه ميل گرد و آهن و سيمان و آجر ثابت است. اما نقشهها فرق ميكند. امروز از آيهها اين را ميفهمي و فردا چيز ديگر ميفهمي. برنامه دارد، ديگران برنامه ندارند. صبح ميگويند: خيابان يك طرفه است. عصر ميگويند: نخير، دو طرفه است. امروز ميگويند: اسم خيابان اين باشد، فردا عوض ميكنند. امروز ميگويند: چنين كنيم، فردا ميگويند: چنان كنيم. امروز ميگوييم: يارانهها را هدفمند كنيم، فردا ميگوييم: آنهايي كه ميتوانند نگيرند، نگيرند. اول ميگوييم: همه بگيرند، بعد ميگوييم: هركس دارد نگيرد. بالاخره انسان است. هركس باشد، حتي مراجع تقليد هم ممكن است فتوايشان عوض شود. اول انقلاب همه گفتند: شورايي. صدا وسيما شورايي باشد. كجا شورايي باشد. چون از شاه خسته شده بودند، كه يك نفر بود تصميم ميگرفت. بعد از سقوط شاه، همه كارها را شورايي كردند. بعد ديدند در شورا هم گير كردند. گفتند: نه، يكجايي شورايي باشد، يكجايي يك نفر بتواند تصميم بگيرد. آخر ديگ شريكي هيچ وقت جوش نميآمد. او ميگفت: او بيايد، او ميگفت: او بيايد. انسان، انسان است. خدا برنامه دارد. انسان برنامههايش متغير است.
اين براي خدا. چرا به خدا تكيه كنيم؟ چون مالك است. خالق است. عالم است. قادر است. كارايي همه بدست اوست. (يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ) افراد صالح را توليت ميكند. هدايت ميكند. (يَنْصُرْكُمُ اللَّه) (آلعمران/160) دقيقه نود دست تو را ميگيرد. برنامه دارد. برنامه آسماني، قرآن دارد. اين خدا، اما غير خدا چه؟
4- غير خدا، عاجز و فاني
خيلي از چيزهايي كه ما فكر ميكنيم، اصلاً وجود خارجي ندارد. با دست خودشان، با سنگ بت ميتراشيدند. بعد مقابل مجسمه زار زار گريه ميكردند. قرآن ميگويد: بابا اين روح ندارد، عقل ندارد، فهم ندارد. تو برايش گريه كني، يا بخندي، اين جماد است. قرآن بخوانم. (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ) (صافات/95) آيا عبادت ميكنيد چيزي را كه با دست خودت تراشيديد؟ موهومات است، وجود ندارد.
عاجز هستند، آنهايي هم كه وجود دارند عاجز هستند. قرآن بخوانم. (لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا) (حج/73) يعني همه رئيس جمهورها جمع شوند، نميتوانند يك مگس خلق كنند. اگر هم يك مگس يك چيزي را برداشت و فرار كرد، همه رئيس جمهورها، عقب او بدوند نميتوانند از او پس بگيرند. همه رئيس جمهورها عقب يك مگس بدوند، پس نميدهد. عاجز هستند. انسان عاجز است. گاهي آدم اسم خودش را فراموش ميكند. من اسمم چه بود؟ هرچه بلد بوده همه را از ياد ميبرد.
تازه آنهايي هم كه هستند، فاني هستند. يكبار مصرف و چند روز مصرف هستند. (كُلُّ شَيْءٍ هالِك) (قصص/88) يعني همه چيزها هلاك ميشود، (إِلاَّ وَجْهَه).
يك حيواني خانه حضرت بود، كشتند و گوشتش را تقسيم كردند. حضرت پرسيد: از اين گوسفند چيزي مانده است؟ گفتند: يا رسول الله همه رفت. يك خردهاش را براي خودمان برداشتيم. فرمود: نگوييد همهاش رفت. چيزي كه آدم در راه خدا بدهد، نميرود ميماند. براي قيامت ذخيره است. آنچه كه خودمان ميخوريم ممكن است از بين برود.
شما در عمرت پنج هزار بار خنديدي. شانزده تا از اين خندهها خدايي بوده. ديدي يك بچه نماز ميخواند، آفرين! ديدي يك كسي خدمت ميكند، آفرين! آن لبخندهايي كه براي كار خوب بوده چون رنگ الهي داشته ميماند. روز قيامت ميگويند: شانزده بار خنديدي و با اين خندهات جبهه حق را تقويت كردي. اما باقي خندههايت، آن دلقك چيزي گفت. او نميدانم لهجهي فلاني را درآورد. خندههايي كه روي هوس است، ميپرد. ممكن است شيرين باشد ولي ميپرد. مثل ليمو شيرين. ليمو شيرين، شيرين است بعد از يك دقيقه تلخ ميشود. مثل خاراندن، وقتي شما دستت را ميخاراني، آن لحظه كه ميخاراني حال ميآيي. اما بعد از يك دقيقه نه اينجا چيزي است، نه اينجا. هيچي!
من به سخنرانيهاي بيخاصيت ميگويم: سخنرانيهاي خاراندني. يعني همانطور كه حرف ميزند كيف ميكند و بعد هم هيچي به هيچي. ببين كبريت كوچك است. اين چوب كبريت كه روشن شد، بعد از يك دقيقه چوبش ميسوزد و تمام ميشود. اما اگر اين به چراغ گاز وصل شد، گاز روشن شد و غذا هم پخته شد، آن غذا سلول بدن انسان شد، آن سلول چند سال در بدن انسان فعال بود. بعد هم انساني كه اين سلول در بدنش بود در راه رضاي خدا كار كرد. اين كبريت تا كجا پيش ميرود؟ كبريت از طريق گاز، غذا، سلول، در راه خدا كار كردن، اين كبريت ميرود تا خدا ميرسد. (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) (بقره/156) يعني ميرسد تا به خدا. اما اگر اين كبريت به خودي خود روشن باشد، هيچي. اگر كارهاي ما به خدا وصل شد، ماندني هستيم. (ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد)(نحل/96) چوب كبريت دستت باشد، اين چوب ميسوزد و تمام ميشود. (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق) اگر اين چوب كبريت وصل به خدا شد مانده است. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. (ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد)
5- كار براي خدا، باقي و ماندگار
تخم مرغي را كه شما رنگ ميكني، با يك خرده آب دهان پاك ميشود. اما دم طاووسي كه خدا رنگ كرده، هرچه هم شلنگ بگيري پاك نميشود. شاه عباس كو؟ پريد، كاخ؟ پريد. فرشها؟ پريد. خانوادهها، حرمسراها، زنده بادها، مردهبادها، تمام لذتهاي شاه عباس پريد. يك چيز از شاه عباس مانده است. كاروانسراي شاه عباسي است. آن هم چون در راه كربلا و مشهد براي زوارها ساخته است. الآن به شما بگويند: آقا جدّ هجدهم شما سيزده قرن پيش مرحوم شد. نگاهش كني. خوب! به جدّ هجدهم من چه كار داري كه سيزده قرن پيش، يك خرده پول بده، ميخواهيم سالگرد بگيريم. برو خدا پدرت را بيامرزد. اين خُل كيست صبح سراغ ما آمده است؟! يعني براي جدّ خودت حاضر نيستي پول بدهي. اما بگويند: براي امام حسين پول بده، پول ميدهي. چرا براي سالگرد جدّت پول نميدهي. براي سالگرد امام حسين پول ميدهي؟ چون جدّ شما طبيعي مرده، امام حسين در راه خدا رفته است. گچكارها يك اصطلاحي دارند، ميگويند:
گچ اگر كشته شود، ديوار را سفيد ميكند. اما گچ اگر مرده باشد، ديوار را سفيد نميكند. فرق است بين گچ كشته و گچ مرده. گوسفند را بكشي، گوشتش حلال است. گوسفند خودش بميرد گوشتش حرام است. كشته و مرده هردو ميروند، يكي گوشتش حلال است، يكي حرام. گچ كشته و گچ مرده. گوسفند كشته و گوسفند مرده. اينكه ما بند به چه هستيم؟ براي پول كار ميكنيم. براي مقام كار ميكنيم؟ غير خدا عاجز است. (لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا) غير خدا فاني است. (كُلُّ شَيْءٍ هالِك).
غير خدا در آفرينش و توليدش محدوديت دارد، تنوع ندارد. عرض كردم از خاك فقط سفال و آجر ميتوانيد درست كنيد. ولي خدا از خاك چند رقم موجود. يكي ميگفت: در ايران ما 52 رقم خرما داريم.
غير خدا وابسته است، مثل اين لامپ است. اين لامپ كه نور دارد، از خودش نيست. از برق بيرون تزريق ميشود، وگرنه خودش برق ندارد. بنده كه حرف ميزنم خدا ميخواهد كه حرف بزنم. خدا نخواهد همينطور ميمانم.
به امام صادق گفتند: بعضي از مردهها چشمشان باز است. بعضي بسته است. چرا؟ امام صادق فرمود: آن كسي كه باز است، فرصت نكرده ببندد. آن كسي كه بسته فرصت… ما وابسته هستيم. «اگر آني كند نازي فرو ريزند قالبها».
6- غير خدا، مملوك خداست
غير خدا مملوك است. ميشود باشد، ميشود نباشد. (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ)(ابراهيم/19) بخواهد شما را ميبرد. چطور ميبرد؟ شما الآن همينطور كه نشستيد يك ماشين دو طبقه در ذهنت بياور. يك اتوبوس دو طبقه، در ذهنت بياور. آوردم. يك پيراهن عروس در ذهنت بياور. ميگويي: يك پيراهن عروس. ميگويي: اين را رد كن. يك موتور سيكلت بياور. يعني در يك لحظه هي ميتواني در ذهنت بياوري و بعد پاك كني و يك چيز ديگر در ذهنت بيايد. چطور شما در عالم ذهن ميخواهي خلق ميكني، ميخواهي از ذهنت پاك ميكني. همينطور كه شما در يك دقيقه، ميتواني اين را ميبيني سلام عليكم، او را ميبيني سلام عليكم. يعني هي آدمهاي مختلف در ذهنت ميآيد و كسي هم كه رفت ميپرد. مثل آينه، شما مقابلش ميروي، شما را نشان ميدهد. آن طرف ميروي او را نشان ميدهد. هر آن يك كسي را نشان ميدهد. همينطور كه من و شما در ذهنمان يك چيزي را خلق ميكنيم، يك چيزي پاك ميشود. خداوند ميگويد: اگر بخواهم همه شما را ميبرم. يك موجود ديگر ميآورم.
شاخه انگور را شما قيچي ميكنيد. همان بُنه دوباره انگور ميدهد. بعد شاخه انگور را جاي ديگر فرو ميكني، همان شاخه خودش يك شاخهي ديگر ميشود. بخواهيم توليد ميكنيم، بخواهيم منع ميكنيم.
7- حق حكومت، از ان خدا و اولياي خدا
ديگران مثل خودمان هستند. (عِبادٌ أَمْثالُكُم) (اعراف/194) قرآن ميگويد: ديگران مثل خودتان هستند. به چه دليل تو بله قربانگو هستي؟ آن شبي كه مادر شما را زاييد با بله قربان زاييد؟ نه، مادر مرا كه زاييد بله قربانگوي كسي نبودم. اي نوزاد آن شبي كه متولد شدي، بله قربانگو نبودي، چرا حالا كه بزرگ شدي، بله قربانگو هستي؟ ما بايد بنده خدا باشيم. هيچكس حق حكومت بر ما را ندارد.
اين ولايت فقيه را كه قبول داريم، چون ولايت فقيه فتوكپي ولايت حضرت مهدي است. جانشين امام زمان است. و او جانشين پيغمبر است و پيغمبر خليفه خداست. رسول خداست. پس ما كه بله قربان به ولايت فقيه ميگوييم چون اين در راستاي بله قربان به خداست. وگرنه به چه دليل تو دستور بدهي و من انجام بدهم؟ به چه دليل، انسان نبايد از هيچكس اطاعت كند جز فرمان خدا. يا كسي كه حرفش حرف خدايي باشد. و لذا اگر براي شما دستوري آمد كه الهي نيست. گوش نده! آقا رئيسم گفته، باسمه تعالي بيخود گفته است. اگر يك چيزي ضد قرآن بود، شما نميتواني فهم خودت را كنار بگذاري. آقا شما اگر ماه را ديدي، فردا عيد فطر است. هي بگويند: آقا براي علما و مراجع ثابت نشده، ثابت نشود. من با چشم خودم ماه را ديدم، كسي كه ماه را ببيند، ولو همه بگويند: روزه، ايشان بايد روزهاش را بخورد. براي اين آدم عيد فطر است. چون با چشم خودش ماه را ديده است.
اگر من از روي ظلم در گوش شما زدم. بعد رفتم قم مدرسهي فيضيه، من را پيشنماز كردند و همه علما به من اقتدا كردند. شما حق نداريد اقتدا كنيد. آقا حوزه علميه پشت سر قرائتي نماز خوانده، بخواند. در گوش خودم سيلي زد. وقتي من در گوش شما سيلي زدم و ظلم نابجا را از من ديدي، اگر همه دنيا هم پشت سر من نماز بخوانند، شما حق نداري نماز بخواني.
بله قربانگوي چه كسي؟ به اين بله قربان گفتي فردا سليقهاش عوض ميشود. مثل بچهها، بچه امروز ميگويد: سر شيشهاي ميخواهم. گريه ميكند. بزرگ كه شد بگو: آقا احوال شما خوب است؟ شما الآن هجده سالت است. يك زماني كه شش ماهت بود سرشيشهاي ميخواستي. من يك سر شيشهاي ميخواهم در دهانت بگذارم. در گوش شما ميزند. سر شيشهاي براي يك زمان خوب بود، الآن سر شيشهاي توهين است. همين لباس سفيدي كه من الآن پوشيدم و شما به حرف من گوش ميدهيد. روز عاشورا لباس سفيد بپوشم مردم مرا از هيأت بيرون ميكنند. عاشورا همه عزادار هستند، تو لباس سفيد پوشيدي؟
ديگران رها ميكنند، چون دنبال هوس هستند، هوس هم هي عوض ميشود. انسان هم هرروز يك هوسي دارد. مادرها اول ميگويند: بچه كي ميشود راه بروي. كي شود ببينم حرف بزني. بعد ميگويد: كي ميشود عروس شوي؟ كي ميشود داماد شوي؟ كي ميشود خانهدار شوي؟ كي ميشود بچهدار شوي؟ كي ميشود، كي ميشود؟ همينطور عقب كي ميشود ميرود. از اول تولد تا مرگ، اين مادر عقب بچه هي ميگويد: كي ميشود؟ كي ميشود؟ هوسها، سليقهها عوض ميشود. نيازها عوض ميشود. شرايط عوض ميشود. خدا ثابت است.
8- غير خدا، عامل ركود يا سقوط
ديگران عامل ركود هستند. جماد است، بت است. بت كه مرا رشد نميدهد، بت من را نگه ميدارد. يا عامل ركود هستند. يا عامل سقوط هستند. (فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماء)(حج/31) ميگويد: به غير خدا تكيه نكن. سقوط ميكني. كسي كه كارهايش را براي غير خدا انجام بدهد سقوط كرده است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: قيمت تو بهشت است، ارزان خودت را بفروشي، به يك كف و سوت و صلوات، باختهاي. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ» (شرح نهجالبلاغه/ج6/ص178) باختند آنهايي كه خودشان را با غير خدا معامله كردند.
ياور نيستند. (لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَهُم) (يس/75) نميشنوند. (أَمْ لَهُمْ آذان)(اعراف/195) اينها گوش ندارند كه بشنوند. نميبينند، (أَمْ لَهُمْ أَعْيُن)(اعراف/195) بشنوند ترتيب اثر نميدهند. (سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُم) (اعراف/193) فرق نميكند جيغ بزني يا جيغ نزني. بت است، سنگ است، فايده ندارد. نه توان دارند، (أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُون) (اعراف/195) نه قدرت دارند. (ادْعُوا شُرَكاءَكُم) (اعراف/195) بس است. وقت تمام شد.
خدا يا غير خدا؟ خدا خالق همه چيز است. حافظ همه چيز است. عالم به همه چيز است. ديگران نه دوستمان دارند. به چه دليل من قوانين بينالمللي را گوش بدهم. هي ميگويند: قوانين بينالملل. از كجا بينالملل مرا دوست داشتند؟ 2- از كجا مرا شناختند؟ 3- از كجا اگر دوستم هم دارند و شناختند، منافع خودشان را در نظر نگرفته باشند. به چه دليل من بله قربانگوي بينالملل باشم. بينالملل مرا ساخت؟ بينالملل مرا دوست دارد؟ بينالملل نيازهاي مرا ميشناسد؟ بينالملل منافع خودش را در نظر نگرفته؟ بايد مواظب باشيم فقط بگوييم: خدا. (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم)(انعام/91) بگوييم: خدا و باقي را كنار بگذاريم. خدا و اولياء خدا، خدا، پيغمبر، اولياء، در زمان غيبت هم مجتهد فقيه عادل بيهوس. راه مستقيم اين است. دنبال قوانين بينالملل و اينكه امروز سايتها چه نوشتند. سايت مثل ديوار شهر است. به ديوار شهر هم ميشود نوشت: زنده باد قرائتي، هم ميشود نوشت مرده باد قرائتي. كافي است يك گوني زغال باشد، به تمام شهر مينويسند زنده باد قرائتي، مرده باد قرائتي. مگر هرچه در سايتها آمد، راست است؟ مگر نميشود در سايت دروغ گفت؟ حرفها بايد سند داشته باشد. بايد جايگاه علمي و منطقي و عقلي داشته باشد. روي موج سوار نشويم.
و لذا هي گفتند: بگوييد (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه/6) چون شايعهها، موجها، پولها، سوتها، كفها، صلواتها، تبليغات دروغين و تملقها، ستايشها، شعرها، فيلمها، همه ميتوانند آدم را كج كنند. خدايا ايماني به ما بده هيچ نيرويي ما را از راه تو منحرف نكند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- دليل تكيه و توكل بر خداوند چيست؟
1) خالقيت و مالكيت خداوند
2) عالم بودن و قادر بودن خداوند
3) هر دو گزينه
2- آيه 58 سوره فرقان به چه امري تأكيد دارد؟
1) كسب هدايت الهي
2) اميد به نصرت الهي
3) توكل به قدرت الهي
3- در فرهنگ قرآن، شرط دريافت نصرت الهي چيست؟
1) عبادت خدا
2) نصرت دين خدا
3) كثرت اهل ايمان
4- آيه 88 سوره قصص به كدام ويژگي موجودات هستي اشاره دارد؟
1) مخلوق بودن
2) فاني بودن
3) عاجز بودن
5- در فرهنگ قرآن، انسان در برابر چه كسي پاسخ گوست؟
1) فقط خدا
2) خدا و خلق
3) خدا و والدين
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1065