نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 11
1- دستورات جامع دین درباره والدین
2- حکم ثابت و غیر قابل تغییر الهی
3- احسان به والدین، نه اطاعت از دستورات نابجا
4- احسان به پدر و مادر، بدون تبعیض و تفاوت
5- سفارش فرزندان به احسان و نهی والدین از دلبستگی
6- نگهداری والدین در منزل، نه خانه سالمندان
7- سن ازدواج، در رتبه بعد از اخلاق و ایمان
موضوع: احسان به والدین در کنار عبادت خدا تاريخ پخش: 21/05/95
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در این جلسه که در آستانه تولد امام رضا(علیهالسلام) پخش میشود، یک آیهای را میخواهم تفسیر کنم که در این آیه یک کلمه است و آن کلمه را همهی شما حفظ هستید، منتها همهی آیه را میخواهیم نگاه کنیم. ما همینطور در آیه دو کلمهاش را حفظ هستیم، این طرف و آن طرف را هم میخواهم توضیح بدهم، ان شاء الله! آیه اگر اشتباه نکنم، در سورهی اسراء است. «وَ قَضى رَبُّك» برادر عزیزمان میخواند آرام میخواند، همینطور که میخواند من هم مینویسم، شما هم… بعد حدود بیست دقیقه لطیفههایش را میگویم. شاید اینطور که در ذهن من هست، دیشب تا چهل و هشت لطیفه در این آیه جمعآوری کردهام. تند تند بخوانم که یک سطر قرآن حدود پنجاه نکته، آن وقت ببینیم قرآن چیست.
1- دستورات جامع دین درباره والدین
«وَ قَضى رَبُّكَ…» قاری: (وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً) (اسراء /23) این آیه… این کلمهی «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» را شما بلد هستید. اما جلویش چیست و عقبش چیست، کمتر با آن آشنا هستید. ترجمه کنم. «قَضى» یعنی قضاوت خداست. میگویند فلانی قاضی است یعنی حکم صادر کرده است. «قَضى» یعنی خداوند حکم صادر کرده است. که چه؟ «رَبُّكَ» را هم میدانید که یعنی چه؟ «رَبُّكَ» یعنی خدای تو،پروردگار تو حکم کرده است. چه؟ «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» فقط بندهی خدا باشید، بتپرستی، خورشید پرستی، طاغوت پرستی، شاه پرستی، وطن پرستی، هر پرستشی جز پرستش خدا غلط است. دیگر چه حکم کرده است؟ «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» حکم کرده است به پدر و مادرتان احسان کنید. این برای پدر و مادر معمولی است. اما پدر اگر فرتوت و پیر شد، «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ» میگویند فلانی کبیر است، کبیر یعنی بزرگ! «يَبْلُغَنَّ» از بلوغ! اگر پدر و مادر به پیری رسیدند، در خانه خانم بزرگ شد، پدربزرگ شد، یک پیرزن و پیرمردی شدند، حالا یا هر دو پیر شدند، یعنی همسن ازدواج کردند و با هم پیر شدند، یا نه سنهایشان متفاوت است، یکی پیر شده است و یکی پیر نشده است. میگوید: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفّ» آدمی که پیر میشود، یک بداخلاقیها و توقعاتی ممکن است، داشته باشد. اف نگویید. وه به او نگویید. «وَ لا تَنْهَرْهُما» اینها را از خودت دور نکن. «وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً» با کرامت با اینها صحبت کن.
2- حکم ثابت و غیر قابل تغییر الهی
این کلمهی «قَضى» نکته دارد. نمیگوید: قال خدا گفته است. میگوید: قَضی! قضاوت به دستورهایی گفته میشود که قابل تغییر نیست. یعنی قانون احترام به پدر و مادر در هیچ دینی عوض شدنی نیست. آخر گاهی وقتها دستورات مثل دکترها است. میگوید: این نسخه را تا سه روز عمل کن، بعد از سه روز بیا من یک معاینه دیگری بکنم، نسخه را عوض کنم. دستورهایی که ثابت است. مثل اینکه میگویند: دو دو تا! چهار تا! نماز صبح دو رکعت است. حالا هر کس مرجع تقلید هم بشود، نماز صبح دو رکعت است. یعنی قانون «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» یک قانون قطعی است. قابل تغییر نیست. مثل وضو نیست که حالا اگر نشد، تیمم کنیم. تازه نگفته است «وَ قَضى الله»، گفته است: «وَ قَضى رَبُّكَ» خدا مربی تو است که اینطور گفته است. یعنی اگر احسان کنی، خودت هم تربیت میشوی. مثل آدمی که میرود و لباس میشوید، دستهای خودش هم پاک میشود. غذایش هم هضم میشود. عرق بدنش هم درمیآید. ایام فراغتش هم پر میشود. گرچه این لباس میشوید، ولی اینها هم… مثل بچهای که شیر میخورد، بچهای که شیر میخورد، آب هم خورده است، چون در شیر آب هم هست. چربی هم خورده است، چون در شیر چربی هم هست. ولو بچه شیر میخورد، اما همهی ویتامینهای بدنش در این شیر جاسازی شده است. «رَبُّكَ» یعنی خدا میخواهد تو را تربیت کند. چه کار کنم که تربیت بشوم؟ راه تربیت این است که به پدر و مادرت احترام کن. یعنی اگر من بلند شدم و دست پدر و مادرم را بوسیدم، ضمن اینکه به مادرم احترام کردهام، خودم هم ادب شدهام. یعنی چه؟ یعنی ادب من زنده شد. تواضع در من بیدار شد.
3- احسان به والدین، نه اطاعت از دستورات نابجا
«وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا» حالا احترام پدر و مادر در کنار توحید است. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» یعنی خداپرستی، این توحید است. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» اول خداوند بعد پدر و مادر. خداوند چهارجای قرآن، یعنی این «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» در قرآن چهار بار آمده است. هر چهار بار در کنار توحید آمده است. این معلوم میشود که جایگاه پدر و مادر خیلی مهم است. که بعد از خدا پدر و مادر هستند. بعد هم گفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» نگفته است «وَ بِالْوالِدَيْنِ اطاعت» نگفته است مطیعشان باش. گفته است به پدر و مادر احسان کن. چون گاهی وقتها پدر و مادر کج میروند. به پسر و دخترشان میگویند: شما هم کج بروید. اگر پدر و مادر تو را به غیر خدا دعوت کردند، آیهای دیگری هست. «وَ إِنْ جاهَداكَ» قاری: «وَ إِنْ جاهَداكَ» جهاد یعنی تلاش، فلانی مجاهد است، یعنی پرتلاش است. «عَلى أَنْ تُشْرِكَ» اگر پدر و مادر خواستند تو را از خدا برگردانند، گفتند: حالا نمیخواهد نماز بخوانی، شب اول عروسیت هست، آرایشت بهم میخورد. تو را الان آرایشگاه فرستادیم و کلی خرج تو کردهایم، حالا خواسته باشی وضو بگیری، بهم میخورد. حالا امشب نماز نخوان. اینجا دیگر اطاعت نکن. پدر و مادر بگویند: آقا این درآمدش خوب است. میگویید: آقاجان حرام است. میگوید: پولش خوب است، سودش خوب است، اگر پدر و مادر خواستند شما را کج کنند، اینجا احسان بکن، اما اطاعت نکن. احسان و اطاعت چه فرقی میکند؟ احسان یعنی محبت، اطاعت یعنی عمل! در عمل گوش به حرفشان ندهید، چون پدر دارد کج میگوید. اگر پدر و مادر کج رفتند و از مرز خدا بیرون رفتند، احترامشان را بکن، اما گوش به حرفشان نده. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» نگفته است «وَ بِالْوالِدَيْنِ اطاعت» بعد میفرماید: اگر پیر شدند، هر دو یا یکی، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً» عرض کنم به حضور جنابعالی! احترام به پدر و مادر هم واجب عقلی است. واجب انسانی است. واجب شرعی است. نسل نو در سایهی ایمان با نسل گذشته باید پیوندشان محکم باشد. در سایهی ایمان یعنی چه؟ یعنی در سایهی خداپرستی و توحید! در احسان به والدین مسلمان بودن پدر و مادر شرط نیست. نگفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ المؤمنین إِحْساناً» گفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» پدر و مادر اگر ایمان هم نداشتند باید به آنها احسان کرد. مثل سائل! میفرماید: (وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ) (ضحی /10) به کسی که فقیر است کمک کن. نگفته است فقیر اگر مؤمن بود. آخر بعضی که میخواهند کمک کنند، خیلی شرط میگذارند. چقدر میخواهی؟ میخواهی چه کنی؟ چه ضرورتی دارد؟ همینطور سین جین میکنند. میگویند: یک کسی بود، وقتی میخواست به یک فقیر کمک کند، میپرسید اسمت، لقبت، فامیلت، کجا بودی، چقدر سواد داری؟ مرتب سین جین میکرد. شغلت چیست؟ حمد و سورهات را بخوان ببینم بلد هستی یا نه؟ یک مرده شوری آمد و گفت: ما فقیر شدهایم. چون کسی این ایام نمرده است، ما بیپول شدهایم. گفت: خوب بگو ببینم، مرده چند تا غسل دارد؟ سدر و کافورش چطور است؟ کفنش چقدر باید باشد؟ در قبر که میگذاری چه میگویی؟ تلقین میگویی؟ خوب تلقین را بخوان ببینم، تلقینت چطور است. این بنده خدا خسته شد، آمده پول بگیرد، اینقدر سین جین میشود. گفت: آقا ما وقتی میخواهیم از قبر بیرون بیاییم که دیگر همهی کارهایمان تمام شد و میخواهیم خاک روی آن بریزیم، تنگ گوش مرده یک چیزی میگویم. گفت: دیگر چه میگویی؟ بگو ببینم. گفت میگویم: خوشا به حالت که مردی و نیازت به این حاج آقا نیفتاد. که برای یک مقداری پول اینقدر تو را زجرکش بکند. (وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ) (ضحی /10) «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» مؤمن بود چه بهتر، نبود هم باید احسان کنید. موحد واقعی کسی است که «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» هم خدا پرست باشد و هم «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» به پدر و مادر احسان کند. کسی که بگوید من خداپرست هستم و به پدر و مادر احسان نکند، این خداپرست پنجاه درصدی است. چون قرآن در کنار یکدیگر گذاشته است. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» یعنی فقط خداپرستی! بعد گفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» کسی اگر «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» نباشد، این خداپرست واقعی هم نیست. چون خداوند، پدر و مادر را به توحید چسبانده است. بیاعتنایی به پدر و مادر… حالا ممکن است در همهی دعاها برود. نمیدانم ولی به پدر و مادرش بیاعتنا باشد…
4- احسان به پدر و مادر، بدون تبعیض و تفاوت
در احسان به پدر و مادر فرقی بین این دو نیست. که حالا بچهها طرفدار مادر باشند، یا بچهها طرفدار پدرشان باشند. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» البته در یک جای دیگر، در روایات احترام مادر را پررنگ کردهاند. در قرآن هم میگوید: مادر تو را سر دل کشیده است. یک وقتی من پروازی داشتم، در فرودگاه یک کسی آمد و پیش من، گفت: من پدر و مادر دارم، اما حق به گردن من ندارند، آیا «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» شامل پدر و مادر من هم میشود. گفتم: پدر و مادر را تو می گویی حق به گردنت ندارند؟ گفت: نه! حق به گردن من ندارند. گفتم: چطوری پدر و مادرت هستند، اما حق به گردنت ندارند؟ چطور؟ مگر میشود؟ گفت: بله میشود. گفتم: خوب بگو! گفت: من در شکم مادرم بودم، پدر و مادرم با هم دعوا کردند، اینها طلاق گرفتند. مادرم که من را زاییده است، بچه را پیش کس دیگر گذاشته است، و رفته است و شوهر کرده است. نه به من شیر داده و نه چیز دیگری. پدرم هم مادرم را که طلاق داده، رفته است و زن گرفته است. بنابراین یک لقمه دهان من نگذاشتهاند، یک کلمه یاد من ندادند، یک قدم دست من را نگرفتهاند و راه نبردهاند، دست من را نگرفتهاند، شیرم ندادهاند، آموزشم ندادهاند. گفتم: قرآن چه میگوید؟ قرآن میگوید: درست است. اما سر دل که شما را کشیده است؟ ببخشید! ماه رمضان نیست، من باید بگویم ماه رمضان نیست. چون یک وقت تلویزیون همین فیلم را ماه رمضان پخش میکند، میگویند: دیدید! شیخ آب خورد! و لذا لیوان آب را پشت این گل قایم میکنیم. دیگر حالا مجبور شدم که آب خوردم، ولی وقتی آب میخورم باید بگویم که ماه رمضان نیست. خوب گاهی حرف مفت میزنند. پیغمبر با یک خانمی ایستاده بود و حرف میزد، یک کسی آمد برود، گفت: این زن من است! یا محرم من است. گفت: آقا مگر من چیزی گفتم؟ گفت: حالا بلکه رفتی و گفتی: این زن چه کسی بود که پیغمبر ایستاده بود و با او صحبت میکرد. حرف مفت که زدنش کاری ندارد. نیکی به پدر و مادر با دست خودت باشد، یعنی بیواسطه باشد. از کجا؟ ما در دنیای آخوندی، یعنی در دنیای طلبگی، در ادبیات عرب، میگوید: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» این بای «وَ بِالْوالِدَيْنِ» را بای الصاق میگویند. ببینید این کاغذها را الصاق میگویند. چرا؟ این کاغذ با این کاغذ منگنه شد، این به این الصاق است. یعنی با یک سنجاق وصل شد. بعد میگویند: الحاقی، یا پیوست میگویند. پیوست، الحاق و الصاق… میگوید: احترامت به پدر و مادر بچسبد. یعنی چه؟ یعنی اگر پدر و مادرت مریض شد، خودت او را دکتر ببر. نگو این پول را بگیر و با تاکسی تلفنی برو. خودت «لقمه بیدیک» حدیث داریم لقمه لقمه دهان پدر و مادرت بگذار. نگو این برنج و این روغن، بپز و بخور. یک نعلبکی و یک بشقاب برنجی که با قاشق دهان مادرت بگذاری، پهلوی پدر و مادر لذیذتر از این است که شما یک گونی برنج برای آنها بفرستی. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» احسان یعنی چه؟ محبت احسان است، ادب احسان است، آموزش احسان است، با آن ها مشورت کردن احسان است، از آنها تشکر کنیم احسان است، مواظب آنها باشیم احسان است، اینها همه احسان است. احسان در و دروازه ندارد. احسان اینطور نیست که من چقدر گوشت میدهم، چقدر پول میدهم، ماهی چقدر پول میدهم. احسان حد و مرز ندارد. حقوق ما حد و مرز دارد. علم ما حد و مرز دارد. جان ما حد و مرز دارد. مثلاً وزنهبردار، پیداست تا دویست کیلو بلند میکند. دیگر بیش از نمیتواند. اما احسان حد و مرز ندارد که تا چقدر. تا چه سنی؟ تا دیپلم یا لیسانس؟ تا دکترا یا آیت اللهی؟ تا مرجع تقلید، یا تا رهبری؟ مرز ندارد. احسان به والدین مرز ندارد. فقیر مرز دارد. همین که سیر شد دیگر بس است. جهان مرز دارد. (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ) (بقره /193) برو جبهه تا اینکه فتنه برطرف شود. مرز جهاد رفع فتنه است. مرز فقر، تا سیر شدن فقیر است.
5- سفارش فرزندان به احسان و نهی والدین از دلبستگی
سفارش به احسان متوجه فرزند است، نه والدین، یعنی چهار بار در قرآن گفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» یک بار خدا به پدر و مادر نگفته است که «وَ بِالْولده إِحْساناً» یک سؤال! این چیزی که میخواهم بگویم از حدود چهل سال پیش یادم هست که برای مردم میگفتم. از روضههای قدیمی من است. سؤال: چرا به بچهها گفته است که قدر بابا و ننه را داشته باشید. یک آیه هم به بابا و ننه میگفت: قدر بچهها را داشته باشید. یکی از رفقا غذا خورد، بعد گفت: خدایا ما که نمیتوانید قدر تو را داشته باشیم، لااقل تو قدر ما را داشته باش. غذایی که آفریدی ما خوردیم. حالا چرا به پدر و مادر نگفته است که قدر ما را داشته باشد؟ برای اینکه پدر و مادر نیاز به سفارش ندارند. آن وقت مثالی که از قدیم گفتهام و شاید هم بعضی شنیده باشند، این مثال است. میگویند: یک ماشین را فرض کنید، بالاست، یک ماشین هم پایین است. این ماشینی که سربالایی میرود، این ماشین سرپایینی میرود. درجادههای سرپایین باید مرتب گفت: آهسته! احتیاط! خطر! حداکثر سرعت بیست کیلومتر! چون راننده لیز میشود باید مرتب گفت: یواش! یواش! اما ماشینی که در سربالایی است، مرتب باید گاز داد. چون سربالایی است. گاز میدهی، میآید اینجا میایستد. باز باید گاز داد. باز میآید اینجا میایستد. ماشین پدر و مادر مثل بالاست. زیادی بچه را دوست دارند. قربانت بروم، فدات بشوم، پدر و مادر ایثار میکنند. پدر و مادر به خصوص مادر، یعنی بچه وقتی در شکم مادر است، از خون مادر استفاده میکند. از شکم مادر بیرون میآید، از شیر مادر استفاده میکند. وقتی هم این پسر مرد، یا مادر مرد، این پسر و دختر از ارث مادر استفاده میکنند. یا از خونش، یا از شیرش، و یا از ارثش! پدر و مادر را چون فداکار هستند، خدا در آیات گفته است. این پدر و مادر است. «والِدَيْنِ» یعنی پدر و مادر. به پدر و مادر گفته است که یواش. (لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ) (منافقون /9) بچهها تو را سرگرم نکنند؟ سرگرم بچهها نشوی از نماز و روزه و دین بیافتی. دائم برای بچهها پول جمع کنی، خمس ندادی، زکات ندادی، چرا؟ من میخواهم بچهام خوش باشد. نکند به خاطر بچه واجباتت را ترک کنی. (وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً) (انفال /19) بچهها روز قیامت به درد شما نمیخورد. یواشتر! (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ) (شعراء /88) بچهها روز قیامت به درد تو نمیخورند. (إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا) (تغابن /14) بعضی بچهها دشمن تو هستند. «لا تُلْهِكُمْ» یعنی تو را سرگرم نکند. «وَ لَنْ تُغْنِيَ» یعنی هرگز تو را بینیاز نمیکند. «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» بچهها روز قیامت به درد تو نمیخورند. بعضی بچهها «عَدُوًّا لَکُم»! یعنی در سفارش به پدر و مادر دائم گفته است: یواش، یواش! اما فرزند نه! پدر و مادرش را با زور دوست دارد. برای همین گفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» میآید اینجا میایستد. (أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْك) (لقمان /14) شکر کن از پدر و مادرت. باز میآید و اینجا میایستد. «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» در همین آیه! اف به پدر و مادر نگو، میآید و اینجا میایستد. وقتی پیر شدند…. ببینید، نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. در والدین، خداوند ترمز کرده است، یا گاز داده است؟ ترمز کرده است. در فرزند، خدا گاز داده است. چرا برای اینکه دین حق این است که تندها را کُند کند، کُندها را تند کند. تا میزان بشود. در این تصویر هشت آیه را من گفتم. چهار تا آیهی گازی، چهار آیهی ترمزی! سفارش قرآن به احسان متوجه فرزندان است، نه والدین! چون پدر و مادر نیاز ندارند. در سرازیری کسی گاز نمی دهد، در سرازیری خودش میرود. در گردنه و سربالایی است که باید گاز داد. هر چه نیاز جسمی و روحی بیشتر است، احسان هم باید بیشتر باشد، چون پدر پیر مادر پیر، نیازش بیشتر است، چون نیازش بیشتر است، شما هم باید…
6- نگهداری والدین در منزل، نه خانه سالمندان
یک کار غلطی که دنیا کرده است، و ایران هم از این کار غلط پیروی کرده است، این است که خانهی سالمندان درست شده است. اینها نمیفهمند که وقتی آدم پیر شد، بچهاش را که ببیند، نوهاش را ببیند، باز میشود. صبح بلند میشود، این پیر او را میبیند، این پیر او را میبیند، در خانه سالمندان همه قیافهها، چین و چروک خورده، اعصاب تنگ، همه دور از بچه، مادر وقتی نوهاش را میبیند، روحش باز میشود. دکتر روانشناسی داریم، نمیدانم چرا دکترهای روانشناس توجه ندارند، آیا این سالمندانی که در خانهی سالمندان میگذاریم، اینها افسردگیشان خوب میشود، یا بدتر میشود؟ خوب چرا دکترهای روانشناسی این را تذکر نمیدهند؟ شاید هم تذکر دادهاند، من نفهمیدم. ما گاهی وقتها تولید استرس میکنیم. نه تنها پریشانی را برطرف نمیکنیم. هر جا از اسلام دور شدیم، تولید استرس کردیم. چند وقت پیش تالار وحدت تهران، آمدند و گفتند: هزار دکتر روانشناس را دعوت کردیم، شما بیا و صحبت کن. ما رفتیم آنجا صحبت کنیم، چیزهایی که گفتیم، آمدند و گفتند: اینها برای ما تازگی داشت. گفتم: متن اسلام است. روانشناس واقعی خداست. خدا میداند که نیاز من چیست. مادر پیر، پدر پیر، بچهاش را که میبیند، شاد میشود. شما من را در سالمندان میگذاری، بر افسردگی من اضافه میشود. احساس میکند که یک عمری فدای بچه شده است، آخرش هم من را در سالمندان گذاشت. هر طوری که با پدر و مادر رفتار کنیم، همانطور بچههای ما با ما رفتار خواهند کرد. گندم از گنم بروید جو ز جو! حالا از کجای قرآن در میآوری؟ آقای قرائتی! تو آخوند هستی، بنا شد از قرآن بگویی ما قبول کنیم، حرفهای خودت سلیقهای است. میگویم از قرآن می گویم. کجای قرآن میگوید: خانه سالمندان ممنوع! این کلمه! «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ» «عِنْدَكَ» یعنی پدر و مادر نزد تو باید پیر بشوند. نه کیلومتر ده! «عِنْدَكَ» میگویی: آقا جا ندارم. یک آپارتمان تنگ، زنم جوان است، حال ندارد با مادرم بسازد. اینها اخلاقهایشان به هم نمیخورد. مثل پیوند، اسفناج و گلابی هستند. خوب پیوند اسفناج و گلابی، نمیشود. مادر و پدرم پیر هستند، این عروس، خانه تنگ است. من بچه دارم. اگر هم در خانه نمیشود، در همان محله یک اتاق اجاره کن، که صبح به صبح بتوانی مادرت را ببینی، او را کیلومتر فلان نفرست، البته این دیگر هنر شهرداری است. حیفش! ما باید دوباره سراغ اسلام برگردیم. تمام برجسازان، انبوه سازان، همینطور که گفته میشود، هر خانهای یک پارکینگ میخواهد، هر آپارتمانی یک انباری میخواهد، بگویند هر بیست تا ساختمانی دو تا هم سوییت کوچک میخواهد. برای اینکه در این بیست خانه ممکن است یکی دو تا پیرزن و پیرمردی باشد. این برود در همین سوئیت زندگی کند، نهار که میخواهیم بخوریم، یک بشقاب برای او میفرستیم، او هم خسته شد، میآید و بعد به اتاقش برمیگردد. «عِنْدَكَ» نه عند کیلومتر فلان! این «عِنْدَكَ» مهم است. عجب کتابی داریم. هر حرفش یک نکته دارد.
7- سن ازدواج، در رتبه بعد از اخلاق و ایمان
این «أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» یعنی چه؟ یکی از مشکلات ازدواج این است که عروس و داماد و دختر و پسر همدیگر را میخواهند، گیر سن هستند. او میگوید: شش ماه بزرگتر است، او میگوید: یک سال بزرگتر است، او میگوید: یک سال و نیم بزرگتر است، او میگوید: دو سال بزرگتر است. ببینید به این موضوع گیر ندهید. قرآن میگوید: «أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» پدر و مادر با هم پیر شوند، یعنی هم سن هستند. یکی از آنها پیر شود یعنی هم سن نیستند که یکی از آنها پیر شده و یکی از آنها پیر نشده است. اگر دین هم را پسندیدند، اخلاق هم را پسندیدند، رفتار را پسندیدند، شکل هم را پسندیدند، به شش ماه و یک سال گیر ندهید. البته سن دختر به طور معمولی کمتر باشد، امتیاز است. اما همهی امتیازها این نیست. ممکن است سن دختر با سن پسر یک جور است. چهار سال و پنج سال که باید کوچکتر باشد، نیست. اما در عوض اینکه کوچکتر نیست یک امتیازاتی دارد. ممکن است یک امتیازی داشته باشد. ولی به خاطر امتیازش دو سال سن طوری نیست. این «وَ لا تَنْهَرْهُما»، (وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ) (ضحی /10) یک «لا تَنْهَرْ» هم در جای دیگر قرآن است. میگوید سائلی را که نمیدانی پدر و مادرش چه کسی است. «لا تَنْهَرْ» پدر و مادری را که میشناسی حتماً «لا تَنْهَرْ»، «وَ لا تَنْهَرْهُما» در احسان به والدین و قول کریمانه شرط مقابله نیست. نگویید او هم به من بد کرد، او هم با من زشت حرف زد، حتی اگر پدر و مادر خلاف کردند و حرف زشت زدند، شما حق ندارید مقابله به مثل کنید. اگر دیگران گفتند: ابتر! میشود گفت: من ابتر هستم؟ (إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ) (کوثر /3) خودش ابتر است. ابتر یعنی دم بریده، یعنی عقبه ندارد، آدمهایی که بچه ندارند، میگویند: این ابتر است. به پیغمبر ابتر گفتند. چون پسر که ندارد، پیغمبر پسر داشت، منتهی از دنیا رفته بود. از حضرت یک فاطمه مانده بود. فاطمه هم زن بود، زن را هم در زمان جاهلین، آدم حساب نمیکردند. و لذا گفتند اگر پیغمبر بمیرد، ابتر است. یعنی عقبه ندارد. گفت: به تو ابتر میگویند؟ «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» خودش ابتر است. اگر گفتند: خُلی! میشود گفت: من خل هستم؟ خودت خل هستی. (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء) (بقره /13) اینهایی که میخوانم قرآن است. اما اگر پدر گفت: احمق! نمیشود گفت: من احمق هستم؟ تو خودت احمق هستی. در جامعه (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ) (نحل /90) در مردم عدل و احسان است، عدل یعنی تعادل! یعنی مقابله به مثل! گفت: احمق! بگو خودت هستی، اما در قرآن نگفته است، «وَ بِالْوالِدَيْنِ عدل و الاحسان» گفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» کلمهی عدل به این معناست. عدل یعنی تعادل! یعنی مقابله به مثل! با بقیه مردم میشود مقابله به مثل کرد. اگر چیزی گفت: بگو خودت هستی! اما به پدر و مادر حق نداری بگویی: خودت هستی! یک بار دیگر قرآنیاش را بگویم. در جامعه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» اما در مورد پدر و مادر خداوند عدل را برداشته است، گفته است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» عدل را برداشته است. یعنی یک وقت مقابله به مثل نکنید. «قَوْلًا كَرِيماً» با کرامت صحبت کنید. بعد میفرماید که… حالا خدمات پدر و مادر را من اینجا نوشتهام، من برایتان بخوانم. یک صلواتی بفرستید. به مناسبت روز پدر در سال 95 چند وقت پیش، ما شبکه پنج دعوت شدیم، راجع به پدر و مادر صحبت کنیم، حدود سی نکته برای زحمات پدر و مادر نوشتم. یعنی فرق بین زحمات پدر و مادر و زحمات دیگران را نوشتهام. من تند و تند میگویم. دو سه دقیقه وقت دارم؟ یک دقیقه؟ برنامهی بعدی میگویم. پس ببینید این آیهای که نوشتم «قَضى» قضاوت خداوند است، نمیگوید: «قال الله»، «امر» خدا امر کرده است. «حکم» خدا حکم کرده است. میگوید: «قَضى» دستورهایی است که قابل تغییر نیست. گفته است: «وَ قَضى رَبُّكَ» نگفته است: «وَ قَضى الله». «رَبُّكَ» یعنی خدا چون میخواهد تو را تربیت کند، راه تربیت و خودسازی، احترام به پدر و مادر است. اول توحید! خداپرستی! بعد پدر و مادر را گفته است. جایگاه پدر و مادر بعد از خداست. والدین گفته است، حساب والدین جداست. ابوین نگفته است. اگر میگفت: ابوین، در عربی به عمو هم اب میگویند، به رهبر هم اب میگویند، به پدرزن هم اب میگویند، به معلم هم اب میگویند، نگفته است: «وَ بِالْابوین إِحْساناً» گفته است «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» حساب والدین از همه جداست. گفته است، احسان کن! نگفته است اطاعت کن. اگر پدر و مادر از خط خدا بیرون رفتند، گوش به حرفشان نده، ولی احترامشان را بگیر. «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ» این «عِنْدَكَ» یعنی خانهی سالمندان باید کنار خانهی خودمان باشد. «عِنْدَكَ» یعنی نزد خودت پدر و مادرت باشند. نه اینکه کیلومتر فلان باشند. «أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» یعنی شرط ازدواج هم سنی نیست. ممکن است عروس و داماد یکی دو سال فرق داشته باشند، گیر ندهید. «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» اف نگویید، یعنی پدر و مادر وقتی پیر شدند توقعشان بیشتر است، اینها را من عرض کردم، پنجاه نکته نوشتهام، هفت و هشت ده موردش را بیشتر نتوانستم بگویم. خدایا به ما توفیق بده، قدر پدر و مادرمان را داشته باشیم. کوتاهیهایی که کردیم ببخش و توفیق جبران مرحمت بفرما. وقتم تمام حرفم ناتمام!
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در آیه 23 سوره اسراء، پس از عبادت خدا، چه فرمانی آمده است؟ 1) احسان به نیازمندان 2) انفاق به بینوایان 3) احسان به والدین 2- احسان به والدین، شامل چه امری نمیشود؟ 1) محبت مطلق به والدین 2) اطاعت مطلق از والدین 3) تواضع مطلق در برابر والدین 3- آیه 10 سوره ضحی از چه کاری نهی میکند؟ 1) طرد نیازمندان 2) قهر با والدین 3) گداپروری 4- شیوه تربیتی قرآن در رابطه والدین با فرزندان چگونه است؟ 1) نهی والدین از دلبستگی به فرزندان 2) سفارش فرزندان به احسان والدین 3) هر دو مورد 5- آیه 14 سوره لقمان به چه امری سفارش میکند؟ 1) شکر و سپاس در برابر خداوند 2) سپاس گزاری از والدین 3) هر دو مورد
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 11