responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 110
بسم الله الرحمن الرحیم.
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.

بحث امروز ما، بحث این جلسه ما امروز گفتم این جلسه برای اینكه بحثها شب پخش می‌شه می‌گن مگه قرائتی روز حرف می‌زنه گفتم این جلسه كه هم شامل هم شب بشه هم روز بحث این جلسه ما همراه چند جلسه قبل راجع به ازدواجِ خداوند حكیم همه كارهاش رو حكمتِ وقتی كه به یكی یه چیزی رو می‌ده رو حكمت وقتی یه چیزی رو می‌گیره رو حكمت مثلاً نوزاد فوت نمی‌تونه بكنه چون بچه وقتی بدنیا میاد بكجا می‌خواد فوت كنه اما مكیدن و می‌دونه چون فعلاًً زندگیش بند به مكیدن یعنی خدا مكیدن رو یاد داده اما فوت كردن و یاد نداده پیشونی ما صافِ اما گوش ما چین و چروك داره چون این گوش می‌خواد امواج بگیره با این هیئت جهت صدا روآدم تشخیص می‌ده اگر گوش ما مثل پیشونی صاف باشه صدا را می‌فهمیم حالا نمی‌دونم كدوم طرف آب دهن ما شیرین اشك ما شور اشك از ده ماده تركیب شده كه ساختمان چشم باید با همین ماده مرطوب نگه داشته بشه با همین آب نمك آب دهن ما به اندازه تولید می‌شه زیاد تولید می‌شه مشكل داشتیم كم تولید می‌شه مشكل داشتیم خدا حكیم از موی درون بینی گرفته تا گودی كف پا گرفته تا اینكه ما كربن می‌ریزیم عوضش درختها كربن می‌گیرند اكسیژن می‌سازند.

1- غریزه جنسی، براساس حكمت

 هستی حكیمانه است یكی از حكمتهای خدا همین غرایز از جمله غریزه جنسی، شهوت شهوت اگر نباشه هیچ انگیزه‌ای برای تشكیل زندگی نیست انگیزه نباشه نسل قطع می‌شه یعنی ضامن بقای نسل این غریزه منتها این غریزه مثل گاز می‌مونه گاز اگر از كپسول مسیر خودش وارد چراغ شد همش نفع است حرارتش و نورش روشناییش پختن غذاش اما اگر این گاز بصورت انفجاری باشه همش خطر از شهوت باید استفاده طبیعی كرد(ناخونك زدن تحریك مصنوعی كردن اگر ببینید غذا به طور طبیعی دفع بشه سالم اگر شما خواسته باشی انگشت بزنی تو حلقت غذا رو بیاری بیرون این آفت داره) بطور طبیعی خداوند جوری ساخته اتوماتیك ضعفا رو جبران كرده خدا انوجای هم كه چیزی نمی‌ده حكمت مثلاً نوزاد عقل نداره چقدر خدا حكیم واقعاً اگر بچه‌های نوزاد كوچولوها عقل می‌داشتند هروز صبح كه مادرشون می‌خواست قنداقشون عوض كنه لباسشون عوض كنه كلی این بچه خجالت می‌كشید اما چون عقل نداره می‌خنده مثل اینكه كار خوبی كرده یعنی انوجایی هم كه خدا عقل نمی‌دهد رو حكمت عقل هم دادن خدا حكیمانه است هم ندادنش حكیمانه است همش حكمت ما اكسیژن و می‌گیریم كربن می‌دیم درخت كربن می‌گیر اكسیژن می‌ده هر دوش حكیمانه است باید تنظیمی بشه این فضا كه درو زمین حكیمانست كم بشه سنگهای آسمونی له می‌كنند ما رو باید یه مقداری ضخامت فضا جوری باشه كه این سنگها رو بتونه مشتعل كنه غریزه جنسی از ابتكارات خداست خدا می‌گند مبتكر بدیع، بدع بدیع با عین بدیع السماوات بدیع یعنی یه كاری كرده كه ابتكاری خداوند بدیع غیر از اینكه خالق ممكنه كوزه گرم خالق یعنی كوزه خلق می‌كنه اما همه كوزه هاش یه شكله اما بدیع یعنی دو تا شكل مثل هم نیست دو تا شكل مثل هم باشه صدای او فرق می‌كنه صداشون مثل هم باشه علی‌ای حال این همیت غریزه جنسی از الطاف الهی(خوب این غریزه مثل لوله می‌مونه اگر یه لوله چند تا شكاف داشت دیگه وقتی شیرو وا می‌كنی آبش زور نداره مثل معده اگر معده همینطور كه می‌ره یه انگشت حلوا خوردیم یه خرما م خوردیم یه پسته هم خوردیم یه آدامس هم خوردیم یه شكلات هم خوردیم دیگه وقتی می‌ریم خونه اشتها نداریم چون چیزی رو دیدیم ناخونك زدیم خوردیم و بعد دیگه اون اشتها نداریم یه مرد و جوونی چش چرون یه نگاه به اون می‌كنه و یه خورده كیف می‌كنه یه خورده نگاه به اون می‌كنه اون همینطور بعد وقتی می‌ره خونه این خانومش دیگه خیلی دوسش نداره چون نیروی محبتش متمركز نیست نیروش بیرون پخش شد وقتی نیروش پخش شد تمركز نداره هر چی علاقه)

2- آرایش بی جا، نفی آرامش دیگران

 من معتقدم این خانمها كه خودشون آرایش می‌كنند ضربه به خودشون می‌زنند چون مثلاً چند هزار تا خانم آرایش كرده میاد خودشو نشون مردا می‌ده این مردا وقتی نگاه‌های مختلف به اینا كرد علاقه مرد به خودش جذب می‌كنه وقتی می‌ره خونه به همسرش علاقه چندانی نداره فردا هم یه خانم دیگه شوهر همین خانمی كه امروز دل برد یه خانم دیگه دل شوهر این خانم بگین خواهد برد یعنی شما امروز با قیافت علاقه مرد م را نسبت به خانمش جلب می‌كنید فردا هم خانم‌ها دیگه كه از شما جون ترند چون شما كه دیگه تو این سن نمی‌مونید یه ده سال بیست سال جور دگه از شما بهترا می‌یاند از شما بهترا كه اومدند لباساشون شیك‌تر می‌شه اونوقت همینطور كه شما دل را بردی زنهای آینده دل شوهر شما رو خواهند برد داریم اگر به زن كسی خیانت كردی حدیث داریم اگر به زن كسی خیانت كردی به خانومت خیانت می‌كنند اینها حساب داره اینا حساب داره چشم باید پاك باشه جامعه پاك می‌شه خانمها جلوه گری نكنند هوا داره گرم می‌شه گرم‌تر می‌شه هدفشون از این كار چیه خودشون مطرح می‌كنند اون وقت بعضی از دخترها فكر می‌كنند هر چی قشنگتر خودشون مطرح كنند دلربا ترند جونا بیشتر میاند سراغش با اینكه همون جونی كه امروز با این دختر با چشم و ابرو خوش وبش می‌كنه یا با گفتن و اینا خوش و بش می‌كنه همین جون خواسته باشه بگیره این دختر را نمی‌گیره میگه اینا معلوم نیست همینطور كه من باشون بودم شاید ده تا دیگم باشون حرف زده یعنی خود اون جونی كه امروز شما رو می‌پسنده برای گفتگو برای ازدواج شما رو قبول نخواهد كرد فكر نكنید كه اینا. . . ما باید مسئله شهوت از طریق ازدواج منتها چیزی كه بشه ازدواج و آسان كرد بسم الله.

3- پرداخت بخشی از مهریه در آغاز زندگی

 یكی از راه‌های ازدواج اینه كه دوماد یه مقدار مهریه‌ای كه می‌خواد بده یه مقدار و قبلش بده این هم مشكل جهازیه حل می‌شه هم بركاتی داره من چند تا از بركاتش می‌گم مثلاً داماد اینقدر سكه گفته بگو آقا یك پنجمش و یك دهمش و یك بیستمش و چند سكه اگه زودتر بده بار جهازیه برداشته می‌شه این یكی دوم عروس به خواطر جهازیه ش منت به دوماد نمی‌ذاره چون می‌دونه از پول دوماد جهازیه ش رو جور كرد عروس می‌گه دوماد دوستم داره خودش زندگی من و درست كرده عروس می‌گه دوماد زندگی رو كمك كرد برای جهاز یه من نسبت به مرد یه مقدار تواضعش بیشتر مرد نیش نمی‌زنه بگه جهازیت كم می‌گه خوب توكم سكه دادی می‌خواستی جهازیم بیشتر باشه‌ها ببینید اینا بركاتش‌ها یكی از راههای كه بسیاری از مشكلات راحل می‌كنه این كه مرد وقتی كه مثلاً می‌خواد بگه فرض كنید صد تا سكه دویست تا سكه پنجاه تا سكه بگه آقا ده تا سكه ش و بیست تا سكه ش و الان می‌دم مشكل جهازیه حل می‌شه مشكلی كه دوماد و فامیل دوماد خواند گفت جهازیه دختر آخه نمی‌دونید اینا كه دختر دارند چقدر قصه می‌خورند میگه بابا این دختر من بره خون شوهرش فامیلای شوهر می‌گن جهازیه‌اش كم نیست انوجوری شوهر شما ده تا سكه داد جهازیه‌اش همینه این كار سابقه داره بله جهازیه حضرت زهرا با پول حضرت امیرِ حضرت امیر وقتی اومد خواستگاری پیغمبر گفت چیچی داری گفت یه اسبی دارم و یه زره‌ای دارم و شمشیر دارم نمی‌دونم چیی دارم گفت خیلی خوب اینا كه حالا واجب داشته باش اونا كه خیلی واجب نیست برو بفروش رفتند فروختند و پول آوردن و اونوقت صورت جهازیه‌ای تنظیم شد كه اینا رو برای حضرت زهرا تهیه كنید كه حالا انشاءالله جهازیه حضرت زهرا یادم باشه تولد حضرت زهرا بگم یه جهازیه ساده دغدغه مادر عروس از مادر شوهر و دغدغه فامیل عروس از فامیل شوهر حل می‌شه چون جهازیه از خود شوهر بخشی از دین داده می‌شه شوهر تحقیر نمی‌كنه خانم رو برای كم و زیاد عروس عروس دوست داره شوهر و می‌گه این در زندگی من كمكم كرد اینا بركات و در تاریخ هم همینطور بوده مقداری نقدینه باشه این می‌تونه حل كنه اما اگر مهریه رو.

4- رقابت در كمالات نه تجمّلات

 مهریه رو حدیث داریم بهترین زن این احسنهن وجها اقلهن مهرا بهترین زن این كه شكلش خوب باشه مهرش كم باشه نه حالا مثلاً چشم و هم چشمی در كمالات قرآن می‌گه(وفی ذلك فلیتنافس المتنافسون) یعنی اگر می‌خواهید رقابت داشته باشید تو اینا رقابت داشته باشید آقا دختر عمو اینقدر سكه من باید بیشتر باشم من چیم از اون كمتر اون دیپلم من فوق دیپلمم اون نمی‌دونم بابا ش كاسب من بابام تاجر اون نمی‌دونم باباش استوار بابای من سرهنگ این چشم و هم چشمی اگر اینطور باشه مهر حضرت زهرا باید چقدر باشه گاهی وقتها یكی از مشكلات این كه ما همسطح نیستیم از نظر علمی ما از نظر فكری باید همسطح باشیم نه از نظر علمی فرق بین فكر و علم ممكن از نظر علمی هم سطح باشند ولی فكری به هم نخور ممكن قیمت یه قالی با قیمت یك ماشین یكی باشه مثلاً این قالی 5 میلیون باشه ماشین هم 5 میلیون اما آیا ماشین و قالی می‌شه با هم پیوند داد خیلی‌ها هر دو لیسانسند هر دو فوق لیسانسند از نظر علمی مگه زن مرجع تقلید باید مرجع تقلید باشه مراجع تقلید خانمهاشون یا خانه دارند همشون تقریباً خانوماشون خانومهای خونه داریند هشتاد سال شیرین زندگی می‌كنند فكرشون بعضی از عروسها یه غیض‌ها‌ی می‌كنند بایست شوهر من زبونش اینجور رقمی نباشه لهجه نداشته باشه مثلاً لهجه چش آقا این لری حرف می‌زنه كاشونی حرف می‌زنه یزدی حرف می‌زنه تركی حرف می‌زنه نمی‌دونم رشتی حرف می‌زنه مثلاً لهجه عیب مگه ما مسلمان نیستیم بسم الله الرحمن الرحیم از قران بخونم و من آیاته. . . . . . . . . . . . . . اختلاف السنتكم(سوره روم، آیه 22) لهجه از قدرت نمایی خداست خدا نمایش داده كه هر كسی با یك لهجه حرف بزنه قرآن بخونم هیچ آیه و حدیثی نداریم كه فلان لهجه از فلان لهجه ارزشش بیشتر آقا لهجت و رها كن چرا چرا بله یكوقت می‌گن قرائتی تو اگر كاشونی حرف بزنی مردم نمی‌فهمند مردم نمی‌فهمند خوب اینجا باید حرف بزنم ممكن یه لهجه باشه مردم نفهمند هر شهری یه جوری حرف می‌زنند كه اكثر مردم نمی‌فهمند مثلاً تخفیف می‌دهند اگر مردم نمی‌فهمند باید لهجه یه جوری باشه كه مردم بفهمند ولی من این شمال دوست دارم بخاطر لهجش بخاطر فامیلاش فامیلاش چه اشكال دارند آقا فامیلش چنین چنین شغل پدرش شغل پدرش چه اشكالی داره ما در اصل برامون لقمه حلال مهم به سلمان فارسی گفتند ریش تو بهتر یا دم سگ می‌خواستند سلمان را بشكنند تحقیرش كنند سلمان یه نگاهی كرد و گفت كه هر كدوم كه از پل سراط بگذر.

5- عزّت واقعی، نه خیالی

 آقا فلانی غنی فلانی فقیر با خانواده فقیر وصلت كردی حدیث بخونم حدیث داریم ان الغنا والفقر بعد الارض الالله فعلاً نگید كی فقیر كی غنی كی غنی كی فقیر ما یه خورده گیر اعتقادی داریم مثلاً فكر می‌كنیم عزتمون این كه شوهرمون اسم و رسم داشته باشه عزتمون این كه با فلان فامیل وصلت كنیم خیال می‌كنیم عزتمون خیال می‌كنیم عزتمون خیال می‌كنیم عزتمون توی دنیای خیالیم(متاسفانه تو دنیای آخوندام تو این خیالها هست متاسفانه تو طلبه هام این‌ها نفوذ كرده من یادم نمی‌ره حدود الان 60 سالم 40 سال پیش تقریباً طلبه بیست ساله بودم به این فكر افتادم بچه‌ها رو جمع كنم براشون كلاس بذارم چطور ما پزشك اطفال داریم من بشم آخوند اطفال حالا بیست و چند سالم بود تقریباً حالا درست یادم نیست ولی ده سال تقریباً قبل از انقلاب بود وقتی راه می‌رفتم تو یه شهری این بچه كوچولو‌ها عقب من می‌دویدند یه نفر گفت آقای قرائتی تو به فكر آینده‌ات نیستی گفتم مثلاً آینده چی می‌شه گفت آخه این بچه كوچولو‌ها كه عقب كسی می‌دوند دونبال دو چیز می‌دوند یا عقب دیونه می‌دوند یا عقب سگ توله یا بچه سگ می‌بینند بچه‌ها عقبش می‌دوند یه دیونه هم ببینند بچه‌ها عقبش می‌دوند حالا تو داری راه می‌ری یه مشت بچه كوچولو هم عقبت می‌دوند این زشت گفتم نه زشت نیست مگه پزشك اطفال زشت من می‌خوام آخوند اطفال باشم آخوند بچه‌ها خدا می‌دونه یادم كسانی كه می‌گفتند ما برای آینده تو غصه می‌خوریم تو در آینده بدبخت خواهی شد هیچ كس تو رو آدم حسابی نخواد دونست همه اونای كه به فكر عضمت بودند كنار رفتند ما از راه كلاس بچه‌ها حالا الان شما همه مهندسید یا نمی‌دونم تكنسینید یا نمی‌دونم فوق لیسانسید اصلاً من گاهی جلسه دارم كه از دم پریروز شیراز بود یه جلسه داشتم حدود صد نفر همه پزشك بودند تهران ما یه جلسه‌ای داریم همه پزشكِ فوق تخصصند غیر فوق تخصص نیست اگر خدا خواسته باشه بده از همون بچه‌ها آدم كلاس بزرگا می‌ره برای عزت خودتون فكر نكنید فقط بنده خدا باشید خدا بلد خدا باشه آخه ما گیرمون اینه كه ما بلد خداییم به هر چی من یادت می‌دم گوش بده این رقمی خدایی كن ما بنده گی خودمون و یادمون می‌ره كلاس برای خدا می‌زاریم جیب ما همین شما خواهش می‌كنم برا خدا كلاس نذار ید. خواهش می‌كنم كه شما برای خدا كلاس نگذارید، دخترت را بده همچین می‌شود بعد همچین می‌شود بعد. . . خدا می‌داند كه چقدر آدم به من نصیحت كرده‌اند كه آقای قرائتی تلویزیون را ول كن بیست و پنج سال توی تلویزیون درست نیست یك مدتی توی تلویزیون نیا كه مردم بگویند قرائتی كجاست؟ بعد بیا كه بگویند آمد! گفتم بابا آخر این همه شهید داده‌اند انقلاب شده است یك انقلاب شده، مجلسی، طوسی، مفید، حلّی، طبرسی، چقدر مراجع و علما خون و دل خورده‌اند و امكانات نداشته‌اند حالا در سایه انقلاب و امام و شهدا به ما گفته‌اند بیا یك آیه حدیث بخوان حالا به من بگویند كجاست؟ من اگر همه شبكه‌ها هر شب بیایند هر چه دارم می‌گویم بعد می‌گویم علمم تمام شد خداحافظ، كجاست، دكان است، با هواپیما برو پرستیژ آن بالاتر است) ماشین عروس این رقمی باشد كه از آن خیابان برویم بیشتر بوق بزنیم بیشتر بوق بزنیم همه‌اش دردسر است مشكل جوانهای ما این است كه خیال می‌كنند عزتشان توی بوق است عزت آنها توی خانه شخصی است عزت آنها توی مهر بالاست، عزت آنها ازدواج با فلان آقا است، اینها خیالی است این تیغ‌ها را در بیاوریم تمام می‌شود ما بیشتر از مشكل اقتصادی مستضعف فكر هستیم.
یك كسی می‌خواست از ایران فرار كند فرودگاه او را گرفتند گفتند زنجیر طلا گردن تو است این ارز مملكت است گفت‌ای پسر جان عرض مملكت این طلا نیست ارز مملكت مخ من است كه دارم می‌روم بیرون البته خوب برگشت بد هم نیست عده‌ای می‌روند برمی گردند خبری جایی نیست. مشكل ما مشكل این است.

6- دقت، مشورت و سپس توكل به خدا

توكل، اصولاً ما نمی‌دانیم كه پسره كی است؟ اگر همه چیز را بدانیم كه توكل توی آن نیست آقا دو تا چهار تا است توكل كن خوب توكل نمی‌خواهد دو دو تا چهار تا است معنای توكل این است كه بخشی را تحقیق می‌كنیم بخشی را هم نمی‌دانیم به خدا واگذار می‌كنیم اگر همه‌اش بگوئیم من باید یقین داشته باشم بالاخره شما بعد از بیست سال بازنشست می‌شوی هفت سال دیگر قراردادیت رسمی می‌شود بعد نه سال دیگر قول می‌دهی كه از خانه پدرت بلند شوی آنوقت كجا خانه چند متری می‌خواهی بگیری آپارتمانی یا ویلا؟ شهر یا حاشیه شهر؟ تمام زیر و بم زندگی را روز اول می‌خواهند بدانند خوب بسم الله اگر همه چیزی را بدانی آنوقت معنای توكل چی است؟ معنای توكل این است كه بخشی مشورت می‌كنی دقت لازم می‌كنی و بخشی از آنرا به خدا واگذار می‌كنی همه‌اش محاسبه نیست قرآن بخوانم برایتان، ببخشید از خودم حرف می‌زنم بد است از قرآن بگویم (;وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَكَّلْ) (آل عمران/122) فقط بر خدا توكل كن آنهایی كه می‌گویند اگر من با فلانی باشم فلانی عوض‌اش با فلانی. . . چه مشكلاتی برایمان پیش می‌آید یك كسی به یك كسی سفارش می‌كرد می‌گفت من نگران وضع تو هستم می‌خواهی داماد شوی پس یك نصیحت به تو می‌كنم گفت بگو، گفت اگر می‌خواهی زن بگیری زن سید بگیر برای اینكه زن سید بگیر چون اگر فردا فقیر شدی ما بتوانیم بگوئیم زن ایشان سید است به هوای زن سید خمس به زنت بدهیم آنوقت زنت به تو كمك كند ببینید سر تا پا شرك است نوح به پسرش گفت ایمان بیاور سوار شو خدا اراده كرده كه كفار را غرق كند گفت من غرق نمی‌شوم تا ببینم غرق می‌شوم (;قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی) (هود/43) یعنی من فوری می‌روم سراغ كوه، كوه من را حفظ می‌كند من غرق نمی‌شوم فوری می‌روم سر كوه قرآن می‌گوید پسر نوح هم غرق شد تمام اینهایی كه می‌گویند مدرك‌ات را بگیر سآوی الی مدرك، مدرك حفظم می‌كند ما اینقدر فوق لیسانس گرسنه داریم، اینقدر آدم داریم كه مدرك ندارد ولی سیر است تحصیل خوب است ولی نه اینكه تحصیل تكیه گاه شما باشد تحصیل ارزش است به شرطی كه جای توكل ننشیند.
آدم برادر داشته باشد خوب است اما برادر نباید جای توكل بنشیند یكبار یوسف(علیه السلام) خندید گفتند چرا می‌خندی؟ گفت من دیدم كه ده تا برادر دارم گفتم با وجود این ده تا برادر كسی نخواهد توانست بگوید بالای چشم تو ابرو است حالا می‌بینم به همان كه دلم خوش بود همانها آمدند من را توی چاه انداختند توكل فقط بر خدا اینها مهم است.
(زمانی كه امام(رحمه الله علیه) تركیه تبعید بودند طلبه نجف بودم كه امام تشریف آوردند نجف چون بابای من را ترسانده بودند كه چرا پسرت را طلبه كرده‌ای چون بابای من بازاری بود می‌گفتند بازاری بچه‌اش را بفرستد دنبال تجارت آن زمان هم كه طلبگی یعنی فقر البته حالا هم غیر از آنهایی كه پستی دارند یا قاضی هستند یا خطیب هستند یا نویسنده هستند بدنه طلبه‌ها در سطح ضعیفی هستند یعنی شاید بشود گفت نود و پنج درصد طلبه‌ها زندگی‌شان بسیار ساده است پنج شش درصد حالا وكیل هستند وزیر هستند قاضی هستند امام جمعه هستند آنها حالا ماشین‌شان از. . . . ولی باقی‌ها ماشین‌شان توی جوب افتاده است حداقل حقوق است الان بالاترین حقوق حوزه علمیه قم صد و بیست هزار تومان یعنی باسواد ترین طلبه‌ها مگر اینكه نویسنده باشد گوینده باشد یك كار اجرایی بكند به بابام گفتند چرا پسرت را طلبه كردی بدبخت شد یك حدیثی داریم هر كس برود مكه بیمه می‌شود دیگر فقیر نمی‌شود ما طلبه نجف بودیم بابام پولی فرستاد گفت با ماشین برو مكه كه من از بس كه بازاریها من را ترسانده‌اند كه تو گدا می‌شوی من خاطرم جمع بشود كه تو لااقل گدا نمی‌شوی با ماشین كه می‌رفتیم چون هشت روز رفت آن بود و هشت روز برگشت از راه بیت المقدس و اردن و سوریه و مرز تبوك یكی دو روز هم توی مرز ده پانزده روز توی ماشین بودیم آنجا چهل پنجاه تا از این نانهای ماشینی دو آتشه خشك می‌كردند توی كیسه شكری همراه خودشان می‌بردند به نانوا گفتیم چهل تا نان به ما بده مسافر مكه هستیم آخر شب رفتیم چهل تا نان را گرفتیم نانها را كه دستمان داد گفتیم آقا ببخشید یك نان هم بده امشب بخوریم بعد گفتیم یعنی چه خوب یكی‌اش را بخور مثل اینكه آدم یك صندوق انگور بخرد بعد هم بگوید آقا یك سیر انگور بده الان بخورم حرف غلط است با خودم گفتم كسی كه چهل تا نان دستش است كه گرسنگی نمی‌خورد خوب یكی‌اش را بخور گفتم آقا ببخشید این كلمه‌ای كه گفتم لغو بود نانها را آوردیم اتاقمان كوچك بود اتاق بغلی‌مان بزرگ بود گفتیم این نانها را خشك كنیم می‌خواهم ببریم مكه اجازه گرفتیم نانها را خشك كردیم بعد آمدیم اتاق غذا بخوریم دیدیم سفره نان نیست رفتیم اتاق بغلی دیدیم در را قفل كرده است و رفته است رفتیم بخوابیم دیدیم گرسنه‌مان است مدرسه آیت الله بروجردی بود سه طبقه بود هر طبقه هشتاد تا اتاق داشت ما دیدیم همه طلبه‌ها خوابیده‌اند حدود دوازده شب است سه تا چراغ روشن است رفتیم گفتیم آقا شما توی سفره نان ندارید سفر را باز كردند باندازه یك اسكنان مثلاً هزار تومانی یك تكه نان سوخته سیاه این كه سیر نمی‌شویم این اتاق و آن اتاق هر كدام یك پاره نان گرفتیم و رفتیم بنده الان شصت سال دارم در عمرم یك شب نان گدایی خورده‌ام و آن شبی بوده است كه چهل تا نان داغ روی دستم بوده است تكیه نكنید به كارخانه تكیه نكنید به مدرك تكیه نكنید به اینكه رأی اول را می‌آورید ممكن است امسال رأی اول را می‌آورید سال بعد رأی آخر را هم نیاورید.)

7- توكّل به خدا در مورد آینده زندگی

حدیث داریم اگر ایمانت به چیزی است كه توی دستت است پول زور، اگر به چیزهایی كه داری دل خوش هستی ایمانت قوی است به شرطی ایمان شما قوی است كه به آنچه در دست خدا است دل ببندی نه به آنچه كه در دست خودت است ما یكوقت توی هواپیما نشسته بودیم سرمهماندار گفت تا چند لحظه دیگر هواپیما در فرودگاه كجا می‌نشیند آمد گفتم خانم بگو انشاء الله گفت انشاء الله نمی‌خواهد كامپیوتر نشان داد گفتم هواپیماهایی كه سقوط می‌كند كامپیوتر ندارد؟ گفت چرا همه دارند، گفتم اگر بخواهد سقوط كند خدا كه منتظر نمی‌ماند اگر كامپیوتر دارد سقوط نكند اگر كامپیوتر ندارد سقوط كند قهر خدا، مقدرات الهی منتظهر كامپیوتر تو نیست برو بگو گفت چشم می‌روم می‌گویم این خانم هم رفت گفت تا چند لحظه دیگر هواپیما در فرودگاه می‌نشیند انشاء الله برگشت گفت آقای قرائتی انشاء الله را گفتم، گفتم آفرین خواستم یك جایزه به او بدهم جایزه نداشتم به بغل دستی‌ام كه یكی از نماینده‌های مجلس بود گفتم شما چیزی نداری خودنویسی چیزی، گفت چرا؟ خودنویسی گرفتیم و جایزه دادیم به این خانم آخر من خودم نداشتم ماه رجب یك دعایی هست كه دستشان را به ریششان می‌گیرند همچین می‌كنند یك كسی ریش نداشت ریش بغلی‌اش را گرفت همچین كرد! حالا این. . . حالا شاید هم اگر خودم بودم نمی‌دادم بهرحال معلوم نیست می‌دادم. . . عرض كنم به حضور شما جوانهای ما ازدواج نمی‌كنند چون بعضی از آنها مثل پسر نوح شده‌اند پسر نوح می‌گفت «سآوی إلی جبل یعصمنی» من پناه می‌برم به كوه من را حفظ می‌كند پناه می‌برم به فامیل این فامیل من را حفظ می‌كند پناه می‌برم به مدرك خانه شخصی. . . عروسی كه می‌گوید تا خانه شخصی نداری سراغ من نیا این سآوی الی خانه شخصی، اگر بناست خوش باشی توی خانه اجاره‌ای هم خوش هستی اگر بناست خوش نباشی توی خانه شخصی هم خوش نیستی. به این مقدمات زیاد توجه نكنید.
(;قُلْ لَنْ یَنْفَعَكُمْ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ) (الأحزاب/16) فكر نكنید كه اگر ساختمانهای برجی باشد دیگر. . . صدام چقدر پناهگاه برای خودش ساخت؟ اینقدر پناهگاه‌های زیرزمین محكم برای خودش ساخته بود كه با هیچ قدرت و بمبی متلاشی نمی‌شد عالی ترین استحكام‌ها را صدام برای خودش حفظ كرده بود شاه ما با صدام چند تا فرق داشت شاه ما بیرونی‌ها را دیده بود صدام توی عراق سنگر درست كرده بود هم شاه را دیدید كه گریه كنان فرار كرد و هم صدام را دیدید كه با دستبند جلو آمد خدا می‌خواهد من هستم خیلی تكیه نكنید.

8- پاكی و ایمان، محور اصلی در انتخاب همسر

 اگر پسر خوبی است به او زن بدهید اگر دختر خوبی است او را بگیرید والله این شغل عمویش، شغل پدرش به نظرم فلان است، مادرش چیه، برادرش چیه، اگر دختر خوبی است، روی دختر چند تا حساب كنید روی پسر چند تا یكی این دختر و پسر لقمه چی خورده است با لقمه حلال رشد كرده است یا لقمه حرام؟ فامیل پاك هستند یا ناپاك؟ حدیث داریم اگر فامیل ناپاك باشند ولو دختر خوشگل باشد پسر خوشگل باشد ولی فامیل آنها خوب نیستند حدیث داریم مثل آنها مثل گل قشنگی است كه ریشه آن توی پهن است گل خوشگل است اما ریشه‌اش توی پهن است اعتقاد دارد یا نه؟ در انتخاب همسر اصل ایمان و اعتقاد است (;وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ) (البقرة/221) اگر اعتقاد نباشد.
رئیس دفتر ازدواجی به من گفت عروس از داماد هزار سكه گرفت گفتیم بابا این ندارد این خودش را هم بكشد نخواهد داشت گفت نه ما این داماد را باید اینقدر چهار میخ كنیم كه فرار نكند می‌گفت بنده خودم عقد كردم با هزار سكه بعد از چند هفته خودم آمدم توی همان دفتر خودم آمد دختر آمد گفت آقا مهرم حلال جانم آزاد اینطور نیست كه هزار سكه را «ألا بذكر الله تطمئن. . . ألا بذكر هزار سكه تطمئن. . . این تطمئن القلوبش به هزار تا سكه است پسر نوح می‌گفت كوه من را نجات می‌دهد ما می‌گوئیم. . . یك مقداری باید جای توكل بماند تحقیق باید بشود مشورت هم باید بشود گاهی وقتها می‌گویند عروس وقتی راه می‌رود به نظرم یك میلی متر بابا عروس سی تا كمال دارد این پسر به نظرم یكی از این بندهایش. . . مثل اینكه داماد چهار انگشتی است؟ آقا جان به بلال گفتند این اشهد أن لا إله الا الله را اسهد أن لا إله إلا الله فرمود بلال اینقدر كمال دارد كه خدا سین او را جای شین. . . این معنایش اینست توی انتخاب همسر یك دختر و پسری كه كمال دارند والله شما. . . یكی از این دندانهایش پشت دندانش وقتی می‌خندد این نوك دندانش. . . بابا آن وقتی كه می‌خندد همچین كن و بخند. . . داماد به این خوبی را بخاطر یك میلی متر ساق پا یك میلی متر. . . زن آدم باید وقتی نگاهش می‌كند دوستش داشته باشد پسر را وقتی نگاهش می‌كنی باید دوستش داشته باشی اصل علاقه را من قبول دارم شكل را هم قبول دارم اما وسوسه‌هایی را كه نشان می‌دهد. . . حالا اینرا ردش كنیم شاید یك خواستگار بهتر آمد ما داریم یكی از افرادی كه توی ایران كارخانه‌های مهمی دارد دخترش بزرگ بود گفتند این دختر خواستگار اول كه برایش آمد گفت من بابام كارخانه دارد شاید بهترش بیاید دو سه سال گذشت دیگر هیچكس نیامد آقا به بنده می‌گویند آقای قرائتی یك حدیث بخوان می‌گویم چشم بسم الله الرحمن الرحیم حدیث این است اگر بگویم بایستید تا جمعیت جمع بشود یكوقت می‌ایستیم تا جمعیت جمع بشود می‌بینی حدیث هم از دست رفت ما گیر شرق بودیم راحت شدیم گیر غرب بودیم راحت شدیم حالا گیر خودمان افتاده‌ایم گیر خیالمان گیر وهم‌مان گیر وسواسی‌مان گیر حرف مردم، (;قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ) (الأنعام/91) بگو خدا باقی را بریز دور(چهل و سه تا به امام دری وری می‌گفت امام گوش نمی‌داد) اگر داماد و عروس خوب هستند حرف مردم را گوش نكنید شما همینجوری یواشكی عقد كردید تالار نگرفتید؟ بسم الله الرحمن الرحیم تالار نگرفتیم چون دیدیم اگر تالار بگیریم باید به داماد فشار بیاید و قرآن می‌گوید به داماد فشار نیاورید حضرت شعیب دخترش را داد به حضرت موسی گفت چه جوری؟ به قول امروزی‌ها تالار بگیریم یا نگیریم فرمود (;وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ) (القصص/27) داماد گفت كه ما آسانمان این است كه این كار را نكنیم بسیار خوب. . . بسیاری از قیدها را ما خودمان گذاشته‌ایم از گیر شرق بیرون آمدیم الحمدلله رب العالمین از گیر غرب بیرون آمدیم الحمدلله رب العالمین از گیر خودمان و آداب و رسوم هم باید بیرون بیائیم همینطور كه در جبهه خط شكن بود باید ما در دنیا. . . بنده خودم در دنیای آخوندی پنج تا خط شكنی كردم خط اول اینكه همه گفتند می‌رویم منبر من گفتم می‌روم پای تخته سیاه همه برای بزرگها حرف می‌زنند من گفتم برای بچه‌ها حرف می‌زنم همه می‌گریاندند من گفتم می‌خندانم همه صبر می‌كردند تا مردم دعوت كنند من گفتم در خانه‌ها را می‌زنم بچه‌ها را دعوت می‌كنم یك خورده جابجا كردم موفق شدم خیلی وقتها خودمان گیر خودمان هستیم این گیر را بردار مشكل حل می‌شود.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد(صل الله علیه و آله و سلم) ایمان و اراده و توكلی به ما بده آنچه خرافات است آنچه آداب و روسوم غلط آنچه پندار وهم آلود است از ذهن ما بیرون برود و هر چه زودتر ازدواج آسان بشود.
 والسلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 110
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست