responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1116

موضوع: تولي و تبري

تاريخ پخش: 72/08/13

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني تقوي»

سيزده آبان سال 72 در محضر مبارك نسل نو دانش آموزان دبيرستان، دبيرستاني كه ده‌ها شهيد داده است. دبيرستاني كه بهشتي و باهنر و رجايي و بهترين چهره‌ها براي آن رياست گذاري كردند، و مديريت و تدريس داشتند. دبيرستاني كه از نظر علمي رشدش بالا است. جماعتش با شكوه است. دبيرستاني كه موذني دارد كه صداي اذانش قابل پخش در صدا و سيما است. دبيرستاني كه هم يادگار بهشتي و باهنر و رجايي است و هم خودشان ده‌ها شهيد دادند. هم از نظر علمي بالا است. هم نمازخانه‌ي خوبي دارد. بهتر اين است كه بحث نسل نو را در بين خودشان باشيم. مناسبت‌هايي هست كه بايد بگوييم. يكي تبعيد حضرت امام است. تسخير لانه‌ي جاسوسي است.

1- تسخير لانه جاسوسي با توجه به آيات قرآن

براي تسخير لانه‌ي جاسوسي آيه‌اي از سوره‌ي حشر است. (هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في‌ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ) (حشر /2)
(او خدايي است كه كفار را از سرزمينشان بيرون كرد. يعني جاسوسان آمريكايي را از سفارت خانه‌شان بيرون كرد. شما ظن و گمان نداشتيد كه اينها خارج شوند. به فكرتان هم نمي‌آمد كه زماني اين آمريكايي‌ها فرار كنند. خودشان هم فكر مي‌كردند حالا كه ديپلمات هستند كسي نمي‌تواند بگويد: بالاي چشمتان ابرو است. فكر مي‌كردند حالا كه در سفارتخانه هستند و كارت ديپلمات دارند، كسي نمي‌تواند اينها را بيرون كند. از جايي كه گمان نمي‌كردند قهر خدا بر سر اينها از طريق دانشجويان مسلمان پيرو خط امام فرو ريخت. يعني در دلشان دلهره حاكم شد. با دست خودشان خانه هايشان را خراب كردند. تمام اسناد را با دست خودشان خرد كردند و از بين بردند. چشمانتان را باز كنيد.)
آن كسي كه شما مسلمان‌ها فكر نمي‌كرديد فرار كند، خودشان هم فكر فرار نمي‌كردند. با اينكه ابر قدرت بودند، رعب و ترس در دلشان افتاد. چشمانتان را باز كنيد. اگر خدا بخواهد در دل ابرقدرت‌ها هم وحشت مي‌آيد. با دست خودشان اسناد خودشان را از بين مي‌برند. آيه‌ي دوم سوره‌ي حشر خيلي آيه‌ي خوبي است. قرآن يك كتاب زنده‌اي است. كلي مي‌گويد، اما در هر زماني قابل استفاده است.

2- تبعيد امام با توجه به آيات قرآن

تبعيد امام، راجع به امام باز آيات زيادي در قرآن است كه مصاديق زيادي در تاريخ داشته و يكي از مصاديقش هم امام است. چرا امام را تبعيد كردند؟ زمان تبعيد امام خيلي از نسل نو نبودند. شاه امام را تبعيد كرد، گفت: او را يكجايي مي‌فرستيم كه متروك باشد. صدايش خاموش شود. قرآن مي‌گويد: (فَأَرادُوا بِهِ كَيْدا) (صافات /98) يعني نسبت به حضرت ابراهيم نقشه كشيدند. نقشه كشيدند كه ابراهيم را در آتش بياندازند، بسوزد و صدايش خاموش شود. «فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلينَ» ولي خودشان رده‌ي پايين قرار گرفتند. (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ) (آل عمران /54) نقشه كشيدند و خدا هم براي اينها نقشه كشيد. قرآن مي‌گويد: (وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ) (فاطر /43) هركس براي كسي نقشه بكشد، به نقاش او برمي گردد. اگر شني در ديگ انداختي كه شن زير دندان من برود، زير دهان خودت مي‌رود. كسي كه براي كسي چاه بكند، خودش در چاه مي‌افتد. قرآن مي‌گويد: اگر سر كسي كلاه بگذاري، كلاه سر خودت گذاشته‌اي.
پزشك بالاي سر بيمار مي‌آيد. مي‌گويد: از اين شربت هر دو ساعت به دو ساعت بخور. مريض نمي‌خورد. فردا كه پزشك در بيمارستان بالاي سر او مي‌آيد، براي اينكه سر شيشه را خالي كند، يك خرده از شربت را دور مي‌ريزد كه بگويد: خورده است. به دكتر هم مي‌گويد: من دو ساعت به دو ساعت يك قاشق خوردم. بعد هم مي‌گويد: سر دكتر كلاه گذاشتم. بايد گفت: كلاه سر خودت گذاشته‌اي. «وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ» من بنا هستم. اما براي خانه‌ي شما سر هم بندي مي‌كنم. چاه را هشت متري مي‌كنم و مي‌گويم: بيست و دو متر است. در چاه كندن مي‌دزدم. بناي دزد فردا گرفتار نجار دزد مي‌شود. هردو گرفتار كفاش دزد مي‌شوند. يعني اگر من سر شما كلاه گذاشتم فردا دير يا زود سر و كارم به شما مي‌افتد و آن كلاهي كه سر من گذاشتي انتقام مي‌گيري. اگر من خوب عمل كنم، يعني اگر چلوكبابي غذاي خوب براي مشتري بپزد همين چلوكبابي فردا كه بخواهد ماشينش را تعميرگاه ببرد، تعميرگاه هم ماشين او را خوب تعمير مي‌كند.
قرآن مي‌گويد: هر مسلماني براي هر كسي نقشه‌ي بد بكشد دير يا زود دودش در چشم خودش مي‌رود. نقشه كشيدند امام را در سيزدهم آبان تبعيد كنند. امام رفت و با خنده آمد. آن كسي كه نقشه كشيده بود، با گريه رفت. امام با پنج ميليون استقبال وارد ايران شد. او با يك هيئت طرفدار با دو نفر رفت. براي بدرقه‌ي امام در تشييع جنازه ده ميليون نفر آمده بودند. براي بدرقه‌ي جنازه‌ي شاه 16 نفر بودند. 16 نفري كه هيچ كدام گريه نمي‌كردند. ده ميليوني كه همه گريه كردند. نمي‌شود با خدا بازي كرد. با اولياء خدا هم نمي‌شود بازي كرد. هركاري بود با امام حسين كردند. خانه‌اش را آتش زدند. عطش فراوان بود. همه‌ي ياران و اصحاب را شهيد كردند. جنازه‌ها را زير سم اسب انداختند. اما «فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً» قرآن مي‌گويد: وقتي تصميم مي‌گيرند كه به اولياء خدا حيله شود، حيله‌شان به خودشان برمي گردد.

3- دين ما دين حبّ و بغض است

روز ملي مبارزه با استكبار، من يك بحثي با عنوان دوست داشتن و دشمن داشتن دارم. حب و بغض، و به عربي ولايت و برائت، يا تولي و تبري. اصولاً دين ما دين حب و بغض است. اصلاً زنده باد و مرده باد جزء اصول دين ما است. اولين كلمه «لا اله الا الله» يعني زنده باد الله و مرده باد تمام الهه‌ها. كلمه‌ي اسلام با حب و بغض شروع مي‌شود. در نماز مي‌گوييم: (صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7) راه كساني كه به آنها نعمت دادي. نه كساني كه به آنها غضب كردي. من غير از مغضوبين و ضالين هستم. (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه /6) ما مي‌خواهيم راه مستقيم برويم. راه مستقيم چيست؟ «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» راه كساني كه مورد لطف قرار گرفتند. اما راه مغضوبين و منحرفين و غضب شدگان را نمي‌خواهم. زيارت عاشورا پر از لعنت است. «وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ قَاطِبَة» دين ما دين نفرين است. دين ما دين حب است. در دعاي ندبه مي‌خوانيم. «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاه» دوست بدار كساني را كه اهل بيت را دوست داشتند. «وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» دين ما دين حب و بغض است. اصلاً آدمي كه حب و بغض ندارد، بعني نسبت به جوان بي تقوا و با تقوا يكسان است، اين انسان با گچ فرقي نمي‌كند. «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‌» (بحارالانوار/ج65/ص63) آيا دين غير از حب و بغض است؟ دين چيزي جز حب و بغض نيست. ما بايد اين حساسيت را در خودمان زنده نگه داريم. با مرگ بر شاه بغضمان را اعلام كرديم و شاه فرار كرد. و با درود بر امام حب خودمان را ثابت كرديم و امام را آورديم. يعني با حب امام آمد و با بغض شاه رفت. از حب و بغض خيلي كارها برمي‌آيد. من كه وارد مي‌شوم شما براي من احساساتي را نشان مي‌دهيد، يكبار ديگر هم مي‌آيم. تا من مي‌آيم رويتان را برگردانيد، ديگر نمي‌آيم. يعني شما با تغيير سر و صورت و ابرو سرنوشت و آينده‌ي من را تعيين مي‌كنيد. اگر در جامعه فاسد است عليه او اعتصاب كنيم. ما داريم كه وقتي ديديد يك نفر گناه مي‌كند، يعني وقتي به گناهكار برخورد كردي لبخند نزن. عبوس شو. عبوس كردن يكي از كمالات است. اينكه مي‌گويند: حضرت عباس، يعني حضرت «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» يعني حضرتي كه وقتي به مخالف مي‌رسد، ژست مي‌گيرد. نسبت به كفر و گناه خشن، (رُحَماءُ بَيْنَهُمْ) (فتح /29) نسبت به خودي‌ها باز است. بگو: چون شما از خدا قيچي شدي، من از شما قيچي مي‌شوم. با خدا گره بخور تا من با شما دوست شوم. براي چه با كسي كه با خدا رفيق نيست، دوست باشم؟ اين همه خدا به تو لطف كرده است، تشكر نمي‌كني. آن وقت من با تو رفيق شوم. فرض مي‌كنيم كه من هم كلي به تو خدمت كنم، كسي كه از لطف خدا تشكر نكند، از لطف شما هم تشكري نخواهد كرد.
حديث داريم با كسي كه نماز نمي‌خواند رابطه نداشته باش. در خانه مادرت حرفي مي‌زند، پدرت جمله‌اي مي‌گويد كه غيبت است. بگو: پدرجان، شما پدر من هستي. احترام شما واجب است. اما اين كلمه‌اي كه مي‌گويي خدا راضي نيست. اجازه بده كه من در اين جلسه ننشينم. پدر شما تكان مي‌خورد. چطور وقتي فوتبال نگاه مي‌كنيد بين ايران و غير ايران حساسيت نشان مي‌دهيد. خوب اين رگ ملي است. دوست داريم كه ايران برنده شود. چطور نسبت به ايراني كه فوتبال بازي مي‌كند، حساس هستي، حالا بايد نسبت به گناه هم حساس باشي. داريم اگر گروهي دارند قمار بازي مي‌كنند، اگر كسي نگاه بكند، نگاه هم گناه است. براي اينكه نگاه شما به آن حركت بازي آنها را گرم مي‌كند. گرم كردم بازي قمار هم شريك در قمار است. من قمار بازي نمي‌كنم. اما اگر بازي شما را گرم بكنم شريك هستم. راجع به حب و بغض من حرف‌هاي زيادي را نوشتم. در بعد اعتقادي و در بعد سياسي و اجتماعي، فعلاً در بعد اعتقادي را مي‌گوييم.

4- حبّ و بغض در بعد اعتقادي

در بعد اعتقادي يك آيه مي‌خوانم. (لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ) (كافرون /6) تو را خودت. من هم راه خودم! من يك چيزي مي‌گويم، شما ببينيد كه چطور آدمي هستيد؟ شما خودتان را با اين خط كش اندازه بگيريد. ما سه رقم جوان داريم. 1- جوان‌هاي وِل، 2- جوان‌هاي ميزان 3- جوان‌هاي امام
جوان وِل، مي‌گويد: خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. اين شعر درست است؟ نه! من يكبار ديگر هم گفتم. اگر كشتي صد نفر مسافر دارد، 80 مسافر شنا بلد نبودند و غرق شدند. اين بيست نفر بگويند: مي‌داني خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو! ما هم غرق شويم. يعني هر طوري رقصيدند تو هم برقص. يعني من مثل هوا و آب سست هستم. در هر ظرفي شكل همان ظرف مي‌شوم. يك سري از جوان‌ها رها هستند.
يك سري از جوان‌ها ميزان هستند. جوان ميزان مي‌گويد: تو هر خطي داري، داشته باش. من اين مجله را نمي‌خوانم. من اين فيلم ويدئو را نمي‌بينم. من با اين دوست نمي‌شوم. من با اين حرف نمي‌زنم. من فكر كردم كه آشنايي با اين براي فكر و اخلاق من بد است. من تصميم خودم را گرفتم.
يك سري از جوان‌ها هم امام هستند. يعني رهبر هستند. يعني آثار امامت و رهبري در اينها هست. جوان‌هايي هستند كه ديگران را وادار مي‌كنند كه در خط حق بيايند. مثلاً دوستي، همسايه‌اي، فاميلي دارد كه اينها عقيده‌شان كج است. آنقدر با بيان و استدلال و انس و منطق و محبت، زحمت مي‌كشد تا او را در راه مي‌آورد. اين امام است.
پس سه نوع جوان داريم. رها، كه مي‌گويد: خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. ميزان، خودش تصميم مي‌گيرد. امام ديگران را مي‌برد. آقازاده‌ها اگر مي‌خواهيد ببينيد در آينده امام هستيد يانه، ببينيد الآن امام هستيد يا نه؟ هركسي در آينده امام مي‌شود آثار امامت در نوجواني‌اش هست. در آينده امام هستيد؟ ببينيد الآن امام هستيد يانه؟ گاهي يك فيلم زيبايي را وقت امتحانات نشان مي‌دهند، شما هم يك آدم رهايي هستي مي‌نشيني نگاه مي‌كني و فردا هم تجديد مي‌شوي. اين رها است. يعني با فيلم، سقوط مي‌كند. ميزان كسي است كه تلويزيون را خاموش كند، بگويد: امشب كه من امتحان دارم، از خير فيلم مي‌گذرم. امام كسي است كه راهپيمايي كند و به صدا و سيما برود و بگويد: زماني كه بچه‌ها امتحان دارند اين نوع فيلم‌ها را نشان ندهيد. مسير پخش را عوض كند. خيار و موز و هندوانه مي‌خوريم. اگر پوستش را روي زمين انداختي و يك نفر افتاد، رها هستيم. اگر در سطل زباله انداختيم ميزان هستيم. اگر با نوك پا پوست خياري را هم كه ديگران انداختند كنار زديم كه مردم نيفتند امام هستيم. آدم خيلي خوب مي‌تواند از فكر و بيان و حركتش احساس كند وِل، ميزان يا امام است. «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ» حضرت يوسف همسن شما بود. وقتي خواستند از نظر اعتقادي صحبت كنند، گفت: من! (إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ) (يوسف /37) من گروهي را كه ايمان ندارند رها كردم. پسر نوجوان با كمال شهامت گفت: من در خط تو نيستم. ابراهيم سن شما بود. جواني بود كه عموي پيري داشت. عمويش منحرف بود. گفت: عموجان! يا بايد تو در خط من بيايي. يا (لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ) (كافرون /6)، (إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) (ممتحنه /4) ما متنفر هستيم از بت‌هايي كه تو مي‌پرستي. اين بعد اعتقادي است.

5- حبّ و بغض در بعد سياسي

بعد سياسي؛ مي‌دانيد فرق بين اسلام ايران با بقيه‌ي مسلمان‌ها چيست؟ ايراني‌ها مسلمان صد در صد هستند، البته نمي‌خواهم بگويم: خلافي ندارند. خلاف‌هايي هم داريم. مثل: دروغ، تهمت، غيبت، رشوه، . . . اينها هم هست. اما از نظر اعتقادي مي‌گويم. يك نفر به كسي نصيحت مي‌كرد. مي‌گفت: عرق مي‌خوري، بخور. فحش مي‌دهي، بده. دروغ مي‌گويي، بگو. غيبت مي‌كني، بكن. اما مسلمان باش. ايراني‌ها از گناهان كه بگذريم، از نظر حب و بغض صد در صد هستند. چون قرآن مي‌گويد: علامت مومن دو چيز است. 1- «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوت‌» يعني بايد نسبت به طاغوت كفر بورزد. (وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ) (بقره /256) ايمان به خدا داشته باشد. ايران به اين دو جمله عمل مي‌كند. يعني هم مرگ بر آمريكا مي‌گويد. هم ايمان به خدا دارد. اما كشورهاي ديگر «يومن بالله» دارند، «يكفر بالطاغوت» ندارند. 50 درصد مسلمان هستند. به يك نفر گفتند: شنا بلد هستي؟ گفت: 50 درصد. در استخر مي‌روم. اما بيرون نمي‌آيم. ايمان صد درصد اين است كه «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ» باشد. اگر انسان نسبت به طاغوت بغضي نداشته باشد، ايمانش ناقص است.

6- خود باختگي حرام است

قرآن مي‌فرمايد: (ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ) (آل عمران /119) به كشورهاي غير ايران مي‌گويد. مي‌گويد: ‌اي مسلمان‌ها! شما اروپايي‌ها و آمريكايي‌ها را دوست داريد، اما آنها شما را دوست ندارند. مي‌دانيد چرا؟ چون ما كلاه آنها را سر مي‌گيريم. آنها كلاه نمدي ما را سر نمي‌كنند. آنها حاضر نيستند مد ايراني را بپوشند. اما ما مد آمريكا را مي‌پوشيم. از اين معلوم مي‌شود كه ما خودمان را باختيم، آنها خودشان را نباختند. اصلاً كسي كه لباس خارجي مي‌پوشد، كار به لباس خارجي ندارد، لباس نخ و پشم است. اما اين كسي كه لباس خارجي مي‌پوشد، پيداست كه خودش را باخته است. تا انسان خودش را نبازد، لباس ديگران را نمي‌پوشد. آن چيزي كه مهمتر از لباس است خودباختگي است. تا او را نپسندي به شكل او در نمي‌آيد. يك جوان هيپي در زمان شاه نزد من آمد و گفت: اين هيپي گري چطور است؟ گفتم: حلال حلال است. ما هيچ آيه و حديثي نداريم براي اينكه زلف چند سانت باشد. اما مهم اين است كه تا ديدي او هيپي است، هيپي شدي. آنچه بد است خودباختگي است. ران شما كلفت است يا باريك است؟ كلفت است. ساق پا هم باريك است. چطور اين شلواري كه پوشيدي براي ران كه كلفت تنگ است، براي ساق پا كه نازك است گشاد است. مي‌گويي: مد است. مد است يعني من از شخصيت خودم خارج شدم. ديگر اختيار خودم را ندارم. اگر در توضيح المسائل مراجع تقليد مي‌نويسند لباس كفار حرام است، مي‌خواهند بگويند: پشم و نخ، مي‌خواهند بگويند: خودباختگي حرام است. چون اول آدم خودش را مي‌بازد، بعد رنگ او را مي‌پذيرد.
خارجي‌ها نه فرمول كوكا كولا را به ما ياد مي‌دهند. نه فرمول(اف 16) را ياد مي‌دهند. يعني دانشجوي ما آنجا، نه فرمول پپسي را به او ياد مي‌دهند، نه فرمول اف 16 را ياد مي‌دهند. از اين معلوم است كه ما را دوست ندارند. اگر صدام به كويت حمله كند، آمريكا حضور دارد. آمريكا همه جا حضور دارد. مي‌گفت: سيصد هزار نظامي آمريكايي در دنيا براي حفاظت از منافع خودشان ايستادند. اما اگر مسلمان‌هاي بوسني را قلع و قمع كنند، آمريكا يك كلمه آخ نمي‌گويد. «أُولاءِ تُحِبُّونَهُم‌» شما آنها را دوست داريد. آنها شما را دوست ندارند. چرا امام تبعيد شد؟ يك قانوني زمان شاه وضع شد كه هر آمريكايي در ايران هرجنايتي كرد، آزاد است. اين چيست؟ اگر آمريكايي در حال عبور يك توهيني به يك ايراني بكند، ايران حق دخالت نداشته باشد؟ اين خود فروشي به آمريكاست. اما اگر شما به سگ آمريكايي شيخ گفتيد، بايد در زندان برويد. يعني صورت ايراني از سگ آمريكايي زمان شاه پست‌تر شد. شاه ملعون از آمريكا مي‌ترسيد. از بركت انقلاب بچه‌هاي 16 ساله از آمريكا نمي‌ترسيدند. اين ارزش است. قرآن آياتي دارد (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِياءَ) (مائده /51) مسلمان‌ها نگذاريد يهود و نصارا سرپرست شما شوند. (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ) (ممتحنه /1) دشمن خدا را رهبر خودتان قرار ندهيد. (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ) (مائده /57) كفار را رهبر خودتان قرار ندهيد. آن كسي را كه دين شما را مسخره مي‌كند سرپرست خودت قرار نده. (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم‌) (ممتحنه /13) آن كسي را كه مورد عذاب خداست رهبر خودت قرار نده. ما بايد حب و بغض داشته باشيم.

7- حبّ و بغض در بعد اجتماعي

اما از بعد اجتماعي، در جامعه هم بايكوت است. اين آيات بايكوت است. 1- «لَا تُشَاوِرَن‌» با يك سري از افراد مشورت نكن. با آدم ترسو مشورت نكن. مي‌گويم: بروم شنا كنم. مي‌گويد: نه! غرق مي‌شوي. خوب آدم هيچ موقع شنا ياد نمي‌گيرد. اگر با آدم ترسو مشورت كني تو را مي‌ترساند. اميرالمومنين مي‌فرمايد: از هرچه ترسيدي در آن بپر. الآن خيلي از شما مي‌ترسيد اذان بگوييد. با آدم ترسو مشورت نكنيد. روايت داريم «لَا تَذْهَبَن‌» با يك سري از افراد رفيق نشويد. «لَا تُسَافِرْ» با ايشان مسافرت نكن. اينها همه سر نخ است. وگرنه هر كدام از اينها يك بحث دارد. دو نفر خدمت امام رضا(ع) آمدند. گفتند: ما مسافر هستيم. نمازمان شكسته است يا درست است؟ فرمود: تو درست بخوان. تو شكسته بخوان. گفتند: ما هر دو برادر هستيم و از يكجا آمديم. هردو سپرمان يكسان است. چطور شد كه يكي شكسته است و يكي درست است؟ امام رضا فرمود: تو براي زيارت من آمدي. كسي كه براي ولي خدا زيارت كند فرش حلال و نمازش شكسته است. اما تو آمدي كه مامون الرشيد را زيارت كني. كسي كه براي زيارت طاغوت حركت كند، سفرش سفر گناه است. نمازش هم چهار ركعتي است. وقتي نماز شكسته است كه سفر حرام نباشد. (أَعْرِضْ عَنْهُمْ) (مائده /42) اعراض كن. در قرآن آياتي داريم كه اگر در جلسه‌اي نشسته‌ايد دارند به مقدسات توهين مي‌كنند. (فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ) (نساء /140) يعني ديگر حق نداري با اينها بنشيني. (وَ لا تَقُمْ عَلى‌ قَبْرِهِ) (توبه /84) داريم سر قبر منافقين نرويد. چرا؟ براي اينكه اينها در جبهه شركت نكردند. به پيغمبر مي‌گويد: اگر منافقي مرد سر قبر او نرو. براي اينكه از جبهه فرار كرد و نرفت. با اينها حرف نزنيد. به اسلام حمله شد. پيغمبر دستور بسيج داد. سه نفر شركت نكردند. پيغمبر به جبهه رفت و برگشت. فرمود: تمام امت اعتصاب كنيد، هيچ كس با اين سه نفر صحبت نكند. (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا) (توبه /180) آن سه نفري كه تخلف كردند و در جبهه شركت نكردند، حالا كه شما به جبهه رفتيد و برگشتيد، با اين سه نفر حرف نزنيد. يعني از اينها تبري كنيد. نبايد كسي كه گناه مي‌كند و كسي كه گناه نمي‌كند نزد ما يكسان باشد. برخوردهاي ما بايد فرق كند. داريم اصلاً به يك سري سلام نكن. (وَ اهْجُرْهُم‌) (مزمل /10) از بعضي‌ها هجرت كن و قطع رابطه كن. (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً) (نور /4) گواهي آنها را در دادگستري قبول نكنيد. يعني امضاي آن از اعتبار مي‌افتد. دختر به او ندهيد. شوهر به او ندهيد. در عروسي او نرو.
ما در اسلام حب و بغض داريم. يك جا بايد اظهار علاقه كنيم، يك جا بايد اظهار تنفر كنيم. در زمان ما متجاوز ترين افراد آمريكا است. چون سيزده آبان روز مبارزه با استكبار جهاني است، و روز دانش آموز است. بد نيست كه اين كلمه را بگويم. مقام معظم رهبري از يكي از مسئولين مملكتي پرسيد: وضع دارو چطور است؟ بعضي از داروها در داروخانه نيست. وزير بهداري خدمت مقام معظم رهبري رسيد، آقا پرسيد: وضع دارو چيست؟ چرا در بعضي از بيمارستان‌ها بعضي از داروها نيست. ايشان فرمود: ما دلار هم مي‌فرستيم. اما آن كشوري كه اين دارو را دارد تحت سلطه‌ي آمريكا است. آمريكا اجازه‌ي فروش آن را به ما نمي‌دهد. به هر دردي كه بيمار مي‌كشد بايد مرگ بر آمريكا بگوييم. دلار مي‌دهيم و بعد از ده، سيزده سال، شاه چهارده سال است كه رفته است. هنوز پول را مي‌گيرد و به كشور ديگر مي‌گويد: دارو به ما بده. يعني آخ مريض ما و هرمشكلي كه داريم از اينها است.

8- خاطره‌اي از ذلت شاه و عزت شهيد رجايي

چون اينجا مدرسه‌اي است كه شهيد رجايي هم آمد و شد داشته است، به ياد شهيد رجايي اين خاطره را مي‌گويم. كه هم مناسب آمريكا است. هم راجع به مردانگي شهيد رجايي است. روزهايي كه مردم ايران مرگ بر آمريكا را شروع كردند آمريكايي‌ها فرار مي‌كردند. از همه‌ي ايران از جمله خوزستان چند مهره‌ي آمريكايي كه براي نفت در خوزستان بودند، آنها هم رفتند. از دربار شاه به استانداري خوزستان تلگراف شد كه اين آمريكايي خيلي مهم است وقتي مي‌رود او را بدرقه كن. هيئت بلند پايه‌ي خوزستاني به فرودگاه رفتند و آمريكايي فرار كرد. چون سفارش شده بود يك كادوي قيمتي به آمريكايي دادند. كادو قالي ابريشم بود. آمريكايي هم يك جعبه داد و گفت: به اعلي حضرت بدهيد. به سفارت اعلام كردند كه ما اين آمريكايي را بدرقه كرديم و يك قالي ابريشمي هم به ايشان داديم. او هم يك جعبه براي شاه داده است. گفتند: جعبه را باز كنيد. در جعبه را باز كردند. هركس مي‌خواهد ما حاضر هستيم كه اين پرونده را به او نشان دهيم. دادستان اهواز بعد از انقلاب گفت: پرونده‌ي اين ماجرا هست. آمريكايي مقداري دستمال كاغذي گذاشته بود كه در مستراح مصرف كرده بود. بعد گفتند: به شاه نگوييد چون خاطر شاه ناراحت مي‌شود. بعد گفتند: مشخصات اين آمريكايي را بدهيد تا ما به آمريكا بگوييم. اگر ما كودتا كرديم. مومنين را كشتيم. اگر قرار شد آمريكايي‌ها برگردند حكومت آمريكا از ايشان بخواهد از اين جسارت‌ها تكرار نشود. تازه حكومت ايران در زمان شاه جرئت اينكه بگويد آمريكا را راه نمي‌دهيم ندارد. گفت: اگر خواست برگردد. اما تكرار نكند. انقلاب كه شد، مرحوم شهيد رجايي در سازمان ملل رفت و بدن سياه خودش را نشان داد. رئيس جمهور آمريكا، كارتر اجازه‌ي وقت از معلم ايراني خواست. معلم ايراني به نام شهيد رجايي اجازه‌ي ملاقات به رئيس جمهور آمريكا نداد. ايران ذليل قالي ابريشم مي‌گيرد و دستمال كاغذي به شاه مي‌دهد. ايران عزيز معلمش اجازه‌ي ملاقات به رئيس جمهور آمريكا نمي‌دهد. اين از اثرات انقلاب است.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد همينطور كه آمريكا را توسط ايران شكستي، قدرتش را در جهان بشكن. همينطور كه طاغوت را در ايران شكستي، طاغوت‌ها را در جهان بشكن. همينطور كه از اين مدارس صداي اذان بلند مي‌شود خدايا صداي اذان را در سراسر جهان بلند بفرما. همينطور كه به اين گوشه‌ي زمين رهبر عادلي دادي، رهبر عادل جهان حضرت مهدي را به جهان عرضه كن. همينطور كه به ايراني‌ها شهامت و جسارت و وحدت دادي، به همه‌ي مسلمين شهامت و جسارت و اتحاد بفرما. خدايا روح امام و شهدا از ما راضي و روح باهنر و رجايي و شهيد بهشتي و تمام معلمين شهيد و تمام دانش آموزان و دانشجويان شهيد كه امروز روز دانشجويي هست، خدايا روح همه‌ي شهدا را از ما راضي بدار. به ما توفيق بده كار ما و تحصيل ما و رشد ما و هدف ما در خط امام و در خط اهداف شهدا قرار بگيرد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1116
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست