نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1134
1- توجه اسلام به امنيت حيوانات 2- تأكيد اسلام بر حمايت از مظلومان 3- همكاري مردم با دولت در حفظ امنيت 4- وظيفه مسلمانان در حفظ مراكز عبادي همه اديان الهي 5- اولين برنامه پيامبران، رفع ظلم از مردم 6- حفظ امنيت در حريم خصوصي مردم
موضوع: جايگاه امنيت در قرآن و رايات (2)
تاريخ پخش: 09/03/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
يك جلسه راجع به امنيت صحبت كرديم. اين جلسهي دوم است. در امان بودن، در امان بودن از وسوسه، در امان بودن از آدمهاي هرزه، در امان بودن دين، در امان بودن آبرو، در امان بودن عفت، ناموس، مرز، هرچيزي كه در معرض خطر است، امنيت آنچه در معرض خطر است. يك بحثي داشتيم حالا اين بحث مطالب زيادياش ماند. من در اين جلسه ادامه ميدهم. بحث دوم، ادامهي بحث امنيت. مطالبي كه گفته شد، اول كه امنيت براي انسان نيست. حيوانها هم دنبال امنيت ميگردند. قرآن يك قصه دارد، ميگويد كه حضرت سليمان با لشگرش عبور ميكردند. يك مورچه به باقي مورچهها گفت: در لانههايتان برويد. سليمان و لشگرش ميآيد همهي شما را پامال ميكنند توجه هم ندارند. معلوم ميشود آنها هم احساس ناامني كردند. و معلوم ميشود حتي حيوانها هم دنبال امنيت ميگردند. و از خودشان دفاع ميكنند.
يك لانهاي سر درخت بود. پرندهها هستند كه با چوب روي شاخهها لانه درست ميكنند. خيلي هم خوب درست ميكنند. گاهي باد درخت را مياندازد. اما لانه متلاشي نميشود. پيداست كه حالا… ميگفت يك مار داشت از تنهي درخت بالا ميرفت، سراغ آن بچههايي كه در آن آشيانه است، ميگفت: گفتيم بلند شويم مار را بكشيم. يك خرده هم از مار وحشت كرديم. ولي من ديدم كه يك پرنده آمد و يك نگاهي كرد و رفت و برگشت. در يك لحظه! همينطور نگاه ميكند. گفتيم: چرا حساسيت نشان نميدهد؟ اخر اين مار دارد سراغ لانه ميرود. چرا اين پرنده كه ديد حساسيت نشان نميدهد؟ جيغي، سر و صدايي، ميگفت: تا مار جلو رفت و دهانش را باز كرد، اين پرنده يك چيزي در دهان مار انداخت، يك تيغي بود. اين در دهان مار فرو رفت و مار برگشت. يعني حالا با دمشان، با شاخشان، با چنگولهايشان، مسئلهي دفاع اگر انسان از خودش دفاع نكند، از حيوان كمتر است. چون حيوانها از خودشان دفاع ميكنند. شما نگاه كن. حيوان دهانش را در آخور ميكند، مقداري علف برميدارد. اگر يك حيوان ديگر خواسته باشد بگيرد، اين حيواني كه علف دهانش است لگد ميزند او را كنار ميكند. ميگويد چه؟ ميگويد به قول ما ميگويند: «مَنْ حاز مَلَك» كسي كه حيازت كند مالك ميشود. يعني اين جايي كه من تهيه كردم، من سرم را در آخور كردم. با زحمت من علف را برداشتم. به تو چه كه ميخواهي از من بگيري. اين دفاع يك غيرت است. اين غيرت به نحو غريزه در حيوانها هم هست. ما بايد دفاع كنيم. اينطور نباشد كه بگوييم كه حتي يك زماني كه پيغمبر هنوز مبعوث نشده بود، چند جوان در مكه يك شركتي زدند. گفتند: بياييد هركس در مكه به او اذيت شد، به نفع مظلوم كمك كنيم. ظالم را سركوب كنيم. آنها همه بت پرست بودند. پيغمبر با اين بتپرستها هم… چه؟ شريك شد. يعني شريك شد در دفاع از مظلوم! مسئلهي امنيت مسئلهي خيلي مهمي است. صبح مطالبي را گفتيم حالا بايد اين مطالب را الآن بگوييم. اول حرفي كه زديم بگوييم كه امنيت در حيوانها هم هست. يعني
1- توجه اسلام به امنيت حيوانات
امنيت حتي در حيوانات، شما حق نداري حيوان را روبروي حيوان سر ببري. اگر يك گوسفندي را ميخواهيد بكشيد روبروي گوسفندي كه نگاه ميكند نكشيد. اگر حيوان خواب است. حق نداري بروي بگيريش. چون حق خواب دارد. بيدار است براي ذبح بگيرش. اما اگر حيوان خواب است، بروي حيوان خواب را بگيري نامردي است. اگر ميروي شير بدوشي، در نهج البلاغه داريم. مقداري شير باقي بگذار براي اينكه بچه حيوان اگر خواست شير بخورد مادرش شير داشته باشد. مقداري كه حمل بار ميكني بايد حساب كني طاقت حيوان چقدر است؟ فوق طاقت به حيوان بار اضافه نكن. روي اسب و حيوان نشستي ميخواهي اختلاط كني. اينها كه ميگويم همه حديث است. حق نداري حرف بزني. بيا پايين حرفت را بزن و براي رفتن سوار شو. اما نشستم روي الاغ و دارم حرف ميزنم. روي اسب نشستم و حرف ميزنم. به شما اجازه نميدهند اين كار را بكني. ميروي شير بدوشي. ميگويند: ناخنت را كوتاه كن. يك وقت ناخنت بلند است، حيوان را اذيت نكند. حتي اگر يك حاجي زودتر از باقي حاجيها به مكه رسيد، ميگويند: در دادگستري امضايش را قبول نكنيد. ميگوييم: چرا؟ ميگويند: اين حاجي كه زودتر مكه آمده است، معلوم ميشود اسب و شترش را در راه دوانده است. و كسي كه حتي در راه مكه اسبش را خسته كند. شترش را خسته كند. معلوم مي شود سنگدل است. قساوت قلب دارد. و كسي كه قساوت قلب دارد امضايش از اعتبار ميافتد. دين ما يك چنين ديني است. حالا ما با اين دين چقدر رابطه داريم. چقدر نزديك هستيم. يا چقدر فاصله داريم. هركسي خودش ميداند. بد هم نيست كه آدم يك نمره به خودش بدهد. مثلاً ما چقدر دين داريم؟ يك حديث داريم هركس ميخواهد نرخ دينش را ببيند، ببيند كجا گناه ميكند. اگر يك بستني به او دادند از او امضا گرفتند، ايشان يك بستني است. چون سر يك بستني خلاف كرد. اگر يك سكه به او دادند و از او امضا گرفتند ايشان هم دينش سكه است. اگر يك ماشينش دادند از او گناه كشيدند، نرخ ايشان يك ماشين است. يك قطعه زمين به او دادند از او گناه كشيدند، هر كجا كه پولت دادند، چيزي به تو دادند از تو بهره كشيدند، و شما را منحرف كردند، نرخ شما همان است. اين هم حديث قشنگي است. مقدار دين انسان آن مقداري است كه آدم گول ميخورد. حالا ما گاهي وقتها براي يك چيز جزئي راحت دروغ ميگوييم. نه كسي بايد دروغ نگويد. هرچه ميخواهد باشد. من راستش را ميگويم. هرچه ميخواهد باشد.
2- تأكيد اسلام بر حمايت از مظلومان
حالا…امنيت، مسئلهاي كه در امنيت جلسهي قبل نگفتم اين است كه ميگويد اگر به يك كسي ظلم ميشود. در يك جاي ديگر وظيفهي شما اين است كه برويد از مظلوم دفاع كنيد ولو در كشورتان نباشد. آن طرف كرهي زمين اگر مظلومي هست ما به هر نحوي كه ميتوانيم بايد از مظلوم حمايت كنيم. كار به دينش هم نداشته باشيم. سفيد است يا سياه؟ عرب است يا عجم؟ آيهي قرآن است. («وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّه» )چرا شما جهاد نميكنيد براي كساني كه («وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفين») (نساء/75) چرا دفاع نميكنيد براي مستضعفيني كه آنها تحت ستم هستند. و ناله ميزنند اصلاً كسي صداي ناله را بشنود، گوش ندهد، بياعتنا باشد مسلمان نيست. «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»(الكافي/ج2/ص164) چند جا ميگويند: «لَيسَ مِنِّي» از ما نيست. «لَيسَ» «لَيسَ مِنِّي» «لَيسَ» يعني نيست. «لَيسَ مِنِّي» بعضي جاها گفتند: از ما نيست. بعضي جاها داريم «لَيسَ مِنّا» از ما نيست. بعضي جاها ميگويد: «لَيسَ مِنْ شِيعِتِنا» از شيعيان ما نيست. از ما نيست. از ما نيست. از ما نيست. چه كساني؟ مثلاً كسي كه كلاه برداري كند. زعفران را با گل سرخ قاطي كند. پرتقال سالم را روي جعبه بگذارد، زير جعبه را پرتقال خراب بگذارد. برنج را قاطي كند. پرتقال را قاطي كند. چاي را قاطي كند. پارچه را قاطي كند. دكانش را طوري دكور سازي كند كه مشتري عيب اين را نفهمد. اميرالمومنين در بازار ميرفت. گفت: چرا جنست را سايه بردي؟ تا رفت حرف بزند، گفت: ببين جنست را سايه ميفروشي كه مردم عيب جنست را نفهمند. كسي كلاه بردار باشد. كلاه بردار، «لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً» (الفقيه/ج3/ص273) رواياتي داريم «لَيْسَ مِنَّا» از ما نيست. «كذب» يك روايت داريم كه «كذب» يعني دروغ ميگويد. «مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنَا» (وسائلالشيعة/ج27/ص117) دروغ ميگويد آن كسي كه فكر ميكند شيعه است ولي يك چنين كاري ميكند. روايات «لَيْسَ مِنَّا» زياد است. آقايان طلبهها هركس پاي تلويزيون نشسته يا اساتيد دانشگاه، دبيرها، افرادي كه با عربي و كامپيوتر آشنا هستند، كلمهي «ليس مني» را از كامپيوتر بياورند. آن زمانهايي كه ما تفسير نور، تفسير نمونه، سر سفره قرآن بوديم، به مناسبت «لَيسَ مِنِّي» «لَيسَ مِن اَهلِك» نوح گفت: خدايا بچهام غرق ميشود. گفت: بچهي تو نيست. بچهاي كه در خط صحيح نباشد، «ليس من اهلك» از بچه تو نيست. به مناسبت «لَيسَ مِن اَهلِك» در تفسير نمونه، قبل از انقلاب بود، يك ده تا «لَيسَ مِنِّي» را من از روايات پيدا كردم. آن زمان كامپيوتر نبود و كامپيوتر هم نداشتيم. بلد هم نبوديم. ولي الآن ديگر راحت است. الآن شرايط رشد خيلي است ولي نميدانم به اندازهي شرايط رشد، رشد هست. نميدانم الان اين را نميتوانم قضاوت كنم.
يك عالمي در شوشتر به نام علامه تُستَري بود. زمان طاغوت شهيد مطهري اهواز آمد و من خدمتش بودم ميخواست شوشتر برود. گفتم: ميخواهيد شوشتر برويد چه كنيد؟ گفت: ديدن علامه تستري ميروم. گفتم: اينقدر مهم است كه شما از تهران به شوشتر ميروي؟ ديدم ايشان گفت: بله ايشان خيلي مهم است. ما از طريق مرحوم مطهري با ايشان آشنا شديم و ما هم دو سه بار به شوشتر ديدنش رفتيم. كتابهايي نوشته كه چند تا از كتابهايش هم كتاب سال شد. يك كتاب نوشته به نام «اوائل» يعني اولها. مثلاً اول چيزي كه، اول چيزي كه، اول چيزي كه، حالا نميدانم چند هزار تا اول، اول كسي كه، اول چيزي كه، من اين كتاب را گرفتم و خواندم گفتم: اين همه اول از كجا پيدا شده است. الآن در سالن را ببندند، بگويند: هركسي يك اول بگويد ميگذاريم بيرون برود. وگرنه بايد تا صبح بمانيد. ما فوقش ميتوانيم ده تا بيست تا اول بگوييم. بگوييم مثلاً اول خياباني كه آسفالت شد، اول كسي كه مثلاً عطسه كرد. اول كسي كه سرفه كرد. اول عمل جراحي كه شد. اول نميدانم كسي كه ماشين خريد. ممكن است مثلاً بتوانيم 30 تا 40 تا همه هم با هم جمع شويم، شايد بتوانيم يك 30 تا اول بگوييم. آخر اين همه اول را از كجا آورده است؟ من ماندم اينها از كجا آمده است؟ پهلوي يكي از علماي قم رفتم. گفتم: آقا اين كتاب را چگونه ميشود نوشت؟ چطوري ميشود كه آدم دو سه هزار تا اول پيدا كند؟ آن آيت الله به من گفت كه ببين اين از اول جوانياش مثلاً 16، 17 سالگي كه بوده مثلاً ميخواسته يك كتاب اوائل بنويسد. اين يك قوطي نوشته اول، «اولُ ما» «اولُ من» اول چيزي كه، اول كسي كه، اين قوطي را پهلويش گذاشته است. در طول هشتاد سال مطالعه همينطور كه مطالعه ميكرده تا ميرسيده به «اولُ مَن»، «اولُ ما» اين را مينوشته و در قوطي ميانداخته است. پير كه شده قوطي پر شده است. يعني در يك ساعت، دو ساعت نميشود اين همه اول پيدا كرد. مثل آدمهايي هستند كه مثلاً ميخواهند تمبر جمع كنند. يك مرتبه نميشود در چه ميگويند؟ آلبوم… آهان نميشود مثلاً 300 تمبر، اين پيداست از اول جوانياش ميخواسته هرچه تمبر است، آنوقت به مرور زمان به هر تمبري خريده گرفته و اين جمع شده است. اين… بعضي كارها بايد 50 سال دنبالش رفت، تا به يك جايي رسيد. آقاي قرائتي چه ميخواهي بگويي؟ ميخواهم بگويم: امروز كه كامپيوتر آمده شما مينويسي «اولُ مَن» تا ميگويي: «اولُ مَن» همه «اولُ مَن»ها ميآيد. يعني چيزي را كه 50 سال جان ميكندند، ياد بگيرند حالا شما به فاصلهي دو دقيقه ياد ميگيري. يعني 50 سال دو دقيقه شده است. آنوقت آن آقا كه با جان كندن كتاب نوشته، 40، 50 تا كتاب علمي نوشته است، ما پهلوي كامپيوتر از نظر علمي شكست ميخوريم. يعني وسيلهي تحقيق هست اما خود تحقيق نيست. وسيلهاش هست.
تلفن داريم كه با هم ارتباط پيدا كنيم اما خودمان با هم قهر هستيم. همه يك موبايل در جيبشان است، قهر هم با هم هستند. يعني ابزار ارتباط است اما خود ارتباط نيست. ماشين زياد ميشود اما نماز جمعه رو هم زياد مي شود؟ مثلاً اگر سالي يك ميليون ماشين توليد ميشود، ميشود بگوييم: سالي يك ميليون هم نماز جمعه را زياد ميشود؟ امكان رفت و آمد زياد است. اما آن رفت و آمدها به كجا؟ براي چه؟ امكانات به شرطي نعمت است كه آدم از آن استفاده كند. اگر امكانات بود استفاده نكرد، اين خسارت است. «ليس مني» دكمهاش را بزنيد پاي كامپيوتر، حالا من ميگويم: دكمه تعبير خودم است. حالا جستجو كنيد. «ليس مني» «ليس منا» من گاهي در تلويزيون ميگويم: پيچ تلويزيون را باز ميكرديد. يك كسي گفت: حاج آقا، مگر تلويزيون شما پيچي است؟ گفتم: نه، گفت: شما ميگويي: آقاياني كه دير آمدند پيچ تلويزيون، بابا تلويزيون پيچي نيست. گفتيم: حالا، شما خودتان ميفهميد من چه ميگويم؟ اجمالاً دانشجوها و طلبهها، من كه قدرت ندارم. ولي دلم ميخواهد يك قدرتي خدا به من بدهد، اين تعطيلات تابستان را كم كنم. در هواي داغ نميشود درس خواند. اما ميشود («رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف») (قريش/2) يعني كوچ كردن زمستان و تابستان. بنده الان شصت و چند سالم است. از 15 سالگي كه طلبه شدم ياد ندارم تابستاني تعطيل شده باشد. حوزه تعطيل بوده من تعطيل نبودم. اگر هوا داغ است زمانش را عوض كن. مثلاً ساعت 10 شب تا دو بعد از نصفه شب. خميرگيرها مگر چه ميكنند؟ مگر هرشب سحر خيز نيستند؟ مگر پليسي كه شيفت شب دارد، مگر پزشكهايي كه شيفت شب دارند، مرزها… جمعي از بدنهي جامعهي ما شبكار هستند. يعني شيفتشان شبها است. حالا محصل هم ساعت كارش را عوض كند. طلبه هم همينطور. قم داغ است. خوب تفرش كه خنك است. آشتيان كه خنك است. بندرعباس داغ است. همدان و ملاير كه مناسب است. لا اقل آنها كه زن و بچه ندارند ميتوانند هر 40 تا با يك مربي بلند شوند به جايي بروند از تابستانشان، ساعتش را عوض كنند. مكانش را عوض كنند. ما همينطور روي ميخ نشستيم و ميگوييم: آخ! اِ… خوب بلند شو آنطرف بنشين. بله در خوزستان و و بندر عباس و قم كاشان و تهران و بسياري از شهرها داغ است. ما يك خرده بايد تغيير بدهيم. مسئلهي نوآوري هم كه مقام معظم رهبري فرموده است. يكي از نواوريها اين است كه ببينيم چه كنيم كه از چيز كم استفادهي زياد بكنيم. از خدا ياد گيريم. من بارها اين مثل را زدم. يك شكاف در صورت به نام لب گذاشته است. ببين چقدر از اين كار ميكشد؟ مكيدن سينهي مادر در كودكي، بزرگ ميشويم حرف زدن، گرفتن اكسيژن، پس دادن كربن، فوت كردن، بوسيدن، يعني همه از همين شكاف است. ما ميتوانيم طراحيها يمان يك طوري شود كه از يك سالن خيلي استفاده كنيم. صبح يك گروه استفاده كنند، عصر يك گروه ديگر. سالن را ميشود طوري طراحي كرد كه هم فيلم ببينند. هم نماز بخوانند. هم در آن ميز پينگ پنگ بگذارند. از خدا ياد بگيريم. مي شود زنها كه هنر دارند از پوست پرتقال، از پوست پسته مربا درست ميكنند. زنهايي كه هنر ندارند بهترين برنج را به آنها ميدهي كوفته ميكنند. آدمهاي هنرمند از تابستانشان، از زمستانشان، استفاده ميكنند. به امام گفته بودند بايد روزي سه تا 20 دقيقه راه برويد. امام راه ميرفت، و ذكر هم ميگفت. يعني هم ورزش ميكرد. هم ذكر ميگفت. يكي در استخر بود به جاي اينكه شنا برود، روي آب ميخوابيد راه ميرفت. گفت: من وقتي ميخوابم، دست و پا ميزنم، دستهايم را از عقب ميآورم، يك ذكر خدا هم ميگويم. اما اينطوري كه هستم نميتوانم ذكر بگويم. يعني از لحظهها استفاده ميكند. اين حديث را از من شنيديد. سلماني آمد ريشهاي اميرالمومنين را، آرايشگاهي، پيرايشگاهي، دائم اسمها عوض ميشود. آمد ريشهاي اميرالمومنين را درست كند، لبها تكان ميخورد. گفت: يا علي، لبت را نگه دار. فرمود: لبم را نگه دارم يك سبحان الله عقب ميافتم. يعني آدم بايد از ثانيه عمرش استفاده كند.
ما آبمان هدر مي رود. انرژيمان هدر ميرود. جوانيمان هدر ميرود. داروهايمان هدر ميرود. لباسهايمان هدر ميرود. هر خانهي فقيري يك ساك لباس زيادي دارد. يك خرده از فقير بالاتر ميآيد، يك ساك، تا ميرسد به اينكه يك كاميون لباس زيادي در خانه است. اينها كه اشراف هستند، اگر اين لباسهاي زيادي بيرون بيايد، شايد مثلاً دو سه هزار، دو سه هزار قطار لباس زياد باشد. كتابهاي زيادي، داروي زيادي، كاغذ زيادي، چقدر مصرف كاغذ زياد ميشود. ما متأسفانه خيلي باورمان نيامده كه اسراف گناه كبيره است. از بحثم پرت شدم.
اگر يك كسي در يك طرف دنيا، آن طرف دنيا مظلوم است، ما بايد براي امنيتش دفاع كنيم. براي امنيت مالي قرآن يك آيه دارد، («رهن»)، اين كلمهي («رهن») در قرآن آمده است. («فَرِهانٌ مَقْبُوضَة») (بقره/283) («رهان») يعني رهن. يك كسي وام ميخواهد. نميداني معتبر است يا نه؟ ميگوييم: خيلي خوب، قبالهي خانهات را رهن بده. برويم اين زمين را به اسم من كن. يك مثلاً يك چيزي بياور رهن، گرو بگذار به تو پول ميدهم. اين رهن يعني چه؟ («فَرِهانٌ مَقْبُوضَة») مقبوض يعني قبض كن. يعني بگير. يعني اگر به كسي صد در صد ايمان نداري، به او رهن بگير بعد به او وام بده كه عقب او ندوي. براي امنيت مالي («فَرِهانٌ مَقْبُوضَة») داريم.
3- همكاري مردم با دولت در حفظ امنيت
خوب مسئلهي ديگر… براي امنيت بايد همه كمك هم كنيم. ذوالقرنين يكي از اولياي خدا بود. سه سفر رفت. در يكي از سفرها مردم دورش ريختند. گفتند: يا ذالقرنين! اينجا يك گروه يأجوج و مأجوج هستند. جنايتكار هستند. گاهي به منطقهي ما حمله ميكنند. هرچه داريم ميدزدند و ميخورند و ميبرند. شما يك سدي بساز. ديواري كه بين ما و آنها، آنها نتوانند به ما حمله كنند. فرمود: اگر امنيت ميخواهيد از شر يأجوج و مأجوج همه بايد كمك كنيد. («آتُوني») يعني همهي شما بياوريد. («زُبَرَ الْحَديد») (كهف/96) هرچه خرده آهن است بياوريد، مس هم آب ميكنيم. مس و آهن را در هم جوش ميدهيم، آلياژي، آلياژ مركب از آهن و سيم… آهن و مس، سدي ميسازم كه ميخ در آن نرود. منتها به شرطي كه («آتُوني زُبَرَ الْحَديد» «اعينوني») كمك من كنيد. يعني حتي اگر طرف ذوالقرنين است بايد كمك كرد. يعني دولت به تنهايي نميتواند. تورم است. گراني است. دائم نگوييد: دولت حل كند. دولت ازدواج… بابا اين دختر و پسر كه دست دولت نيست. هركسي دختر در خانهي خودش است. پسر هم در خانهي خودش است. خود شما ميروي دختر و پسر بگيري خودتان مهر را بالا ميبريد. اينجا هم دست دولت است. اينجا هم دست دولت است.
يكي از روستاهاي كاشان، يك مديري داشت خدا بيامرزدش. يك كلاسي داشت. ماشين هم در آن روستا نميآمد. تا نزديك روستا ميآمد. رئيس آموزش و پرورش با اسب ميآمد وارد روستا ميشد. اين مدير نشسته بود و يك مش عباس خادمي هم بود سر كلاس چپق ميكشيد. چپق يك چيزي بود مثل پيپهاي امروز. بچهها را هم ساكت ميكرد. يك مرتبه رئيس آموزش و پرورش كاشان با اسب لب مدرسه پياده شد. مدير گفت: سلام عليكم! گفت: آقا چه شده؟ گفت: آمدم بازديد. سر زده بازديد آمدم. بازديد سرزدهاي در قرآن هست. كه سرزده بازديد كنيد. يك آيه در قرآن براي مديرها داريم كه سرزده بازديد كنيد. («أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ») (يوسف/25) يعني وقتي زليخا درها را بست و با يوسف ميخواست خلوت كند و با هم باشند، يك مرتبه در باز شد، شوهر رسيد. يعني يك مرتبه شما كيف بچهات را بيرون بكش ببين چه cd در آن است. يك مرتبه سر زده در مدرسه برو ببين بچهات چه است؟ بايد كنترل كنيم. جاسوسي درست نيست اما رها كردن هم درست نيست. اصلاً cd ميگذارد. عكس مداح روي ان است پدر فكر ميكند بچهام خيلي مذهبي است. شب تا صبح ميرود مداحي ميخواند كيف ميكنيم. اين سر پدرش كلاه ميگذارد. عكس مداح ميگذارد ولي در cd چيز ديگري است. پدر و مادرها را چطور خواب ميكنند. بازرسي سر زده آيهي قرآن داريم. («أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ»)ما خودمان هم از اين چيزها را در جامعهمان ميبينيم. رئيس آموزش و پرورش كاشان با ماشين نزديك روستا آمد از آنجا با اسب سر كلاس آمد. مدير تا ديد مدير آمده گفت: آقا برويم دفتر يك چاي بخوريم. گفت: نه، همين الان مستقيم سر كلاس برويم. مدير خودش براي من ميگفت. ميگفت: تا… خوب برق كه نبود. يك لامپي بود، ميگفت: تا مدير وارد كلاس شد، گفت: چرا اينقدر در كلاس دود است. حالا دود چه بود؟ اين چپقي كه ميكشيد اين پيپ امروزيها، مش عباس سر كلاس پيپ ميكشيد، بچهها را هم آرام ميكرد. اتاق پر از دود شد. گفتم: آقاي مدير خدا ميداند هيچ وقت اينجا دود نبوده، امشب تصادف شد. گفت: خوب حالا باشد تصادف شد. دست روي ميز ماليد. گفت: اين ميز چرا كثيف است؟ اين چپق كه ميكشيد خاكسترهايش را روي ميز ميگذاشت. گفت: اين خاكسترها چيست؟ گفتم: آقاي مدير خدا ميداند هرشب اين ميز تميز بوده امشب تصادف شد. همينطور كه ايستاده بودند، اين چپق را مش عباس گيج شده بود، اين چپق را درست خاموش نكرده بود و در پالتوي خود گذاشته بود. پالتوي مش عباش ميسوخت، بوي پارچهاي كه آتش ميگرفت ميامد. رئيس آموزش و پرورش گفت: آقا بوي كهنه ميآيد. گفتيم: بچهها كسي كبريت روشن كرد؟ گفتند: نه! گفتيم: آقاي رئيس خدا ميداند هيچ شبي بوي كهنه نميآمده است. امشب تصادف شده است. ميگفتيم: خيلي امشب داريم خراب ميكنيم. همهاش تصادف شد. به يكي از بچهها گفت: بلند شو ببينيم. تا بلند شد گفت: اِي خاك بر سر در كلاس ديگر بچهاي از اين بدتر نيست. به ضعيفترين بچه گفت: بلند شو. ميگفت: تا رئيس رفت رويش را آن طرف كند، به بچه گفتم: تو بنشين تو بلند شو. بد نشست بچهاي كه خوب بود بلند شد. تا رئيس رويش را اين طرف كرد، يك خرده نگاه كرد و گفت: من به شما گفتم: بلند شو. گفت: نه آقا! مدير به او گفت: بنشين. به من گفت: بلند شو. رويش را برگرداند گفت: اين هم تصادف شده؟ آهن گران است. زمين گران است. گچ گران است. سيمان گران است. اينجا مقصر دولت است. آنجا مقصر وكيل است. وزير است. سفير است. خوب! حالا هرچه ميخواهيد بگوييد، بگوييد. اگر اجازه داريد بگوييد، بگوييد. من نميگويم: هرچه ميخواهيد بگوييد، بگوييد. اما حضرت عباسي اين دختر كه ميگويي: اينقدر سكه اين هم تقصير دولت است؟ اين كه ديگر دست… اين هم تصادف است؟ ما خودمان هم يك چيزمان ميشود. آنجايي هم كه دولت هيچ نقشي ندارد، خودمان حاضر نيستيم، اگر يك دامادي خوب بود، يك عروسي خوب بود، ديگر كار به ثروتش نداشته باشيد. خودمان هم گير هستيم. گير در خودمان هم هست. همه تصادف نيست. همه تقصير دولت نيست. من نميگويم: كجا تقصير دولت است. كجا تقصير ملت است. ولي ميخواهم بگويم: ذوالقرنين به قدري قوي بود، كه خداوند او را از اولياي خودش تلقي ميكند. رسماً خدا با ذوالقرنين صحبت ميكند. («قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْن») (كهف/86) مقامي داشت كه خدا مستقيم به بعضيها خدا مستقيم حرف زده است. ولو پيغمبر نبوده است. مثل («يا مَرْيَمُ اقْنُتي») (آلعمران/43) مريم پيغمبر نبود. اما مقامي داشت. خدا با او مستقيم حرف ميزد. ذوالقرنين را خدا مستقيم ميگويد: يا ذالقرنين! و در آن زمان چند هزار سال پيش ميدانست قويترين آلياژ براي سد ذوب كردن مس و آهن است. اما گفت: اگر امنيت ميخواهيد («آتُوني زُبَرَ الْحَديد») بايد («اعينوني» )بايد همه كمك كنيد. در امنيت بايد همه كمك كنيم. نبايد بگوييم: كوچه ما كه نيست. به ما ربطي ندارد. اگر يك كسي زباله در جوي ميريزد، همه بگوييم: نكن. يك ماشين خلاف ميرود همه برايش بوق بزنند. يعني ايجاد امنيت مربوط به همه است. بايد كمك هم كنيم. خوب!
4- وظيفه مسلمانان در حفظ مراكز عبادي همه اديان الهي
حتي براي مسيحيها و يهوديها قرآن ميگويد: اگر يك گروه قوي خواست امنيت را به هم بزند، مسلمانها بلند شويد برويد جهاد كنيد. دفاع كنيد براي اينكه آنها، اگر اين كار را نكنيد («لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ» «صَوامِعُ») جمع صومعه، صومعه ديري است كه راهبهاي مسيحي در آن عبادت ميكنند. («و بِيَع») بيع جايي است كه يهوديها در آن عبادت ميكنند. («لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَع») يعني گاهي مسلمان بايد خون بدهد كه امنيت يهوديها و مسيحيها را تأمين كند. خيلي مهم است. توجه داريد چه ميگويم؟ تكرار ميكنم ببينيد حرف چقدر بالا است؟
بسم الله الرحمن الرحيم. امنيت به قدري مهم است كه در اين قرآن شريف خداوند به مومنين ميگويد: اي مومنين، اي مسلمانان، بلند شويد قيام كنيد، جلوي آدمهاي ياغي را بگيريد، تا يهوديها هم بتوانند در مركز عبادت به راحتي عبادت كنند. اگر بلند نشويد («لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَوات») يعني مراكز عبادت اقليتهاي مذهبي هم خراب ميشود. يعني حتي شما بايد براي اقليتهاي مذهبي هم امنيت ايجاد كنيد. ولو به قيمتي كه خون بدهيد. امنيت مسئلهي مهمي است. حالا يك سري مسئله هست.
5- اولين برنامه پيامبران، رفع ظلم از مردم
اولين پيام موسي اين بود كه به فرعون گفت: («فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُم») (طه/47) اي فرعون! بني اسرائيل را آزاد كن. تو حق نداري («لا تُعَذِّبْهُم») حق نداري اينها را عذاب كني. يعني انبيا فقط براي شك سه و چهار نماز نيستند. اينكه ميگويند: دين از سياست جداست. اينها نميدانم مخشان را چه خورده است؟ اصلاً سياست جز دين است. اولين اقدام، («اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ» )براي اينكه نماز نميخواند. نه! («إِنَّهُ طَغى») (طه/24) طغيان ميكند. زور ميگويد. يعني اولين فرماني كه خدا به پيغمبر داد، كه برو سراغ چه كسي؟ گفت: سراغ فرعون برو. («إِنَّهُ طَغى») طغيان است. بعد هم بگو: («أَرْسِلْ مَعَنا») بني اسرائيلي كه اسير كردي آزاد كن. («لا تُعَذِّبْهُم») حق نداري اينها را عذاب كني.
امان، در امان بودن از امراض مسري؛ بعضي از امراض را داريم «فِرَّ مِنَ الفلان (الْمَجْذُومِ) فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَدِ»(الفقيه/ج3/ص556) از اين ميكروب فرار كن، همينطور كه از شير فرار ميكني. ما براي امنيت خيلي برنامه داريم. خيلي برنامه داريم. دنياي حقوق و حقوق دانان بشر نتوانستند امنيت برقرار كنند. الآن بيشترين حقي كه روي كرهي زمين از بين ميرود ميداني چيست؟ حق غيبت است. راحت ترين گناهي كه انسان در خانه ميكند با يك نفر، با يك بچه، با يك بزرگ، اصلاً گروه و پول و زحمت هم نميخواهد. پادگان و شمشير و اسلحه هم نميخواهد. همينطور نشستيم غيبت ميكنيم. بيشترين حقي كه روي كرهي زمين از بين ميرود حق آبرو است كه با غيبت آبرو ميريزند و دنياي حقوق، تمام حقوق، اينها كه ميگويم پرسيدم. پرسيدم از كساني كه دكتراي حقوق غرب هستند. اصلاً دكتراي حقوق غرب، شرقش و غربش به ذهنش نيامده كه يكي از حقوق مردم حق آبرو است و غيبت آبرو را ميريزد. و دنياي حقوق براي از بين بردن غيبت قانوني هنوز وضع نكرده است. البته براي تهمت وضع كرده است. ميگويند: اعادهي حيثيت! اگر كسي به كسي تهمت بزند او را ميگيرند كه چرا تو نسبت نا حق دادي؟ بايد اعادهي حيثيت كند. براي تهمت قانون دارد اما براي غيبت قانون ندارد. يعني ما اسلاممان خيلي پيشرفتهتر از دكتراي حقوق هست. ما در هرجا… حالا من يادداشت كردم. يك مقدار هم نوشتم انشالله بعداً چاپ ميكنم. مواردي كه حقوق ميلياردي از بين ميرود و دكتراي حقوق شرق و غرب همه با هم خواب هستند. همه با هم خواب هستند. اصلاً توجهي نيست. ولي اسلام توجه كرده است.
6- حفظ امنيت در حريم خصوصي مردم
مسئلهي امنيت، امنيت آبرو، امنيت ناموس، امنيت مسكن، اگر در خانهي من باز است. شما وقتي مي روي حق نداري نگاهش كني. آقا در خانه باز است. در خانه باز باشد. مگر شما حق داري در خانهاي كه باز است را نگاه كني؟ انسان در مسكنش بايد امنيت باشد. حالا مثلاً فرض كنيد خانه تنگ است در را باز كرده يك خرده هوا از بيرون بيايد. آنوقت هركس ميآيد بايد نگاهش كند؟ من ممكن است به دليلي در خانه را باز بگذارم. ميترسم، ميخواهم در خانه باز باشد كه اينها كه ميآيند بروند ترس من برطرف شود. ميخواهم ببينم كه چه كسي ميآيد و چه كسي ميرود. يا مثلاً حالا به هر دليلي، در خانهي من باز است ولي شما حق نداري نگاه كني. ما همينطور راحت نگاهمان را در خانهها مياندازيم و نگاه ميكنيم. گاهي هم ميايستيم كه تخم مرغ را آب پز ميكند يا نيمرو ميكند؟ يعني خاله وارسي هم ميكنيم. نگاه كردن، امنيت در مسكن، اصلاً اگر من در خانه هستم شما در را زدي گفتم آقا برگرديد آمادگي نيست. قرآن آيه دارد. ميگويد: اگر گفتند: برگرد نبايد بگويي: اَه… اين همه راه آمديم در زديم باز نكرد. بسمه تعالي مسكن است. در خانه هم حق امنيت دارم.شما حق نداريد در خانه را بزنيد. هركس در خانه خوابيده ميگويند: حاج آقا شما دو شاخ تلفن را مي كشي؟ گفتم: من كه نميكشم. اما اگر هم بكشم حق دارم. من وقتي در خانه رفتم، مسكن از سكينه، سكينه يعني آرامش، در مسكن آمدم يعني ميخواهم آرامش پيدا كنم. دو دقيقه هم كه ميخواهم با زن و بچهام حرف بزنم 30 تا تلفن، خوب اين كه نميشود. انسان در خانه حق دارد تلفن را بكشد. انسان حق دارد اگر در را زدند بگويد: آقا آمادگي ندارم. هركسي در مسكنش آرامش دارد. در خانه حق دارد در را باز بگذارد. ببندد. هر كسي حق دارد. شما بچهات را حق نداري رو به روي همسايه خراب كني. گاهي مادرها هستند به دخترشان روبه روي همسايه نيش ميزنند. اين دختر را ميبيني جان من را درآورد. اين پسر را ميبيني نميداني پسر بدي است. اين پسر رو به روي مهمان سرخ ميشود. سبز ميشود. دختر سرخ ميشود. سبز ميشود. ميبيند پدر و مادرش رو به روي مهمان دور دارد. دور دستش آمده هي نيش ميزنند. شما حق داري بچهات را تربيت كني اما حق نداري آبروي بچهات را جلوي مهمان بريزي. بچه هم آبرو دارد. بچهي دو ساله را اگر در مسجد بلند كني رئيس جمهور هم جاي او نماز بخواند، نماز رئيس جمهور باطل است. مگر ميشود بچه را بلند كرد جاي او نشست؟ ولو حالا آقاي رئيس جمهور باشد. يا آيت الله باشد. حق مسكن، حق نشستن و حق و حق و حق… امنيت شغلي، خيلي بحث امنيت خيلي است. من اگر بگويم شايد ده جلسه بايد صحبت كنم.
خدايا تو خودت ميداني كه چقدر حق را از بين برديم. گذشتهي ما را ببخش. در آينده دستمان را بگير. كه حق كسي را از بين نبريم. به دل آنها كه به آنها ظلم كردهايم القا كن كه ما را ببخشند. تو خودت هم ما را ببخش. امام زين العابدين در دعاي ابوحمزه ثمالي مي گويد: «مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي» روز قيامت آنهايي كه به آنها ظلم شده است اگر دور من بيايند چه كسي ميخواهد مرا از دست مردم خلاص كند؟ آب آلوده را خانهي همسايه ريختيم. برفمان را آنجا ريختيم. ماشينمان را آنجا پارك كرديم. سگمان را رها كرديم. بچه ي مردم درجا زد. الاغ را رها كرديم. يك نفر را ترساند ضرر زد. بزغالههايمان را در زمين مردم چرانديم. امام سجاد ميگويد: اگر روز قيامت آنهايي كه به آنها ظلم شده است دور من جمع شوند چه كسي ميتواند من را نجات بده.حواسمان را جمع كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1134