responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1194

موضوع: چه کساني علم غيب مي‌دانند؟

تاريخ پخش: 17/07/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

يکي از مباحثي که در نبوت و امامت مطرح است اين است که علم غيب مخصوص چه کسي است. در قرآن آياتي داريم که («…الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو») (انعام/59) ، («لايعلم الغيب الا هو») آيا غير از خداوند ديگري علم غيب مي‌داند؟ («عَالِمُ الْغَيْبِ») (جن/26) يعني خدا علم غيب دارد («فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا») (جن/26) يعني احدي را بر غيب آگاه نمي‌کند، («الا»)، اين آيه قرآن است سوره جن آيه‌ي بيست و شش ترجمه آن هم واضح است («عَالِمُ الْغَيْبِ») (جن/26) يعني خدا علم غيب دارد، عالم غيب خدا است («فَلَا يُظْهِرُ») يعني براي هيچ کس اين علم را اظهار نمي‌کند، علم غيب از آن خودش است به کسي نمي‌دهد مگر («إِلَّا»)، مگر («لِمَنْ ارْتَضَى») (انبياء/28) کسي که از او راضي است، از چه کسي راضي است؟ «من رسول» از قبيل رسول. ممکن است کسي بگوييد بسيار خوب رسول علم غيب مي‌داند اما امام از کجا مي‌داند؟

1- علم غيب اختصاصي به پيامبران ندارد.

 مي‌گوييم اگر فقط پيغمبر بود مي‌فرمود: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا الانبيا» اگر فقط انبياء بود مي‌گفتند «الا الانبيا» مخصوص انبياء نيست فرموده است کسي را که از آن راضي هستم بنابراين ملاک اينکه خدا بايد علم غيب به کسي بدهداين است که از آن شخص راضي باشد. ملاک شخص نبي نيست ملاک اين است که از او راضي باشد سپس هم آمده است «من رسول» يعني از قبيل رسول، يعني رسول به عنوان نمونه است. اگر شخص پيغمبر بود مي‌گفت («عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا») (جن/26) مگر انبياء، نيامده است الا الانبياء گفته ملاک شخص پيغمبر نيست کساني که خدا از آنها راضي است شخص اولش هم رسول است در اين آيه مشخص مي‌شود خداوند علم غيبش را به افراد مي‌دهد اما آن افراد هر کسي نيستند ممکن است افرادي در جامعه پيدا شوند بگويند ايشان علم غيب ميداند پس دکان است زماني شخصي بود که همه مي‌گفتند علم غيب دارد گاهي اوقات مسائلي هم بيان مي‌کرد بعضي اشخاص هم باور مي‌کرند نقل شد که او را خدمت امام بردند، امام گفت: شما علم غيب داريد؟ اگر علم غيب داريد من دفتر شعري دارم چهل سال پيش گم شده است بگو کجاست؟ او نتوانست بگويد امام فرمود پس تشريف ببريد. هر کسي هم که علم غيب دارد فال بين و کف بين و رمل و استرلاب و اين قبيل اشخاصي که مي‌گويند از غيب خبر دارند، چنين نيست («مَنْ ارْتَضَى») (جن/27) خدا از چه کساني راضي است؟ علم غيب تحفه‌اي است که خدا به افراد نادري مي‌دهد و به هر کسي نمي‌دهد. در مورد علم غيب شش بحث کوچک دارم که در ده الي پانزده دقيقه برايتان مي‌گويم. در قرآن آياتي داريم بعضي آيات را انسان مي‌بيند که با يکديگر همخواني ندارند اين است که بايد به کارشناس بدهيم.

2- علم غيب از آن خداوند است

 آياتي داريم از قبيل اينکه («لا يعلم الغيب الا هو»)، («لا يعلم الغيب» )يعني علم غيب را نمي‌داند، («الا هو») فقط خدا علم غيب مي‌داند پس بعضي آيات مثل اين مي‌گويد علم غيب مخصوص خدا است بعضي آيات مثل اين مي‌گويد علم غيب مال خدا است اما به بعضي اشخاص که از آنها راضي باشد مي‌دهد. کجا مي‌دهد؟ چگونه؟ شيوه هايش را مي‌گويم من اينجا پنج الي شش عدد شيوه يادداشت کردم يکي اينکه آنجا که مي‌گويد علم غيب را کسي ديگر نمي‌داند يعني علم غيب ذاتاً مخصوص خدا است و زماني به عنوان مثال مي‌گوييم يزد يا سمنان نفت دارد گاهي هم مي‌گوييم نفت ندارد کدام درست است هر دو درست است آنجايي که مي‌گوييم نفت ندارد يعني زمين آن نفت ندارد آنجايي که مي‌گوييم نفت دارد يعني با ماشين و لوله و کاميون و قطار نفت به آنجا مي‌رسانند پس يزد نفت دارد يا نه؟ سمنان نفت دارد يا نه؟ اگر بگوييم دارد يا ندارد هر دو درست است، ندارد يعني ذاتاً زمين آنجا نفت ندارد اما اگر بگوييم دارد يعني از طريق لوله مي‌شود نفت به آنجا آورد. آنجايي که مي‌گويد علم غيب را احدي نمي‌داند يعني ذاتاً علم غيب مخصوص خدا است آنجايي که مي‌گويد امام و پيغمبر يعني از طريق رابطه با خدا مي‌دانند

2- علم غيب دو قسم است نامه‌هاي اداري طبقه بندي شده‌اند نوشته شده صد در صد محرمانه، نيمه محرمانه، علم غيب هم طبقه بندي است بخشي از علم غيب مخصوص خدا است مثلاً قيامت چه زماني است از پيغمبر پرسيدند قيامت چه زماني بر پا مي‌شود؟ («قُل»)، به آنها بگو: نمي‌دانم. علم غيب مخصوص است، در بعضي موارد علم غيب مخصوص خدا است به احدي نمي‌دهد در دعا داريم که «و بحق علمک الذي استاثرت به لنفسک» خدايا به حق آن علمي که مخصوص خودت است يعني به انبياء هم نمي‌دهي، پس دو مورد علم غيب داريم علم غيب ويژه از آن خدا است، علم غيبي که ويژه نيست به اوليا خود نيز مي‌دهد.

3- خطر غلوّ در مورد امامان به واسطه علم غيب

3- گاهي وقت‌ها امامان ما مي‌فرمودند علم غيب نداريم گاهي وقت‌ها مي‌گفتند داريم اين مورد مربوط به مخاطبين آنها مي‌باشد گاهي افراد کم ظرفيتي مي‌آمدند اگر امام علم غيب مي‌گفت آن شخص علي اللهي مي‌شد و مي‌گفت او(امام) خدا است. زماني که مي‌ديد اگر علم غيبش را بگويد آن شخص غلو مي‌کند يعني امام را از امام هم بالاتر مي‌داند مي‌فرمود: («أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ») (كهف/110) من هم مثل شما هستم علم غيب ندارم. مثل اين است که شما زماني پول داري شخصي مي‌گويد: شما اين همه پول داري مقداري از آن را به ما بده، مي‌گويي براي من نيست بدهي هايم، امانت و براي مردم است اينکه مي‌گويي براي مردم است دليل آن اين است که مي‌بيني اين شخص توقعي دارد، بگيرد. مي‌گويم براي من نيست. من پول دارم شخصي مي‌گويد بده مي‌گويم براي من نيست بيت المال و پول نهضت سواد آموزي است من مگر مي‌توانم پول نهضت سواد آموزي را به تو بدهم؟ زماني مي‌بينم آن شخص غلو مي‌کند آنجا از يک جهت حرف مي‌زنم اما زماني مي‌گويد که واقعاً گدا تر از تو هم است؟ از تو فقير تر هم داريم؟ از تو بخيل تر هم داريم؟ اين قدر پول در دستت داري. مي‌گويم من پول دستم است؟ کجا است؟ يعني در مقابل کسي که به من مي‌گويد گدا، فقير، پول مي‌ريزم در مقابل کسي که مي‌گويد پول‌ها را بده مي‌گويم براي من نيست يعني مراعات مي‌کنيم به کسي که ماست خورده است مي‌گوييم خرما بخور، خرما خورده گرمش شده است به او مي‌گوييم: ماست بخور. يعني بايد به مقتضاي حال صحبت کرد.

 حضرت موسي يک بار عصا را انداخت مار کوچکي شد و رفت. يک عصا بود. مي‌فرمايد اولين بار مار کوچکي شد و فرار کرد. آيه اش اين است («جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا») (نمل/10) يعني اولين بار که موسي عصا را انداخت يک مار کوچک شد و فرار کرد. چون اولين بار موسي باور نمي‌کرد. مي‌گفت: عصا را بيندازم مار مي‌شود! خدا فرمود: عصا را بينداز زماني که عصا را انداخت مار شد، يک مار کوچک و فرار کرد دومين بار ديگر موسي خبر داشت چه خواهد شد زماني که موسي عصا را انداخت، قرآن مي‌فرمايد: («حَيَّةٌ تَسْعَى») (طه/20) مار کوچک نشد مار معمولي شد و تاب خورد. يعني چه؟ مار عادي در حرکت، يک مار عادي شد، مار کوچک نشد و نرفت. همچنان حرکت مي‌کرد. در کاخ فرعون تا عصا را انداخت («ثُعْبَانٌ مُبِينٌ») (اعراف/107) اژدها شد و جلو آمد، («ثُعْبَانٌ مُبِينٌ») (اعراف/107) يعني هم اژدها شد هم جلو آمد يک عصا و يک موسي است اما سه حالت دارد اولين بار که موسي آب ديده نشده بود مار کوچکي شد و رفت چون اگر اژدها مي‌شد حضرت موسي سکته مي‌کرد با اينکه مار کوچک شد، خدا اينجا فرمود («لَا تَخَفْ») (هود/70) نترس، يعني از مار کوچک ترسيد با اينکه مار رفت و رو به موسي نيامد («وَلَّى») يعني برگشت و رفت با اينکه مار کوچک شد و رفت موسي ترسيد براي اينکه اولين بار بود، دومين بار چون موسي(ع) آب ديده شده بود مار عادي شد و نترسيد در مقابل فرعون که شخص زورگويي بود و مي‌گفت من خدا هستم يک اژدها شد و جلو آمد که فرعون ترسيد بنابراين مخاطب‌ها فرق مي‌کند.

4- بيان علم غيب براي اثبات مقام امامت

 مثلاً امام مي‌آمد مي‌ديد شخصي مي‌گفت: تو با ما هيچ فرقي نمي‌کني، امام به او نگاه مي‌کرد و مي‌گفت من با تو هيچ فرقي نمي‌کنم؟ مي‌خواهي بگويم در منزلت چه مقدار پول داري؟ مي‌خواهي بگويم در جيب راستت چه پولي است؟ مي‌خواهي بگوم شب پيش در منزل چه چيزي خوردي؟ مي‌خواهي بگويم؟ در قرآن آمده است حضرت عيسي مي‌فرمايد: مي‌خواهي بگويم («تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ») (آل‌عمران/49) در خانه چند کيلو لپه داري؟ اينجا در مقابل کسي که معرفت ندارد امام از علم غيبش مي‌گويد تا معرفت او را بالا ببرد اما شخصي که معرفت دارد و زياده روي مي‌کند، آقا ايشان کسي است که، ايشان کسي است که، مي‌گويد: نه اين طور هم نيست پس هر جا فتيله پايين مي‌رود امام بالا مي‌آرود هر جا فتيله بالا مي‌رود امام پايين مي‌آورد يعني براي اينکه تعادل برقرار کند. پس در مقابل افراد کم ظرفيت که مي‌گفتند: او امام نيست او خدا است مثلاً آقاي محمد حسين طباطبايي که بزرگ شده است زماني که تقريباً شش سال داشت به مکه آمده بود هر چه مي‌گفتند، او معادل قرآني آن را مي‌خواند شخصي از يمن آمده بود، ديد هر چه مي‌گويد او قرآن مي‌خواند گفت: «هذا مهدي؟ » گفت: اين حضرت مهدي است؟ گفتند: نه اين محمد حسين طباطبايي است يعني اگر يک کسي کم ظرفيت است بايد گفت: نه اين نوجوان تيزهوش است حضرت مهدي نيست. اين هم يک مسئله،

5- بيان امور غيبي در مصحف حضرت زهرا(س)

يکي از موارد ديگر اينکه آنجايي که مي‌گوييم، نمي‌دانيم يعني بالفعل نمي‌دانيم يعني فعلاً حضور ذهن نداريم اما آنجايي که مي‌گوييم، مي‌دانيم يعني با واسطه مي‌دانيم. مثلاً شما شماره تلفن فلان شخص را داري؟ هم مي‌تواني بگويي مي‌دانم هم مي‌تواني بگويي نمي‌دانم زماني که مي‌گويي نمي‌دانم، يعني الآن در ذهنم نيست زماني که مي‌گويي شماره او را دارم يعني با مراجعه به دفتر تلفن مي‌توانم، پيدا کنم. رواياتي داريم از اولياء خدا، پيغمبر و ائمه، اين که مي‌خوانم حديث است، «ان لنا» بدرستي که، «عَمُوداً مِنْ نُور» ما يک عمود نوري داريم، يک ستون نوري است با مراجعه به آن ستون نوري مي‌توانيم اطلاعات زيادي را بگيريم حضرت زهرا(س) کتابي به نام مصحف داشت علوم آينده در آن بود امام رضوان الله تعالي عليه در وصيت نامه اش نوشته است که «ما مفتخريم که مصحف حضرت فاطمه از ما است» يعني ما فاطمه زهرا داريم که فاطمه مصحف دارد. مصحف چه است؟ اين کتاب چه است؟ يکي از منابع علمي امامان ما اين کتاب مادرشان بود از امام صادق پرسيدند در آينده چه مي‌شود امام صادق فرمود بايد بروم کتاب مصحف را مطالعه کنم بيايم، اگر آياتي، رواياتي مي‌گويند علم غيب نداريم يعني حضور ذهن نداريم آنجايي که مي‌گويند علم غيب داريم يعني با مراجعه داريم.

6- استفاده شخصي از علم غيب ممنوع

يک مورد ديگر. اينها شهادت خودشان را مي‌دانستند يا نمي‌دانستند اينها شهادت خودشان را مي‌دانستند حضرت علي مي‌دانست او را در مسجد مي‌کشند امام حسين مي‌دانست شهيد مي‌شود. شهادت امام حسين را وقت تولد خبر دادند. علامه اميني صاحب الغدير کتابي دارد در کتابش رواياتي را از شيعه و سني نقل مي‌کند که پيغمبر به‌ام سلمه گفت: حسين من که کوچک است در آينده شهيد خواهد شد خبر شهادتش را از قبل داده بودند پيغمبر ما سي سال قبل از شهادت امير المومنين يک روز سخنراني مي‌کرد که ماه رمضان چه ماه خوبي است چنين است، چنان است اميرالمومنين برخاست سئوال کرد در اين ماه رمضان که به اين اندازه خوب است بهترين کاري که بايد انجام دهيم چه چيزي است؟ فرمود: بهترين کار ورع و تقوي است بعد حضرت گريه کرد گفتند: چرا گريه مي‌کني فرمود همين ماه رمضان که اينقدر خوب است در همين ماه رمضان تو را مي‌کشند. سي سال قبل پيغمبر خبر داد و گريه کرد يعني پيغمبر براي شهادت حضرت علي سي سال قبل گريه کرد. ولي ممکن است بگوييد اگر مي‌دانستند پس چرا مسجد رفتند. اينها حق ندارند از علمشان استفاده کنند مثل استانداري، فرمانداري، که سي الي چهل، صد تا کمتر و بيشتر ماشين دارد اما کنار ماشين نوشته شده است استفاده اختصاصي ممنوع. يعني اگر خربزه خريدي بايد تاکسي بار بزني پانصد عدد ماشين داري مثل رئيس بانک که کليد صندوق بانک را دارد اما وقتي پول مي‌خواهد از همکارش قرض مي‌کند حق ندارد کليد به صندوق بيندازد. پليس باتوم، کلت و اسلحه دارد اما اگر در خانه با همسرش بحث کند حق ندارد کلت بزند با همسرت جر و بحث کني، داد و بيداد کني حق نداري از باتوم استفاده کني باتوم را من به تو دادم زماني که گفتم بزن، بزن. تيراندازي، زماني که گفتم تير اندازي، تيراندازي کن. بنابراين امامان ما حق ندارند از علمشان استفاده کنند دعايشان هم همينطور است حق ندارند از دعايشان استفاده کنند سئوال، امام حسين نمي‌توانست روز عاشورا دعا کند آب از زمين بجوشد که تشنگي نکشد؟ چرا، امام حسين مي‌توانست دعا کند اما اگر امام حسين دعا مي‌کرد مشکل عطش را حل مي‌نمود، آنوقت مي‌توانست به شما بگويد به جبهه برو و تشنگي را تحمل کن؟ بايد خودش هم تشنگي بکشد تا به شما بگويد برو و تشنگي بکش. يعني تا امامان ما زجر نکشند براي ما الگوي عملي نيستند. اگر امامان ما مشکلات خودشان را حل کنند مثلاً امام جواد هوس انار دارد بگويد خدايا من امام جواد هستم الان هم فصل انار نيست من دعا مي‌کنم اين درخت خشک الان انار دهد‌اي خدا اين درخت سبز شده، الان يک انار بخوريم امام جواد براي ميل خودش انار درست کند انوقت به شما بگويد صبر کن («وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ») (بقره/155) مي‌گوييم خودت چرا صبر نکردي؟ خودت بايد صبر کني. تمام سختي‌هاي بشر را بايد امامان ما بکشند تا براي ما الگوي عملي باشند

ما حضرت زهرا را براي همين دليل مي‌خواهيم حضرت زهرا هيچ وقت مستقل نبود تازماني که پيغمبر بود تابع او بود بعد از رحلت پيغمبر تابع شوهرش بود مستقل نبود اما يک زهرا مي‌خواهيم در چهارده معصوم اگر اين چهارده امام همه مرد بودند خانم‌ها مي‌گفتند: اين چهارده تا همه شان مرد بودند اصلاً خبر از دل ما زن‌ها نداشتند فقط مي‌گفتند بچه داري، شوهر داري، خانه داري اگر يکي از اينها زن بود خبر از دل ما مي‌داشت کار ما به اين اندازه سخت نمي‌شد بايد يک نمونه باشد که زماني که مي‌گويد شوهر داري مي‌گويد اين شوهر. زماني هم که مي‌گويند بچه داري بگويد اين حسين است اين هم زينب. در مورد خانه داري، اين کار خانه اش است. يعني بايد براي الگوي عملي يک زهرا در چهارده معصوم باشد اگر همه چهارده تا مرد بودند زنها الگوي عملي نداشتند، نمي‌شود امام حسين به من بگويد به جبهه برو و تشنگي را تحمل کن خودش با دعا مشکلش را حل کند اصلاً نفرين کند بگويد: خدايا اين يزيديها را خاکستر کن با نفرين نابودشان کند اگر با نفرين نابودشان کند آنوقت من بروم در جنگ مقابل صدام بايستم؟ حسين تو چطور خودت نايستادي من بروم تکه تکه شوم؟ خودت با نفرين مشکلت را حل کردي پس ببينيد مثل پليس که کلت و اسلحه دارد اما استفاده اختصاصي نمي‌کند. امامان ما هم دعايشان مستجاب مي‌شود معجزه هم دارند علم غيب هم دارند اما استفاده اختصاصي نمي‌کنند استفاده اختصاصي ممنوع. چرا استفاده اختصاصي ممنوع؟ جواب آن را نيز گفتم اگر اينها براي زندگي شخصي شان استفاده اختصاصي کنند مشکلاتشان را با دعا و معجزه حل کنند ديگر براي ما الگوي عملي نيستند و ما الگوي عملي مي‌خواهيم.

7- علم غيب امامان به خواست و اراده خداوند

مورد ديگر هم اين است که اينها گاهي علم غيب دارند گاهي ندارند حديث داريم «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَم‏» گاهي پرده کنار مي‌رود مي‌بينيم «يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم‏» (الكافي/ج1/ص256) گاهي هم بسته مي‌شود نمي‌بينيم اين حديث است «يُبْسَطُ» گاهي بسط داده مي‌شود مي‌بينيم «يُبْسَطُ لَنَا» گاهي براي ما باز مي‌شود مي‌بينيم «يُقْبَضُ» بسته مي‌شود، نمي‌بينيم يعني امام علم غيب دارد اما به اراده خودش نيست اگر خدا بخواهد. مثل اين تلفن‌هاي همراه گاهي مي‌گويد در دسترس نيست گاهي مي‌گويد خاموش است.

يک مورد ديگر اينکه گاهي وقت‌ها علم غيب داشتنش کمال است. حد کمال را دارند اما بعضي وقت‌ها علم غيب کمال نيست پس خوب است که آدم نداند همه جا علم غيب کمال نيست مثلي که از قبل مي‌زدم اين بود حضرت علي (ع) جاي پيغمبر خوابيد پيغمبر شبانه هجرت کرد، بالاي سر علي ابن ابيطالب برويم، يا اميرالمؤمنين مي‌دانستي تو را خواهند کشت يا نه؟ اگر بگويد من علم غيب داشتم مي‌دانستم که جاي پيغمبر بخوابم کسي مرا نخواهد کشت اگر اميرالمؤمنين از آينده خبر داشت آيا شما جاي پيغمبر نمي‌خوابيدي من هم مي‌خوابيدم اينجا هنر علي اين است که جاي پيغمبر بخوابد و نداند که سرنوشتش چه خواهد شد اگر بدانيم که بخوابيم کسي ما را نخواهد کشت همه‌ي ما علي مي‌شديم هنر اميرالمؤمنين اين است که بخوابد و نداند که سرنوشتش چه مي‌شود هنر ندانستن است. همه جا دانستن هنر نيست ما هم گاهي وقت‌ها چيزي ندانيم بهتر است من بارها در عمرم گفتم‌اي کاش سواد نمي‌داشتم البته سوادي هم ندارم اما پيش آمده که گفتم‌اي کاش اين دو کلمه را نيز نمي‌دانستم خدا مي‌داند يک خاطره تلخي به شما بگويم که مناسب تحصيل کرده‌ها است به دليل اين که دو حديث داريم ضد هم است کدام درست است «العلم نور»، «العلم حجاب» هر دو درست است علم مي‌تواند نور باشد يعني آدم بداند همچنين علم مي‌تواند حجاب باشد يعني آدم نداند يک مثال شما اگر شب لامپ حياط خانه را روشن کنيد در حياط اگر يک لامپ قوي باشد شما ستاره‌ها را نمي‌بينيد بخاطر اين لامپ ستاره‌ها را نمي‌بيني شخصي بخاطر مدرک ديپلم و ليسانسي که گرفته بخاطر حجت الاسلام ديگر کسي را نمي‌شناسد دو کلمه درس خوانده است اما اگر اين لامپ را خاموش کني ستاره‌ها را مي‌بيني يعني گاهي وقت‌ها علم نور است يعني چراغ نور است اما همين نور کم باعث مي‌شود که انسان از خيلي، مثل باقلوا است خيلي افراد باقلوا که مي‌خورند اشتهايشان براي خوردن غذا کم مي‌شود يعني غذايي خورده که اين غذا مانع خوردن غذاي ديگر مي‌شود اين لامپ مانع ديدن ستاره‌ها مي‌شود اما اگر اين لامپ را خاموش کنيد مي‌گوييد آسمان چقدر پر ستاره است چه خوب شد که اين لامپ خاموش شد خيلي وقت‌ها انسان بخاطر دو کلمه‌اي که مي‌داند مسائل زيادي را نمي‌داند.

به هر حال در اين جلسه صحبت هايم را دسته بندي مي‌کنم.

1- هر چه مي‌گويم نيمي از آن را من، نيمي ديگر را شما بگوييد آياتي داريم که علم غيب خدا اختصاصي است («لايعلم الغيب الا هو») فقط علم غيب مال خدا است آياتي هم داريم که («مِنْ أنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ») (آل‌عمران/44) علم غيب را به اولياء مي‌دهيم. هم آمده است علم غيب به اولياء داده مي‌شود هم علم غيب مخصوص خدا است کدام از اين دو درست است؟ مي‌گوييم هر دو درست است آنجايي که مي‌گويد علم غيب مخصوص خداست يعني ذاتاً علم غيب مخصوص خدااست آنجايي که مي‌گويد به ديگران مي‌دهيم يعني از طريق لوله کشي و مثلاً مي‌گوييم اين منطقه نفت دارد يا ندارد آنجايي که مي‌گوييم نفت ندارد يعني ذاتاً زمين نفت ندارد آنجايي که ميگوييم نفت دارد يعني از طريق قطار و لوله نفت به آن مي‌رسانيم ذات علم غيب مخصوص خدا است اما به اوليا خود مي‌دهد. 2- دو قسم علم غيب داريم علم غيب ويژه مخصوص خدا است علم غيب باز مخصوص خدا نيست به اوليا خود مي‌دهد. 3- گاهي علم غيب کمال است اولياء دارند گاهي ندانستن کمال است آنجايي که ندانستن کمال است علم غيب را اولياء ندارند. 4- علم غيب را نداريم يعني حضور ذهن نداريم علم غيب را داريم يعني با مراجعه به آن عمود و به آن دفتر تلفن داريم. 5- اگر شخصي غلو مي‌کرد به او مي‌گفتند ما علم غيب نداريم آنجايي که کسي مي‌گفت تو يکي من هم يکي (من و امام هيچ فرقي نداريم) آنجا امام از علم غيبش استفاده مي‌کرد. 6-امامان ما علم غيب دارند؟ بلي، علي ابن ابيطالب مي‌دانست شهيد خواهد شد بلي، امام حسين مي‌دانست کشته مي‌شود بلي مي‌دانست. پس چرا از علم غيب استفاده نکردند مي‌گوييم اگر اينها مي‌خواستند از علم غيب يا معجزه و دعا استفاده کنند مشکلات خودشان را با دعا و معجزه و علم غيب حل کنند ديگر نمي‌توانستند به ما بگويند به استقبال مشکلات برويم. بخاطر اينکه خودشان به استقبال مشکلات نرفتند در مقابل برخورد با مشکل با دعا و معجزه حل کردند آنوقت به من مي‌گويند در مقابل مشکلات بايست. امامان نبايد از علم غيب استفاده کنند بايد همه سختي‌هاي مردم را تحمل کنند تا براي من الگوي عملي باشند البته علم غيب بود.

اما قرآن يک خبر خوبي هم دارد مي‌فرمايد آنهايي که امام و پيغمبر نيستند اگر تقوا داشته باشند گاهي نوري براي آنها باز مي‌کنيم نديدني‌ها را ببينند («يَجْعَلْ اللَّهُ لَهُ نُورًا») (نور/40) براي متقين است اگر به گناه رسيدي خودت را نگه داشتي نوري به تو مي‌دهيم که خط را گم نکني شعار‌ها و موجها تو را با خود نبرند («يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا») (انفال/29) يعني يک ديدي به تو بدهيم، که بفهمي حق با چه کسي است («يَجْعَلْ اللَّهُ لَهُ نُورًا، يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا») اين مورد مخصوص انبياء نيست براي کسي که تقوا داشته باشد خدا چشم او را باز مي‌کند اما تقوي هم عمل به رساله مراجع است نه سير سلوک‌ها و چله نشيني‌ها و خانقاه و عرفان‌هاي کاذب. تقوي هم همان عمل به دستور حضرت مهدي(ع) است که امام زمان فرمود: در زمان غيبت من فقيه عادلي که هوا و هواس ندارد مجتهد باشد عادل هم باشد طبق آن رساله عمل کنيد عمل به فتواي مراجع به شما نوري مي‌دهد که خط را گم نمي‌کنيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1194
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست