نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1196
موضوع بحث: حادثه هفت تير، خاطراتي از شهيد بهشتي
تاريخ پخش: 3/4/65
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
1- اهميت بهشت زهرا
در بهشت زهرا، در كنار قبر مطهر هفتاد و دو تن هستيم و چون در آستانهي هفتم تير هستيم، بد نيست كه مقداري دربارهي اين عزيزان صحبت كنيم. اصولاً زيارت شهيد خيلي نقش دارد. درهيچ جاي كرهي زمين، به اندازهي بهشت زهرا شهيد كنار هم نخوابيده است. يعني از نظر عدد، زمين منحصر به فرد است. از نظر مقام بعد از كربلا و قبر مطهر امامان معصوم، مقرب ترين مكان بهشت زهراست. به بهشت زهرا به عنوان گورستان نگاه نكنيد. بهشت زهرا نيروگاه است. چه بسيجيها و رزمندگاني هستند كه به بهشت زهرا ميآيند و بين قبرها پخش ميشوند و سر قبر دوست و بستگانشان مينشينند. يك خورده حرف ميزند و از همان جا به جبهه برميگردد. اين جا نيروگاه دين است. اين جا فرودگاه است. وقتي امام به ايران تشريف ميآورند، ميفرمايند: ميخواهم در بهشت زهرا وارد بشوم. بهشت زهرا هم ميعادگاه رزمندگان است و هم فرودگاه امام است. مقرب ترين مكانهاي روي زمين بعد از مرقد مطهرامامان، بهشت زهرا است. در آستانهي هفت تير هستيم. اين آيه را ميخوانم (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً) (اسراء /33) كساني كه مظلوم شهيد بشوند، خداوند براي ولي اينها قدرت و سلطنت كه بتواند حق شهيد را بگيرد قرار ميدهد. امام حسين(ع) مظلوم بود. (فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً) (اسراء /33) حضرت مهدي سلطنت خواهد داشت. (تفسير عياشى، ج2، ص290) من خاطراتي را از مرحوم بهشتي نقل ميكنم. البته خاطرات علمي را نميگويم چون از اينها فقط دانشجويان وطلبهها فيض ميبرند. من از هفت هشت كتاب، دو صفحه درآوردم. اين دو صفحه خاطراتي است كه بايد براي روستايي، شهري، دبيرستاني، دانشجو و طلبه و براي همه درس باشد.
2- شهيد بهشتي مظلوم بود
اما چرا امام فرمود: که شهيد بهشتي مظلوم است؟ روزي كه ايشان با يارانش شهيد شد، اتفاقاً روزي بود كه خانواده ايشان اسباب كشي ميكردند كه از خيابان قلهك بيايند. خانهي قلهك خالي بود ولي وقتي خبر شهادت را شنيدند دوباره به همان خانهي قلهك رفتند و فرشي را از همسايهها گرفتند و پهن كردند. در روز اول دسته دسته كه مردم ميآمدند، گريه ميكردند و به بستگان ايشان ميگفتند: كه ما به بهشتي تهمت زديم. آيا ايشان ما را ميبخشد؟ گفتند: بله. ايشان در آخرين نوار خود فرمود: هركس نسبت به من جفا و خطا كرده است، چه دانسته و چه ندانسته، همه را بخشيدم. روح بزرگي داشت. يكباره دو ميليون آدم را ميبخشيد. شما حاضر هستي که يكباره چند نفر را ببخشي؟ قرآن ميگويد: (فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا) (بقره /109) فرق عفو و صفح چيست؟ عفو يعني اينکه گناه را ببين و ببخش. صفح يعني نديده ببخش. به پيغمبر ما القاب زيادي را مثل: ساحر، كاهن، مجنون، گمراه را دادند. به اميرالمؤمنين گفتند: که از مرز اطاعت حق خارج شده است. به مريم پاك نسبت زنا دادند (ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا) (مريم /28) پدرت آدم بدي نبود «وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» مادرت هم آدم بدي نبود. كاري كردند كه مريم گفت: كاش مرده بودم. بياييد امروز از شهداي هفتم تير ياد بگيريم. مرحوم شهيد بهشتي فرمود: هركس پشت سر من هر خطايي كرد، دانسته و ندانسته آنها را بخشيدم. اين خودش براي ما يك درس است.
3- خاطراتي از شهيد بهشتي
يك روز مرحوم بهشتي به كاشان آمده بود. رفتيم که پشت سر ايشان نماز بخوانيم. تا رفتيم نماز بخوانيم، ديديم رويش را برگرداند و به آقازادهاش گفت: قصهي اتوبوس را براي قرائتي بگو. به پسرش گفتم: بيا اول قصهي اتوبوس را بگو. من الان ديگر حواسم به نماز نيست. بگو تا من آرامش پيدا كنم. گفت: مردم در يك اتوبوس سوار بودند. يكي ميگفت: آقاي بهشتي در كاخ علَم نشسته است. يكي ميگفت: خانهاش يازده طبقه است. راننده اتوبوس ميگويد: چانه نزنيد. من خانه ايشان را بلد هستم. مرد آن كسي است كه بنشيند و من او را در خانهي ايشان ببرم. گفتيم: باشد. اتوبوس را با جمعيت در خانهي ايشان ميبرند. در ميزنند همهي مردم هم دم در ميآيند. آقا زاده در را باز ميكند، ميبيند كه چهل پنجاه نفر دم درايستادهاند. ميگويد: چه شده است؟ راننده ماجرا را تعريف ميكند و مردم ديدند كه خانهاش يك طبقه بيشتر نيست. اين كه ميگويند: او خانهي يازده طبقه دارد، تهمت است. همين امروز يك كسي آمد گفت: آقا شما اخيراً در خانهتان حمام ساختهايد؟ گفتم: نه! ما پانزده سال پيش يك خانه خريدهايم. گفت همه ميگويند: قرائتي خانهاي ساخته است كه چهار صد هزار تومان، پول كاشي كاريهاي حمامش است. خلاصه بناست هركسي را يك طوري لت و پار كنند. چقدر به محمد منتظري تهمت زدند؟ هيچ كس به اندازهي محمد منتظري در دنيا آواره نبود.
4- مأمور مخابرات و خانه بهشتي
تلفن خانهي مرحوم بهشتي خراب ميشود. به مخابرات زنگ ميزنند. ميبينند که براي تعمير تلفن نميآيند. دوباره زنگ ميزنند. ميگويند: چرا نميآيي؟ ميگويد: طبق عادت ميآيم ولي آن جا نيست. ميگويند: پلاك شماره فلان است. ميگويد: ميآيم ولي نيست. خلاصه وقتي ميآيد. ميگويد: به من گفته بودند که شما يك كاخ پانزده طبقه داري. من دنبال كاخ ميگشتم. خيلي تلاش کردند و نتيجهاش اين شد كه طرف داران خلق قهرمان، الان به عراق و به صدام پناهنده شدند. اينها كفران نعمت است.
5- روح بزرگ شهيد بهشتي
يك روز در دادگستري يك آدمي قاتل بوده است. حكم اعدام او را ميدهند. آقا كه اعدام ميشود، مادر آقاي اعدامي به دادگستري ميآيد و شروع به فحش دادن به شهيد مظلوم بهشتي ميكند. ميگويند: آقاي بهشتي بيرونش كنيم؟ ميفرمايند: چه شده است؟ ميگويند: به تو فحش ميدهد. ميگويد: به من فحش ميدهد يا كار مختل ميشود؟ ميگويند: نه. ميگويد: تا مادامي كه اين زن به من فحش ميدهد، كاري با او نداشته باشيد، اما اگر ديديد كار اداره مختل ميشود، بيرونش كنيد. اين يك مسألهاي است كه آدم بايد از آن درس بگيرد. بيخود نيست كه اميرالمؤمنين ميفرمايد: خدا شهادت را براي اولياء خوبش قرار ميدهد. شهادت قسمت هركس نميشود.
6- اهميت به نماز
يك روز ما خدمت مرحوم بهشتي بوديم. يك عده از كشورهاي خارجي آمده بودند و مصاحبه ميكردند. نماز مغرب شد. گفت: آقايان با اجازه چند دقيقه مهلت بدهيد. فوري بلند شد و وسط مصاحبهي خارجي نماز خواند.
7- سال تحويل و حس مسئوليت
سال تحويل شد. ايشان چند دقيقه كه از سال تحويل گذشت، بلند شد و لباسهايش را پوشيد و گفت: تعطيلي براي ما درست نيست. كار زياد است. بلند شويد تا به كارهايمان برسيم. تقريباً پنج شش دقيقه از سال تحويل گذشت که ايشان بلندشد و سراغ كار رفت. بهشتي و يارانش از 24 ساعت، 18 ساعت را كار ميكردند. هفتاد و دو تن هم يك چيزي است كه براي من از اسرار است. چون در احد هم هفتاد و دو تن بودند. در كربلا هفتاد و دو نفر بودند. در هفت تير هم هفتاد و دوتن هستند. يك سري در اين است.
8- حس مسئوليت در تبليغ
تقريباً 26 سال پيش مرحوم بهشتي سي نفر از طلبههاي فاضل را جمع ميكند و براي اينها كلاس ميگذارد و ميگويد: هر طلبهي فاضلي بايد يكي از زبانهاي دنيا را بلد باشد. به مرحوم شهيد باهنر ميگويد: كه بايد با تبليغ صداي اسلام را به همه دنيا برسانيم. به باهنر ميگويد: تو به ژاپن برو. بعد باهنر براي معرفي اسلام به ژاپن ميرود و مرحوم بهشتي به آلمان ميرود. جالب اين است كه اين قدر بزرگ وار هستند كه در عين اين كه حرف ژاپن و هامبورگ است، در يك جلسه با مرحوم مطهري و آيت اللّه يزدي جمع ميشوند و ميگويند: بياييد امسال ماه رمضان به يك روستا و عشايري برويم. به يك جايي برويم كه كسي رغبت نميكند به آنجا برود. يعني همان فكري كه به فكر ژاپن و هامبورگ است، همان فكر به فكر روستاي عشاير ياسوج هم هست. اينها خيلي بزرگ واري است. امام ميفرمايد: من در طول بيست سال، حتي يک غيبت هم از او نديدم. ميفرمايد: شهادت او پهلوي تهمت او چيزي نيست. او يك امت بود. امام كه مبالغه نميكند كه بيخودي به او امت بگويد. در تاريخ سه نفر امت هستند. اولين نفر ابوطالب است. در تاريخ ميخوانيم كه در موردش ميگويند كه ابوطالب يك نفر بود اما يك امت بود. دومين نفر حضرت ابراهيم است. بعد از ابوطالب و ابراهيم، تعبير سوم را از امام شنيديم كه بهشتي يك امت بود.
9- نماز شب شهيد بهشتي
بهشتي در سن 16 سالگي، در اصفهان با تودهايها درگير شد. من از يكي از بستگان نزديك ايشان كه ازروحانيون فاضل بود شنيدم كه مرحوم بهشتي، سحرها بلند ميشود و در يك اتاق شروع به دعا كردن ميكند. يك نفر از خانه بلند ميشود. ميگويد: بروم ببينم سيد محمد چه چيز ميگويد؟ ميبيند كه ميگويد: خدايا من جواني هستم که درس ميخوانم. سعي ميكنم گناه نكنم. كمكم كن كه جوامع بشري از من استفاده كند. به من كمك نكن كه در كنكور قبول بشوم بلکه به من كمك كن تا جوامع بشري از من استفاده كند. اين دعاي بهشتي در سن16 سالگي بود. اي دختر و پسرهاي16 ساله، تفكر اين مرد را ببينيد كه سي سال پيش دعاي نماز شبش اينگونه است و همين طور هم بود. وقتي ميخواستند قانون خبرگان را بنويسند، ايشان تا قانون اصلي كشورهاي مترقي را مطالعه كرد. گفت: بايد يك قانون اساسي بنويسيم و از هرچه كه قانون كشورهاي ديگر دارد، استفاده كنيم و يك چيزهايي هم خودمان به آن اضافه كنيم، تا يك قانون اساسي ايده آل داشته باشيم. وقتي از ولايت فقيه حمايت و دفاع كرد با استدلال و بيانش ولايت فقيه را تثبيت كرد. آيت اللّه بزرگ وار ميرزا تهراني به جناب آيت اللّه خزعلي گفته بود که بايد لب بهشتي را ببوسيم. در بهشت زهرا هستيم. منافقين به ما خيلي ظلم كردند. پيغمبر فرمود: از خوبها و بدها وحشت ندارم ولي از منافقين وحشت دارم. منافقين حرفهاي كم شدهاند اما هنوز مويرگهاي نفاق هست. كسي كه در قالب حزب اللّهي است ولي در عمل حزب اللّهي نيست، منافق است. بين گفته و فكر و عمل فرق ميكند. خون اينها در تثبيت جمهوري اسلامي نقش داشت. وقتي هفتاد و دو تن شهيد شدند تا مدتها از كشورها خبر تسليت نيامد. بعد از پنجاه روز از كشورها تسليت گفتند. گفتند: آخر بعد از پنجاه روز كه كسي تسليت نميگويد. گفتند: به ماگفته بودند که اگر اين هفتاد و دو تن شهيد بشوند، جمهوري اسلامي منحل ميشود. يعني خواب ديده بودند كه با انفجار اين دفتر جمهوري اسلامي منحل ميشود. مطهري اصول فلسفه و رئاليسم را مينويسد. از آن طرف هم داستان راستان را مينويسد. بهشتي هم همين طور بر كتاب سرمايهي ماركس يك نقدي مينويسد و بر فلسفهي هگل اشكال ميگيرد. از آن طرف هم براي كوچكترها نماز را آسان مينويسد. يعني همان فكري كه فلسفهي هگل را رد ميكند و بر كتاب ماركس اشكال ميگيرد، براي بچهها هم به زبان ساده كتاب مينويسد. به اين جامعيت ميگويند. بعضي از ما طلبهها وقتي به منبر ميرويم، يک مقدار از علميت دست ميكشيم. خدا ميداند كه چقدر به من سفارش كردند كه آقاي قرائتي! يك خورده علمي حرف بزن. ميگويم: قرآن علمي نيست. حديث علمي نيست. ميگويند: يك خورده پيچ بده. ما هنوز مرض ماليخوليا داريم. گاهي وقتها ميگوييم: آسان بگو تا بفهمند. بعضي ميگويند: سخت بگو تا نفهمند. گاهي مشكل گرفتن مردم را فراري ميدهد. يك فرهنگي ميگفت: به من فشار آوردند كه من كتاب انقلاب سفيد شاه را درس بدهم. فهميده بودند كه من مذهبي هستم. به خاطر همين به زور گفتند: بايد درس بدهي. ميگفت: كتاب انقلاب سفيد را چنان سخت و با دقت گفتم که وقتي بچهها بيرون ميآمدند، ميگفتند: بر انقلاب سفيد و نوشتن آن مرگ باد. اگر كسي تعليمات ديني دبيرستان و دانشگاه را بد بنويسد، طوري كه دبيرستاني و دانشگاهي از اين دين منزجر بشود و يا اينکه برنامهي سخنراني و روضه خواني را بد پياده كند طوري که اين عمل باعث فراري دادن مردم بشود، اين عمل، عمل ضدانقلابي است. يك وقتي زنهاي كاشان ميخواستند كه بچهها را از شير بگيرند. فلفل ميماليدند كه وقتي بچه ميخواهد شير بخورد دهنش بسوزد. الان هم طوري شده که گويي به مسجدها و كتابهاي ديني ما فلفل ماليدهاند. يعني در هر درسي قبول ميشود ولي در تعليمات ديني رفوزه ميشود. كتابهاي ما عملاً جاذبه ندارد. اي كاش يك گروهي بودند كه پيام شهدا را بيشتر معرفي ميكردند. اگر بدانيد روي سنگهاي قبر چه جملاتي نوشته شده است. بزرگترين حرفهايشان را زدند و پيام دادند. وقتي حضرت امير ميگويد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»(خصائصالأئمة، ص63) در «فُزْتُ» 18 مورد وجود دارد. وقتي حضرت علي «فُزْتُ» ميگويد، يعني با اين هجده مورد بالا رفتم. بهشتي، باهنر، رجائي، فلاحي، فكوري، چمران، شيرودي، خضرائي، اصلاً بهشت زهرا تركيب قشنگي دارد. در بهشت زهرا همه با هم هستند. بسياري از مردم وقتي از خارج ميآيند، فوّارهي خون را که ميبينند، پيچ و مهره هايشان باز ميشود و بسياري از حرفهايي كه ميزنند، پشت ميزها وتلويزيون نميزنند. (فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ) (انبياء /64) به آن فطرت اوليه برميگردند و گفتنيها را ميگويند. اي كاش آن كلمات درتلويزيون منعكس بشود. كلماتي كه بعد از بيداري وجدان گفته ميشود. وقتي لانهي جاسوسي را گرفتند، اول كسي كه گفت: كارتان كار خوبي است بهشتي بود. در مجلس خبرگان همين موقعي كه ليبرالها ميگفتند: اين كار با قوانين و با روابط باشد. مرحوم بهشتي از پشت بلندگوي خبرگان فرمود: تسخير لانهي جاسوسي کار بسيار خوبي بوده است. ايشان آدم خيلي متيني بود. ايشان با يك گروهي در خارج از يك قبرستاني عبور ميكردند. يك سگ روي قبر يك نفرنشسته بود. اتفاقاً در آن قبرستان رهبر يكي از گروههاي منكر خدا در آن جا بود. يك نفر از همراهان ميگويد: قبر فلاني همان است كه آن سگ روي آن نشسته است. ايشان هم خيال ميكند كه همان است. ميگويد: برويم ببينيم. بعد ميرود ميبيند كه نه آن جا نيست. بعد ميگويد: ما با ايشان اختلاف داريم اما حق نداريم با مردهي او اين چنين برخورد كنيم. حضرت علي(ع) در جبهه ديد كه طرف دارانش به لشكر معاويه فحش ميدهند، فرمود: آقا شما منطق داريد. پس چرا فحش ميدهيد؟ فحش خوب نيست. نقش مرحوم بهشتي و باهنر بايد در كتابهاي درسي بيايد. سال هاست كه بچههاي ما كتابهاي تعليمات ديني را ميخواندند ولي اسمي از بهشتي و با هنر در آن نيست. مديريت ايشان در خبرگان، در دستگاههاي قضايي بسيار عالي و مقتدرانه بود. در روحانيت يک مبارز بودند. ايشان چند زبان داشتند. يك وقت مرحوم بهشتي به من تلفن كرد و گفت: آقاي قرائتي! بلند شو به تهران بيا. با شما كار دارم. گفت: براي دبيران تعليمات ديني يك سميناري گذاشته شده است. شما اين سمينار را تغذيه كنيد و براي اينها يك دوره كلاس بگذاريد. بلند شدم به تهران آمدم. به آنجا رفتم و ديدم جمعيتي از زنهاي بيحجاب در آنجا وجود دارند. تا اينها را ديدم، جا خوردم و فوري برگشتم. گفتم: اينها بي حجاب هستند. من هم يک آخوند هستم. گفت: آقاي قرائتي! زمان شاه در تهران 73 نفر يهودي و بهايي دبير ديني بودند. اصلاً دين را به يك سري غير دين داده بودند، تا دين را تحقير كنند. گفت: تازه اينها مسلمان هستند. ايشان منطقش اين بود كه اگر قرار است كه هم بي سواد و هم بيحجاب باشد، لا اقل بي حجاب باشد. اين جا بهشت زهراست. نيروگاه امت است. در هيچ جاي كرهي زمين به اندازهي اين جا شهيد نيست. پيام شهدا چيست؟ جنگ را تمام كنيد. به جبهه برويد. حملهي آخر را بكنيد. حزب بعث بايد ريشه كن بشود. ما نصف راه را رفتيم. نصف ديگر را شما برويد.
10- خاطراتي از بهشت زهرا
مسئول بهشت زهرا ميگفت: مادر يا پدر شهيدي، سر قبر بچهاش آمد. صورتش را روي قبر بچهاش گذاشت. آه كشيد و مرد و روي قبر بچهاش جان داد. دلهاي اينها ميسوزد. مادر و پدر سر قبر بچهشان ميروند. پدر پايش را روي قبر ميگذارد كه گل را درست كند. مادر ميگويد: پايت را روي سينهي بچهام نگذار. در ادارهها مردم را ناراضي نكنيد. جنس گران ندهيد. اگر خدا در روز قيامت به ما بگويد، من كه خدا هستم از حق خودم گذشتم. تو جواب اين شهدا را بده. اگر اين شهيدها بيايند يقه هايتان را بگيرند، چه كار ميكنيد؟ فيض كاشاني وصيت كرده و گفته است: ميخواهم روي قبرم باران ببارد. روي قبر شهدا را سقف نزنيد. اجمالاً صحنهي بهشت زهرا و ساير قبرستانهاي ايران را زيبا بكنيد. به اين جا نگاه مقدس بكنيد. سرمايهي جمهوري اسلامي اين جاست. پدرها و مادرها! اگر نان حلال داشتيد، براي دختر و پسرتان بياوريد. اگر نه! يك خورده زندگي را ساده بگيريد. دنبال حرام نرويد. دنيا تمام ميشود. براي چه اينها را جمع ميكنيد؟ پدري ميآيد که پنج شهيد داده است، ولي شما در اداره يك سيلي هم براي اسلام نخوردي. كم كاري، گران فروشي، ناراضي تراشي، ظلم به امت است. خدايا اين جا مكان مقدسي است. تو را به حق آبروي همهي شهدا ما را در روز قيامت، پهلوي آنها شرمنده نكن. به آبروي شهدا، رزمندگانمان را پيروز كن. به آبروي شهدا ايرانمان را آزاد كن. به آبروي شهدا امام عزيز را تا ظهور حضرت مهدي سلامت بدار. شهداي ما را از ما راضي كن. جان بازان را شفا بده. اين دفعه با پاي خودمان به بهشت زهرا آمديم. شايد دفعهي ديگر ما را بياورند. خدايا اگر عمر داريم در راه رضاي تو بدهيم. (تَوَفَّنا مُسْلِمينَ) (اعراف /126) نماز جمعه از آثار خون شهداست. پس در آن شركت كنند. به جهاد سازندگي كمك كنيد. خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني رانگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1196