responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1199

موضوع بحث: حب و بغض

تاريخ پخش: 29/11/66

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

يكي از مسائلي را كه قرآن و نهج البلاغه با بيش از صدها حديث و ده‌ها آيه، در اين زمينه سفارش كرده است، مسئله‌ي حب و بغض، دوستي و دشمني، دوستي براي خدا، دوستي در راه خدا، دشمني براي خدا و دشمني در راه خدا است. اين مسئله‌اي است كه انسان خيال مي‌كند كه مورد نياز نيست، اما صبح تا شام همه‌ي كارهاي ما روي يك حب و بغض‌هايي است كه وقتي دقت مي‌كنيم، مي‌بينيم ممكن است در مرز خدا نباشد. يك كسي را دوست داريم، يك كسي را مي‌كوبيم، يك كسي را بلندش مي‌كنيم، به يك كسي رأي مي‌دهيم، يك كسي را كانديدا مي‌كنيم، پشت سر كسي نماز مي‌خوانيم، به كسي مي‌زنيم. چه قدر از اينها خدايي است و چقدرش غير خدايي است؟ خيلي هم حساس است و از مو باريك‌تر است و از شمشير تيزتر است و همان صراطي است كه در قيامت گفتند.
انتخاب درست اين است كه انسان ببيند كجاي اين حب و بغض‌ها براي خداست، كجاي اين حب و بغض‌ها شيطنت و وسوسه‌هاي نفسي است، اين كار من هم نيست كه بگويم، كار كساني است كه خودشان را ساخته باشند، اما من يك مقداري آيات وروايات در اين زمينه نقل مي‌كنم. شايد جلسه‌ي ما مفيد باشد و مورد رضاي خدا باشد و شايد يك اثري هم داشته باشد. گرچه گاهي انسان به مرز مي‌رسد. پس بحث ما، دوستي و دشمني با خدا و در راه خداست.
انساني نيست كه دوستي و دشمني نداشته باشد. هركسي به كسي محبت و عشق دارد و نسبت به يك كسي بغض دارد و از او ناراحت است. منتها معيارهايش فرق مي‌كند. به قول طلبه‌ها حيث آن فرق مي‌كند.

1- گستره نقش و آثار محبت

و اما اين محبت چه کار مي‌تواند بكند و چه نقشي دارد؟ نقش محبت را بگويم. نقش محبت در مسائل فرهنگي، در مسائل اقتصادي، در مسائل خانوادگي، در مسائل سياسي، از همه مهم‌تر در مسائل عبادي، در مسائل تربيتي، حساب كنيم محبت چقدر نقش دارد؟
– اما در مسائل فرهنگي: اصولاً اگر يك كسي، يك كسي را دوست داشته باشد، از آن اثر مي‌گيرد. شكل خود را شكل او، حرف زدنش را حرف زدن او و در مجموع مي‌خواهد مثل او باشد و مثل او حرف بزند. اگر محبوب‌هاي ما، الگوهاي خوبي باشند عامل خوبي براي رشد ما هستند، يعني آن كسي كه دوستش داريم و عكسش را پخش مي‌كنيم، يك آدم دوست داشتني باشد. شما حساب كن در زيارت جامعه داريم كه مي‌گويد: «بِمُوَالَاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا»(من‌ لايحضره ‌الفقيه، ج‌2، ص‌615) زيارت جامعه خيلي مهم است، از بهترين زيارت هاست، يعني سيماي امام از زيارت جامعه روشن مي‌شود كه امام چه مقامي دارد. مي‌گويد: امام، امام عزيز، امام معصوم، چون عشق تو را دارم، دستورات شما را عمل مي‌كنم. يك معلم و شاگرد اگر همديگر را دوست داشته باشند، شاگرد به حرف‌هاي معلم عمل مي‌کند. رابطه بايد چنين رابطه‌اي باشد وگرنه اگر رابطه‌ي معلم و شاگردي تجاري شد، يعني او براي پول درس داد، او هم براي نمره درس مي‌خواند، استاد براي پول، شاگرد براي نمره، آن وقت وضع يك وضع نامطلوب پيش مي‌آيد. شما حساب كنيد، شاگردان امامان ما به آنها مي‌گفتند: «روحي له الفداء» بگذار جانمان را قربانتان كنيم. بعضي مي‌آمدند مي‌گفتند: «بِنَفْسِي أَنْت»، جانم قربان تو «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» پدر و مادرم فداي تو، ببينيد اين محبت، آن عشق باعث مي‌شود كه اين طور جاذبه پيدا كند. محبت به يك عالم، محبت به يك استاد و. . . خلاصه در تعليم و تربيت، اگر انسان با محبت چيزي را گوش بدهد و آن كسي كه درسش مي‌دهد محبوبش باشد، حرف به دلش مي‌نشيند و در جذب مطالب هم مؤثر است. اما اگر فقط به خاطر نياز باشد، رابطه‌مان با استاد نظير رابطه‌اي مي‌شود كه با برفروب‌ها داريم، روزهايي كه برف مي‌آيد، ما كاري به مردم نداريم. فقط مي‌آييم، مي‌گوييم: آقا چند مي‌گيري برف‌ها را پايين بريزي؟ مي‌گويد: صد تومان، دويست تومان، سيصد تومان، كمتر و بيش‌تر، خوب با پنجاه تومان كم و زياد مي‌گويم برو برف‌ها را پايين بريز. برف هم كه پايين ريخت، ديگر هيچ پولي به او نمي‌دهيم.
رابطه‌ي ما با معلم، مثل رابطه‌ي ما با راننده‌ي تاكسي نباشد. آقاجان مسيرت به فلان منطقه مي‌خورد، سوار مي‌كند، پياده مي‌كند، پول مي‌گيرد، هيچي به هيچي. اين طور نباشد. امسال شاگرد من هستي، درست درس بخوان، امتحان بده و نمره خوب بگير محبت تزريقي است. آمپولي است كه بايد هم در بدن حوزه و هم در بدن آموزش و پرورش و دانشگاه زده شود، هر جايش كم است كه هيچ، هر كجايش هم هست كه الحمد لله.
– محبت در مسائل اقتصادي: يك كارگري كه با علاقه كار مي‌كند، اين چه مي‌كند؟ يك كار بيش‌تر مي‌كند، چون دوست دارد و به کارش علاقه دارد. كار را بهتر مي‌كند چون دوست دارد. در كار از خودش ابتكار نشان مي‌دهد، چون علاقه دارد. خسته نمي‌شود، چون نشاط دارد. اگر در سيستم اقتصادي محبت باشد، يك شاگرد با استادش، يك كارگر با كارفرمايش، يك بنا با آن عمله، اگر بر اساس محبت باشد، كار را سر هم بندي نمي‌كند.

2- تأثير و نقش محبت در مسائل سياسي

– نقش محبت در مسائل خانوادگي: اگر در مسائل خانوادگي محبت باشد، مهر كم مي‌شود، چون همديگر را دوست دارند. حالا كار به پول ندارد، گفت: پنج سكه به اسم پنج تن، گفت: نه، چهارده سكه به اسم چهارده معصوم. گفت: خوب بگو، هفتاد و دو سكه به اسم هفتاد و دو تن. گفت: بگو صد و بيست و چهار هزار سكه به اسم صد و بيست وچهار هزار پيغمبر، بگو پول مي‌خواهم! چه كار به پيغمبر و امام داري؟ اين هم هرچه سكه مي‌خواهد مي‌گيرد و هم به خاطر اين كه بگويد مذهبي هستم، اسم از امام و پيامبر مي‌برد. اگر محبت باشد، مهر كم باشد مهم نيست، قناعت در زندگي بسيار مهم است. قانع باشند خودشان مشكلات را تحمل مي‌كنند، چون كه علاقه دارند. اگر از هم نقطه ضعفي ديدند، عفو مي‌كنند. محبت در خانواده چه اثراتي دارد؟ بهانه ها از بين مي‌رود و اينكه سر مهريه چانه مي‌زنيم، سر جهازيه چانه مي‌زنيم، در رفتن از مشكلات، كينه در رأي گيري‌ها، اين‌ها به خاطر اين است كه محبت نيست.
– محبت در مسائل سياسي: كسي كه رهبرش را دوست داشته باشد، از او اطاعت مي‌كند. نماينده‌ي مجلس اگر دوستش داشته باشد، از او اطاعت مي‌کند. در مشورت، در انتخابات بايد محبت باشد. دو سه روز ديگر ايام انتخابات معلوم مي‌شود كه چه کسي بر اساس محبت يا از روي بغض، انتخاب شده است. آقا نظر شما چيست؟ مي‌گويد: فلاني خراب است. يعني فلاني چون با شما خوب نيست هيچ كمالي ندارد؟
حديث تازه‌اي است برايتان بگويم. من اين حديث را چند روز پيش از يكي از محققين و علمايي كه در كنفرانس انديشه اسلامي شركت كرده بود شنيدم. يكي از دانشمندان لبنان، حديثي را نقل كرد، خيلي زيبا بود. اين حديث خوبي است، همه‌ي اين‌هايي كه مديركل هستند و وزير و وكيل هستند و رئيس هستند و هركسي كه در مملكت مسئول هست درهر رده‌ي مسئوليت، خوب به اين حديث عمل كند.
پيغمبر(ص) فرمود: من گاهي يك انساني را به كار مي‌گيرم با اين كه غير از کسي است که دوستش دارم و به كارش گرفته‌ام. يعني کسي محبوب‌تر از او پهلوي من وجود دارد. گاهي پست را به كسي مي‌دهم كه در چشم من از نظر محبت نمره‌ي ده است، با اين كه ديگري را پانزده درجه دوستش دارم اما حكم معاونت را به عهده‌ي آن كه ده درجه دوستش دارم مي‌گذارم. چرا؟ براي اين كه او بيدارتر است و تدبيرش بيش‌تر است. من اصرار نمي‌كنم چون دوستش دارم مي‌خواهم كه معاون من باشد.
الآن مي‌گويند: چون او را دوستش ندارم، اگر ايشان باشد من با او همكاري نمي‌كنم. ولي اگر ايشان باشد من با او همكاري مي‌كنم. پوست كنده بگويم، اصلاً معامله مي‌كند. مي‌گويد: شما اگر فلاني را سرپرست نهضت سوادآموزي قرار دادي، من و فلاني هوايش را داريم اما آقاي قرائتي! اگر خواسته باشي فلاني را سرپرست كني ما با ايشان همكاري نمي‌كنيم. مي‌گويند: دليل شرعي داريد؟ منكري از او سر زده است كه نهي از منكر كنيم؟ هشداري، يك تذكري، مي‌گويد: آقا ما دوستش نداريم. ملاك اين است كه با من نيست. گروه خونش به من نمي‌خورد. خيال مي‌كنند مي‌خواهند زن و شوهر شوند. گروه خونش به من نمي‌خورد. پيغمبر(ص) فرمود: گاهي يك انساني را به كار مي‌گيرم با اين كه ديگري نزد من محبوب‌تر است از كسي كه به كار گرفته‌ام. كسي را به كار مي‌گيرم با اين كه ديگري را بيش‌تر دوست دارم. اگر ديگري را بيش‌تر دوست داري، پس چرا اين پست را به او ندادي؟ مي‌گويد: براي اين كه او بيدار است و در مديريت نقشه و ديد دارد. چون بعضي دين دارند. بعضي هم دين و ديد دارند. بعضي دين دارند، ديد ندارند. و بعضي ديد دارند، دين ندارند. خوشا به حال كسي كه هم ديد داشته باشد و هم دين داشته باشد. ما آدم‌هايي داريم كه واقعاً دين دارند، اما راحت مي‌شود كه سر آنها كلاه گذاشت. ما آدم‌هايي را داريم كه بسيار سياستمدار هستند، اما خيلي راحت غيبت مي‌كند، انگار غيبت حلال است. اصلاً يك خورده ترمز در دهانش نيست. راحت هرچه دلش مي‌خواهد مي‌گويد.
امام صادق(ع) فرمود: ‌اي كعبه! خيلي مهم هستي، بعد در ادامه گفت: آبروي مسلمان‌ها از تو خيلي مهم‌تر است. بهترين جاها كجاست؟ مكه است. بهترين ماه‌ها کدام است؟ ماه حرام است. بهترين شهرها بلد امين است، مكه از بهترين جاها است. پيغمبر اسلام در مني افرادي را جمع كرد، فرمود: ماهي از ماه ذي الحجه بهتر است. شهر حرام، بلد حرام و يوم حرام. اين روز، روز عيد قربان است، بهترين روز، بهترين شهر، بهترين زمان، بهترين مكان، به شما بگويم، حرف مهمي مي‌خواهم بزنم. گفتند: بگو يا رسول الله! فرمود: آبروي يك مؤمن از همه‌ي اين‌ها احترامش بيشتر است، مكه مهم است، آبروي يك مؤمن از مكه مهم‌تر است. كعبه مهم است، «رَبَّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ وَ رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ رَبَّ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَام‌» (بحارالانوار،ج97،ص154) همه‌ي اين‌ها مهم هستند، اما آبروي مؤمن از همه‌ي اين‌ها مهم‌تر است. محبت در مسائل سياسي، بسيار خوب است.

3- تأثير و نقش محبت در مسائل عبادي

محبت در مسائل عبادي: قرآن يك آيه دارد و مي‌گويد: بعضي‌ها كه نماز مي‌خوانند، من نمازشان را قبول ندارم. نماز مي خواند، اما چرا قبول نكردي؟ مي‌گويد: وقتي اين‌ها نماز مي‌خوانند در حال كسالت هستند. يك طوري كه تا الله اكبر مي‌گويد، دهان دره مي‌كند، گردنش را مي‌خاراند، عطسه مي‌كند. اصلاً نمي‌خواهد نماز بخواند و لذا تا نماز را خواند مهرش را کناري مي‌اندازد و مي‌دود. انگار كه تحت فشار بود. بعد هم مي‌گويد: ما كه نمازمان را خوانديم، راحت شديم. به رفيقش مي‌گويد: بلند شو، تو هم نمازت را بخوان، راحت شوي.
آيه‌ي قرآن است. مي‌گويد: با اين كه پول مي‌دهند (وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى‌ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ) (توبه /54) بابا پول داده است. مي‌گويد: قبول نيست. چرا؟ براي اين كه كار آن كراهت دارد. يعني خلاصه در پول دادن عشق و نشاط ندارد. مي‌گويد: تو را به خدا نگذار يك عده به جبهه بيايند. چرا؟ (لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً) (توبه /47) اين‌ها جبهه هم بيايند، دسته گل آب مي‌دهند. تا يك توپ مي‌آيد، آنچنان اين طرف مي‌پرد كه خراب مي‌شود. نگذاريد اين‌ها بيايند. خلاصه‌اش اگر آدم با بي حالي نماز بخواند، نه اين كه حالا نخوانيم، بايد بخوانيم، نبايد بگوييم: حالا كه خدا قبول نمي‌كند، پس من هم نخوانم. حالا كه وضو نداريم، پس نماز نخوانيم. نه مي‌گوييم: هم وضو بگير و هم نماز بخوان. اگر گفتيم: نماز بي وضو قبول نيست، معنايش اين نيست حالا كه قبول نيست پس نخوانيم. بايد وضو گرفت و بايد نماز هم خواند.
متن قرآن است که نمازي كه با كسالت باشد، قبول نيست. پول دادني كه با اكراه باشد، قبول نيست. جهادي که با زور باشد، اگر هم بيايند ضررش بيش‌تر است. محبت مي‌خواهد، محبت خدا و محبت اولياي خدا را مي‌خواهد. اگر امور تربيتي ما خواست سركلاس صحبت كند، يا معلم تعليمات ديني يا روحاني يا پدر و مادر ما، هر كس مي‌خواهد به بچه‌اش بگويد: نماز بخوان! قبلاً بنشيند يك دقيقه با بچه‌اش حرف بزند. آقاجان، پسرجان، دخترخانم، مي‌داني خدا چه نعمت‌هايي به تو داده است؟ همه‌ي هستي به فداي اين است كه تو زحمت بكشي. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند، براي اين كه تو استفاده کني، همه هستي به خاطر تو است، آن وقت تو يك سري تكان نمي‌دهي؟ حال نداري نماز بخواني؟ خدا به موسي مي‌گويد: موسي، مردم را عاشق من كن. مي‌گويد: چه طوري؟ مي‌گويد: بنشين نعمت‌هاي من را برايشان بشمار و بسياري از آيه‌هاي قرآن نعمت‌هاي در آن است. «وَ اذْكُرُوا»
اصلاً مأموريت و يكي از شرح وظايف انبيا همين است كه (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ) (ابراهيم /5) ايام الله را ياد مردم بيندازند. ايام الله بيست و دوم بهمن چه روزي بود؟ دوازدهم فروردين چه روزي بود؟ پيغمبر! مردم را تذكر بده و به ايام الله دعوت كن. علامه طباطبايي ايام الله را معنا مي‌كند، به اين معنا كه روزهايي كه خداوند به مؤمنين لطف كرد يا بر دشمنان غضب كرد، ايام الله است.
همه‌ي روزها، روز خداست. اما اين را كه به او ايام الله مي‌گويند به خاطر اين است كه خداوند بر دشمنان خودش غضب كرد و بر دوستان خودش لطف كرد. اين مطالبي بود درباره محبت در مسائل عبادي.

4- تأثير و نقش محبت در تربيت

در مسائل تربيتي. قرآن در مسائل تربيتي محبت را اصل مي‌داند و لذا مي‌گويد: (الرَّحْمنُ) (الرحمن /1) و بعد مي‌گويد (عَلَّمَ الْقُرْآنَ) (الرحمن /2) نمي‌گويد: «الْحَيُّ الْقَيُّومُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»، «القادر المتعال عَلَّمَ الْقُرْآنَ» سوره داريم به نام «الرَّحْمن» مي‌گويد: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» يعني آن كسي كه طالب علم است و مي‌خواهد معلم باشد، نزديك ترين صفت به معلمي چيست؟ رحمت و محبت است. اصولاً مملكت ما را محبت اداره مي‌كند. اين جبهه‌هاي پر رونق را چه كسي اداره مي‌كند؟ جبهه‌ها پر رونق است، اصلاً مي‌توان براي جبهه آيين نامه نوشت؟ مي‌توان گفت که جبهه تبصره و ماده دارد؟ اينکه جوان جلو برود و پرپر بشود، تبصره و آيين نامه نمي‌تواند داشته باشد. اين محبت به اسلام و امام است و محبت اگر الهي شد، ارزش دارد. محبت غير الهي زود مي‌پرد. آقا شما من را دوست داري، من هم شما را دوست دارم اما من و شما كه همديگر را دوست داريم، اگر من يك سيلي در گوش شما بزنم، يك سيلي هم شما در گوش من بزني، همه چيز تمام مي‌شود. زن و شوهري كه همديگر را دوست دارند، خداي نكرده يك سيلي، دو تا برادر يك سيلي، شريك و شاگرد يك سيلي، همه‌ي دوستي‌هايي كه در بازار و اداره و خانه است با يك سيلي خلاص مي‌شود. اما اين چه محبتي است كه نسبت به اسلام است كه امام حسين(ع) خودش و بچه هايش براي اسلام پرپر مي‌شوند؟ تازه مي‌گويد: «رضاً برضاك، لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ» جز تو هيچ كس لياقت ندارد، من بنده‌ي او باشم. راضي هستم به هر آنچه که تو مي‌خواهي. اين محبت غير از آن محبت‌هاي ديگر است. در محبت‌هاي عادي اگر كت را پاره كنند، كفش را گم كنند، همه چيز بهم مي‌خورد. آن محبتي كه دل‌ها را نگه مي‌دارد همان محبت خدايي است. ما سوراخ دعا را گم كرده‌ايم. حالا اين كه سوراخ دعا را گم كرديم، يك قصه‌اي دارد كه خوب نيست در تلويزيون بگويم.
يك كسي ليسانس داشت، بچه‌ي دزفول بود، ليسانس روان شناسي داشت. مي‌خواست برود دكتراي روان شناسي بگيرد. گفتند: الحمدلله خوب است كه در مملكت ما رشته‌ي روان شناسي، هم شاگردش و هم استادش به خدا ايمان دارند. اما شما کاري به ايران نداشته باشيد، روان شناساني كه به خدا ايمان ندارند را در يك سالن جمع كنيد، بگو: آقا كفش هايتان را در بياوريد و در اين سالن شركت كنيد. همه‌ي پروفسورها و فيلسوف‌ها و تمام كساني كه در روان شناسي درجه يك هستند، از كره‌ي زمين، از شرق و غرب، عاليترين مغزهاي روان شناسي را در يك سالن جمع كرديد، كفش هايتان هم پشت در است، بعد به يك نفر بگو: لطفاً برو پشت در و كفش اين آقايان را تا به تا كن. بعد هم آن جا يك سخنراني برايشان كن و يك بستني هم به آنها بده. . . بحث علمي، كنفرانسي، قطعنامه‌اي، به يك كار علمي، تحقيقي، اجتماعي، سياسي مشغول شوند، بعد هم وقتي مي‌خواهند بيرون بروند، مي‌بيني آقاياني كه عمري در روان شناسي تحقيق كرده‌اند، حال كه كفش هايشان تا به تا شده است، همه‌ي آن‌ها عصباني مي‌شوند. بعد پشت در برو و به آن‌ها بخند. بگو ما شهري به نام دزفول داريم که حدود صد و هفتاد موشك بر سر مردمش خورد، رواني نشدند، اما دمپايي شما كه عوض شده، شما ديوانه شده‌ايد، اگر ما ايمان به خدا را حذف كنيم، هيچ علمي جاي آرامش آن را نمي‌گيرد.
يك كسي خيلي چاق بود، براي چاقي خودش به خارج رفته بود تا لاغر بشود. شخص ديگري گفت: بي خود به خارج رفتي. دواي تو دست من است. گفت: چه كار كنم؟ گفت: يك كم غيرت داشته باش. يك خرده غصه بخور، اين قدر چاق نمي‌شوي. البته شوخي كرد. آدم‌هايي هستند كه خيلي غصه مي‌خورند، خيلي هم چاق هستند. البته اين شوخي بود. ولي من جدي مي‌گويم. آقا آرامش مي‌خواهي؟ بسم الله الرحمن الرحيم، قرآن دوا داده است. مي‌گويد: آرامش مي‌خواهي؟ (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد /28) ياد خدا آرامش مي‌دهد. اگر ياد خدا به تو آرامش ندهد، قرص خواب و اعصاب و چنين نگاه كن و چنين بپوش و چنين كن. اين‌ها مي‌تواند يك عروسكي باشد، ولي يك عروسك كار بچه را نمي‌كند.

5- توجه به نعمت‌هاي پيرامون خود

عشق به خدا را فراموش نكنيد. بهترين محبت‌ها، محبت به خداست. حالا چه كنيم خدا را دوست بداريم؟ در نعمت‌هاي خدا فكر كنيد. بگوييم كه خداوند كجا به ما لطف كرده است؟ همين كه يك چنين رهبري به ما داده است. يك چنين امتي به ما داده است. يك چنين جبهه‌اي به ما داده است. تنها ضعف را نبينيم. بعضي از كشورهاي همسايه ما خاك را از كشور‌هاي ديگر مي‌آورند. ما كشور داريم كه موزائيك صادر مي‌كنند. كشور داريم كه آجر وارد مي‌كند. هستي همه براي ما است.
ما دو نوع نعمت داريم: نعمت‌هاي عمومي و نعمت‌هاي خصوصي. اجازه بفرماييد يك مثالي بزنم. شما يك خوشه گندم را حساب كن. ما يك خوشه‌ي گندم داريم و مي‌خواهيم كه اگر اجازه بدهيد با يك خوشه‌ي گندم مصاحبه كنيم. ‌اي خوشه‌ي گندم، حالت خوب است؟ مي‌گويد: نه، چرا؟ مي‌گويد: هشت ظلم به من كرده‌اي. من به تو ظلم كردم؟ چه كار كردم؟ مي‌گويد: يك، كتك به مادرم زدي. مادرم زمين است، آرام بود، با سم گاو، با نوك بيل، با نيش تراكتور، مادرم را زدي. بعد من يك خوشه‌ي آرامي بودم، آمدي مرا درو كردي، من را بريدي، من كه دانه‌ي گندم ريزي هستم با تو چه كار داشتم؟ زير سنگ آسياب بزرگ مرا له كردي. آيا طاقت داشتم كه يك چنين سنگي را روي كمر من بگذاري؟ تو خودت حاضر هستي كه زير اين سنگ بروي؟ ديگر چه؟ خوب كه آرد شدم، تازه من را دست يك مقدار خمير ترش دادي، خمير ترشيده را با من مخلوط كردي، بعد به يك خمير گير دادي، تا زماني كه برق نبود با دست من را مي مالاندي، وقتي هم كه برقي شد با برق من را ورد مي‌دادي. خلاصه تا مي‌شد من را مالاندي، بعد هم دست يك نانوا دادي. نانوا تا مي‌خوردم توي سرم زد. من را روي زمين پهن كرد، خوب ديگر چه؟ بعد كمرم را سفت به تنور كوبيدي كه اگر كسي كمر خودت را اين طور به زمين بزند، ديگر تا آخر عمر بلند نمي‌شوي. تازه پوست صورتم را هم با آتش تنور سوزاندي. تازه وقتي كه نان شدم، مرا زير دندان هايت گذاشتي و جويدي.
پس ببينيد:
1- به مادرم زديد، من را از مادرم جدا كرديد.
2- پر و بالم را شكستيد.
3- زير سنگ آسياب مرا له كرديد.
4- مرا با خمير ترش مخلوط كردي.
5- با مشت و مال خميرگير، اذيتم كردي.
6- بعد هم با دست نانوا و شاطر توي سرم زدي.
7- كمرم را به تنور زدي و پوست صورتم را سوزاندي.
8- مرا زير دندان هايت له كردي.
‌اي مردم من به شما چكار كرده‌ام؟ تازه‌اي كاش مي‌خوردي و يك الله اكبر مي‌گفتي، خوردي و فحش دادي. ديگر اين يعني همه‌ي: (سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ) (لقمان /20)، (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاريات /56) همه را آفريديم كه تو در خط خدا باشي، همه‌ي زحمت‌ها بر من آمد تا من را خوردي، زور پيدا كردي. دو ركعت نماز با توجه نخواندي. دروغ گفتي، غيبت كردي، تهمت زدي. ‌اي كاش من همه‌ي زحمت‌ها را مي‌كشيدم، ولي آخرش يك نتيجه‌ي خوبي مي‌داد.
اين مصاحبه‌اي كه ما با گندم داريم، چه به ما مي‌گويد؟ ما به آن چه بگوييم؟ ما به او مي‌گوييم: ‌اي گندم، اگر اين زحمت‌ها بر شما وارد نمي‌شد، اين زحمت‌ها دليل بر اين نيست كه ما تو را دوست نداريم. گاهي وقت‌ها مي‌گويند: اگر خدا ما را دوست دارد، چرا جنگ تمام نمي‌شود؟ اگر خدا ما را دوست دارد، چرا اين مريض شد؟ چرا اين از دنيا رفت؟ چرا فقر، چرا سيل، چرا زلزله، چرا درنده، چرا گزنده، چرا خزنده، چرا ميكروب، چرا شيطان، چرا، چرا؟ اگر خدا دوستمان دارد پس اين همه سختي، براي چيست؟ براي اين كه ما خدايي شويم. تا اين سختي‌ها برگندم وارد نشود، خون انسان و سلول بدن انسان تأمين نمي‌شود، اگر خواسته باشيم، گندمي انساني بشود، بايد اين فشارها را تحمل كند. انساني هم اگر خواسته باشد كه خدايي بشود، بايد سختي را ببيند. قرآن مي‌گويد: بشر، اگر مثل گندم تو را زير سنگ آسياب گذاشتند (فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ) (انعام /42) چون من هم مي‌خواهم انسان خدايي بشود. اگر شيطاني است خدايي بشود. ، خاكي است آسماني بشود. اگر خواسته باشيم يك انساني ملكوتي بشود: «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» بعد هم مي‌شود «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» سختي كه به او وارد شد «يَتَضَرَّعُونَ» تضرع مي‌كند و اتصالش با مبدأ هستي برقرار ميشود، اين ارزش است.
حديث داريم: گاهي انسان دعا مي‌كند، خدا به فرشته‌ها مي‌گويد: فرشته‌ها شاهد باشيد من دعاي اين را مستجاب كردم، اما اگر امروز به او بدهيم ديگر به سراغ ما نمي‌آيد. يك خرده او را معطل كنيد. مثل سابق كه در مغازه‌ها مي‌نوشتند، «نسيه ممنوع است چون ميل دارم شما را ببينم. » يعني چه؟ يعني اگر تو نسيه بگيري در مي‌روي و من ديگر تو را نمي‌بينم. يعني چه؟ روايت است كه بعضي‌ها اگر واقعاً مشكلشان حل شود، ديگر سراغ خدا نمي‌روند. برايتان قرآن بخوانم: (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ) (شورى /27) قرآن مي‌گويد اگر رزق توسعه پيدا بكند، روزگارتان، كارتان، و اگر وضعتان خوب شود، اگر خداوند رزق و روزي را توسعه دهد، اگر همه‌ي مردم مشكلاتشان حل شود، اين‌ها تجاوز و گردن كلفتي مي‌كنند. الآن كشورهايي كه پيشرفته هستند، تجاوزشان، بيش‌تر است.
محبت خدا، نشانه‌اش نماز و انفاق است. يك كسي پهلوي پيغمبر آمد و گفت: «إني أحبك فقال استعد للفقر»(مجموعةورام، ج‌1، ص‌223) تو را دوست دارم. فرمود: «استعد للفقر» اگر من را دوست داري، خودت را آماده كن براي اين كه زندگيت را روي شمعك بياوري. بسياري از چيزهايي كه داري، بايد بدهي. اگر پيغمبر را دوست داري «استعد للفقر» آماده شو براي اين كه زندگيت فقيرانه باشد. ما كه مي‌گوييم: يابن الحسن! ‌اي امام زمان، يا حجة بن الحسن، عجل علي ظهورك! حديث داريم، هركس منتظر امام زمان(عج) است، بايد زندگيش را روي شمعك بياورد تا حضرت مهدي(عج) تشريف بياورد. نمي‌شود كه يك كسي اين قدر بخورد و يك كسي هم هيچ نداشته باشد. امام زمان(عج) كه تشريف بياورد، در زمان حكومت امام زمان(عج) برهنه‌اي، گرسنه‌اي و ظلمي و طاغوتي وجود نخواهد داشت و كسي كه منتظر حكومت امام زمان(عج) است نمي‌تواند يا حجة بن الحسن بگويد و مستعد نباشد.

6- دوست داشتن خوبان و دشمني با بدان

امام باقر(ع) فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ وَ إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»(كافى، ج‌2، ص‌126) بعضي‌ها مي‌پرسند، راستي بگو ببينيم، من چه طور آدمي هستم؟ مي‌خواهي ببيني آدم خوبي هستي يا نه؟ من خودم گاهي افرادي را ديدم كه از همديگر مي‌پرسند: آقا به نظر شما من چه طور آدمي هستم؟ امام باقر(ع) يك خطي داده است. گفته است كه با اين خط كش خودت را متر كن، «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً» اگر مي‌خواهي ببيني كه واقعاً در تو خير هست يا نه، به قلبت نگاه كن، اگر اهل طاعت را دوست داري، در تو خير هست. اگر گناهكارها را دوست داري، در تو خير نيست و اين خطرناك است.
مسئله‌ي محبت مسئله‌ي مهمي است. آدم نبايد گناهكار را دوست داشته باشد. وقتي آدم گناهي را ديد، بايد بلند شود و با قدرت جلوي آن را بگيرد، اگر قدرت و بازو ندارد، با زبان جلوي آن را بگيرد. اگر قدرت و بازو ندارد، لا اقل با قلبش ناراحت باشد و كسي كه گناهكار را ببيند، نه با مشت و نه با بيان و نه ناراحتي قلبي داشته باشد، حديث داريم که حضرت امير(ع) مي‌فرمايد او مرده است.
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): «مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ فِي كَلَامٍ هَذَا خِتَامُهُ»(تهذيب‌ الأحكام، ج‌6، ص‌181) اين مرده است عين زنده، مرده‌ي عمودي است، چون مرده دو رقم است: افقي که در قبرستان خوابيده‌اند و مرده‌ي عمودي که: «فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ» يعني مرده‌ي عمودي است. راه مي‌رود، باد هم در ريه هايش مي‌رود، اما خاصيت ندارد. انسان در مقابل بدي بايد عكس العمل نشان دهد.

7- اقسام مردم در برخورد با خوبي و بدي

مردم هم در اين زمينه‌ها چهار قسم هستند:
1- بعضي مردم هم بد را و هم خوب را مي‌گويند. يعني از بد نهي مي‌كنند كه چرا اين كار را كردي، نسبت به بدي‌ها انتقاد مي‌كنند. خوبي‌ها را هم تشويق مي‌كنند. تشكر و تشويق از خوبي‌ها، نهي و انتقاد از بدي‌ها. اين‌ها انسان هستند.
2- بعضي‌ها نه به بد كار دارند، نه به خوب كار دارند. اين‌ها سيب زميني هستند. آدم بي خاصيت هستند. باشد و نباشد فرقي برايشان نمي‌كند. اصول دينش خوراك، پوشاك، مسكن است. چه كسي به مجلس برود؟ به من ربطي ندارد. چه كسي نرود؟ به من ربطي ندارد. نماز جمعه خلوت است يا شلوغ است؟ به من ربطي ندارد. جبهه چه طوري است؟ والا نمي‌دانم. اصلش سيب زميني است، يعني اين‌ها را بايد كيلويي حساب كرد. مثلاً بايد گفت: در ايران چقدر آدم داريم؟ مثلاً همانطور که مي‌گويد: سه تن سيب زميني داريم. بايد گفت: سه تن هم نفس كش داريم. نمي‌شود به اين‌ها آدم گفت.
3- بعضي خوبي را مي‌گويند و بدي را نمي‌گويند. اين‌ها هم متملق و چاپلوس هستند. هرچه خوبي است مي‌گويد، ولي بدي‌ها را نمي‌گويد. مثل لنگ است. لنگ وظيفه اش چيست؟ لنگ ستار العيوب است. امروز دور پاي يك نفر ديگر مي‌رود. يكي ديگر به حمام مي‌رود دور پاي او مي‌رود. يعني بعضي آدم‌ها مثل لنگ هستند. هر ساعتي دور پاي يك كس ديگري هستند. اين‌ها چاپلوس هستند.
4- بعضي بدي را مي‌گويند و خوبي را نمي‌گويند. اين‌ها هم حسود هستند. اگر يك نقطه ضعف ببيند، مي‌گويد. اما اگر صد خوبي ببيند، نمي‌گويد. آقا نظر شما درباره‌ي فلاني چيست؟ فوري بدي‌ها را مي‌گويد. ايشان ديگر هيچ خوبي ندارد؟
نقل مي‌كنند كه حضرت عيسي(ع) با جمعيتي داشت مي‌رفت، سگ مرده‌اي بود، يكي گفت: سياه است. يكي گفت: بد بو است. يكي گفت. . . هركس يك چيزي گفت، حضرت عيسي فرمود: كه همه‌ي اين‌ها را گفتيد، اما كسي نگفت: دندان‌هاي اين سگ سفيد است. ببين قرآن چه كتاب عظيمي است. قرآن مي‌گويد: اگر يك چيزي خيلي بد است، لااقل خوبي آن را هم بگو. آب جو بد است، اما يك خوبي هم دارد. مي‌گويد: (وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ) (بقره /219) آب جو يك خوبي‌هايي دارد. بالاخره آن كس كه انگور مي‌كارد به يك نان و آبي مي‌رسد. شراب فروش به يك نان و آبي مي‌رسد. آن كه شيشه مي‌سازد، آن كاميوني كه عرق را اين طرف و آن طرف مي‌برد، آن كسي كه رنگ مي‌زند، آن كسي كه تمبر مي‌زند. آن كسي كه در شيشه را مهر و موم مي‌كند. بالاخره از آب جو، چند هزار نفر نان مي‌خورند. ولي مي‌گويد: ضررش بيش‌تر است. يك كسي مي‌گفت: آب جو در يك چهار راهي است كه وقتي خوردي آخرش يا بيمارستان، يا تيمارستان يا چاقوكشي، يا زندان و يا تصادف يا امراض كليوي و ريه، قلب، است. ولي با همه‌ي اين عيب‌هايي كه دارد، اما اسلام در عين حال و با وجود اين همه مضرات مي‌گويد: «مَنافِعُ لِلنَّاسِ» منفعت آن را مي‌گويد. منتها مي‌گويد: (وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما) (بقره /219) ضررش بيش‌تر است. اگر يك كسي را دوست نداري، فرض كن آب جو است. خوبي آن را بگو، بدي آن را هم بگو.

8- انصاف در برخورد با ديگران

ما در قرآن دو آيه داريم. يكي از اين آيه‌ها خيلي مشتري دارد و يكي ديگر از اين آيه‌ها غريب است. يكي از آيه‌هايي كه خوش شانس است اين آيه است كه خيلي طرفدار دارد. آيه: (حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ) (بقره /217) يعني به خاطر اين بدي، بايد همه‌ي آن خوبي هايش را از بين برد. الآن در جامعه‌ي ما متأسفانه گاهي ممكن است يك آدم اين طوري پيدا شود. يك كسي يك بدي دارد، يك دسته گلي آب داد، به خاطر آن بدي «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» تمام خوبي هايش را محو مي‌كنند. ولي يك آيه‌اي كه غريب هست و بايد به غربت اين آيه گريست. قرآن مي‌گويد: (إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ) (هود /114) همانا خوبي ها بدي‌ها را از بين مي‌برد. يك بدي‌هايي دارد، يك خوبي‌هايي هم دارد. تو به خاطر خوبي هايش از بدي¬هاي او صرف نظر كن.
يكي از همسران پيغمبر(ص) جمله‌ي بدي گفت. يك نفر گفت: يا رسول الله! او را طلاق بده. فرمود: آخر اين خوبي‌ها و كمالاتي هم دارد، البته گاهي هم دهانش را باز مي‌كند و بيهوده گويي مي‌كند. چرا خوبي هايش را نمي‌گوييد؟ بنابراين ببينيد، اگر كسي انصاف داشته باشد، اين طور برخورد مي‌كند. قرآن مي‌گويد: پيغمبر مي‌آمد و با كافرها اين طوري صحبت مي‌كرد، نمي‌گفت: من مؤمن، تو كافر، بنشين به تو بگويم که كافر هستي. مي‌گفت: بنشين بحث كنيم. (وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‌ هُدىً أَوْ في‌ ضَلالٍ مُبينٍ) (سبأ /24) يا ما درست مي‌گوييم و يا اشتباه مي‌گوييم. صاف نمي‌گويد كه ايشان حزب اللهي است، پس هيچ اشكالي ندارد. ايشان طاغوتي است، پس تمام خوبي هايش هم از بين مي‌رود. يك مقداري آرام راه برويم. خدا همه‌ي ما را حفظ كند. اگرمي خواهي ببيني خوب هستي يا بد، ببين مهر چه كسي در دلت است؟ «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَى لِلَّهِ فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ»(كافى، ج‌2، ص‌124) هركس محبتش براي خدا باشد «وَ أَعْطَى لِلَّهِ» براي خدا پول بدهد. دوستي آن براي خدا باشد. بخشش آن براي خدا باشد. «فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ»

9- خدا محوري در دوستي و دشمني‌ها

يكي از مراجع تقليد به طلبه‌ها پول مي‌داد، يك نفر پهلوي آقا نشسته بود، گفت: آقا اين طلبه‌اي كه از شما پول مي‌گيرد، ما را دوست ندارد. ايشان فرمود: يكي از شرايط مصرف سهم امام، اين است كه بنده را هم دوست داشته باشد؟ نمي‌شود سهم امام را به طلبه‌ي فقيري كه دارد درس مي‌خواند و آدم مفيدي است داد، گرچه مرا دوست نداشته باشد؟ يكي از شرايط اين نيست كه من را دوست داشته باشد. اين خيلي مهم است. بايد برخورد كريمانه داشته باشيم. گاهي آدم يك چيزي را مي‌بيند، بايد تغافل كند. شتر ديدي نديدي.
يكي از مراجع تقليد، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني بود. آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، يكي از علماي بزرگي است كه يك كتابي هم نوشته است كه الآن اين كتاب متن درسي حوزه‌ي علميه است. آقا سيد ابوالحسن اصفهاني مرجع تقليد بود. عالمي از علماي درجه‌ي يك بود، كه الآن كتابش را همه‌ي طلبه‌ها مي‌خوانند، آن عالم با اين عالم، يك ناراحتي داشتند. يك مرتبه آقا سيد ابوالحسن اصفهاني شبانگاه، نصف شب در خانه‌ي ايشان رفت و گفت: آقا شما از من ناراحت هستي؟ من معصوم نيستم. شايد من يك اشتباهي كردم، نصيحتم كن. چرا شما مي‌گويي من اشتباه كرده‌ام؟ قهر مي‌كني. خوب به من بگو كه عيب من چيست؟ شايد من عيب دارم. ايشان ديد آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، اين مرجع تقليد با اين همه عظمت(مثل رهبر كبير انقلاب بود) در عين حال اين جا مي‌آيد و مي‌گويد: آقا شما چرا قهر مي‌كنيد؟ شايد من يك عيبي دارم. عيبم را به من بگو. ايشان فوري مي‌گويد: بله، واقعاً حقش اين است كه تو مرجع تقليد باشي، كه با اين سن زيادي كه داري، با اين كمر و با اين ريش و محاسن سفيد در سن هشتاد، نود سالگي، در اين وقت شب مي‌آيي و به من مي‌گويي: عيب من را بگو.
امام صادق(ع) فرمود: هر كس عيب من را به من بگويد، بيش‌تر دوستش دارم. نقل عيب را هديه مي‌گويد. پيغمبر(ص) مي‌فرمايد: مؤمن آينه‌ي مؤمن است. يعني همين طور كه آينه نقطه ضعف را به انسان نشان مي‌دهد، تو هم نقطه ضعف را به طرف مقابل بگو و آن طرف نبايد ناراحت شود. اگر آينه گفت: اين جا سياه است، آينه را كه نمي‌شكني، خودت را پاك مي‌كني. اين حب و بغض‌ها خيلي مهم است و اگر اين حب و بغض‌ها براي خدا نباشد، كارهاي ما هم ارزش ندارد و تلاش بي خودي مي‌كنيم.
خدا آيت الله حائري را رحمت كند، حاج آقا مرتضي حائري يكي دو سال پيش از دنيا رفت. توفيقي داشتيم، يك مدتي كم، پاي درس ايشان مي¬رفتيم. يك روز من را ديد و گفت: آقاي قرائتي چه مي‌كني؟ گفتم: اين جوان‌ها را جمع كرده‌ام و برايشان كلاس داري مي‌كنم. فرمود: آقاي قرائتي اگر روز قيامت بفهمي، كارهايت براي خدا نبوده است، روز قيامت مي‌گويي كاش رفته بودم و خوابيده بودم، چون آدمي كه بخوابد با آدمي كه جان بكند و بفهمد براي خدا نيست، خواب استفاده‌اش بيش‌تر است. آنکه خوابيده است، استراحتش را كرده است و از خدا هم دور نشده است، ولي چون تو عملت خالص نبوده باعث شده كه از خدا روز به روز دور شوي. مواظب باشيم براي چه كسي مي‌دويم؟ چرا از اين تعريف مي‌كني؟ يا چرا در اين نهاد هستي؟ چرا در اين دانشگاه هستي؟ چرا اين شغل را قبول كردي؟ چرا اين لباس را پوشيدي؟ چرا با اين هستي؟ چرا براي اين كانديدا تبليغ مي‌كني؟ چرا پشت سر اين آقا حرف زدي؟ يك خرده بررسي كنيد و ببينيد كه آيا همه‌اش براي خداست يا نه؟ يك مقداري تحليل كنيم. نكند يك مرتبه روز قيامت بيايد، آن وقت روز قيامت هيچ فايده‌اي ندارد.
اين يك دقيقه آخر را دو سه آيه قرآن بخوانم. ما در دنيا به چند چيز بسته هستيم:
1- فرزند 2- همسر 3- فاميل، پارتي بازي، پول، رفيق و به اين‌ها بند هستيم. خدا مي‌گويد: در روز قيامت (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ) (شعراء /88) بچه‌ها به دردت نمي‌خورند. (لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ) (مجادله /17) مال و ثروتت به درد نمي‌خورد. (فَلا صَريخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ) (يس /43) گاهي وقت‌ها زبان خيلي كارها مي‌كند.
يك كسي در حرف زدن خيلي قهار بود، با حرف آسمان و زمين را به هم مي‌دوخت. خيلي در حرف زدن قوي بود، استاد سخن بود. ايشان مرد و بعد از مردن ايشان، يك كسي وصيت كرد كه من را پهلوي ايشان دفن نكنيد، گفتند: چرا؟ گفت: براي اين كه اين خيلي زبان باز بود. به هر بياني باشد شب اول قبر گناه هايش را گردن من خواهد انداخت. من را پهلوي اين دفن نكنيد. قرآن مي‌فرمايد: (ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَريئاً) (نساء /112) در دنيا مي‌شود كسي گناهش را گردن كس ديگر بيندازد، اما روز قيامت چه؟ روز قيامت كه پرده‌ها كنار مي‌رود، چه کار مي‌کنيد؟

10- گستره تأثير محبت در مسائل گوناگون

بحثمان درباره‌ي حب و بغض بود. دراين جا اصل نقش محبت را گفتيم، كه محبت در مسائل فرهنگي خيلي مؤثر است. در مسائل اقتصادي هم مهم است، كسي كه كار مي‌كند، اگر محبت عامل باشد، بيش‌تر كار مي‌كند. بهتر كار مي‌كند. ابتكار دارد. نشاط دارد. در مسائل خانوادگي زن وشوهري كه با هم كار مي‌كنند، با هم زندگي مي‌كنند، اگر محبت باشد، سر مهريه چانه نمي‌زنند. قناعت مي‌كنند. سختي‌ها را تحمل مي‌كنند. عفو مي‌كنند. بچه هايشان عقده‌اي بار نمي‌آيند. در مسائل سياسي، اگر محبت باشد، انتقاد هست، محبت هم هست. هيچ اشكالي ندارد. الآن ما خيال مي‌كنيم دو نفر كه از نظر سياسي با هم بد هستند، اين بدي تا آخر ادامه دارد. خلاصه‌اش يعني اگر هر شب ما براي افطار خواسته باشيم خرما بخوريم، خرماي سياسي مي‌خوريم. خرماي سياسي شنيده‌ايد. چيست؟ آقا ماه رمضان است، ما را افطاري دعوت كرده‌اند مي‌بينيم تنها از يك گروهي، سر سفره‌ي افطار هستند، وقتي گروه الف جمع مي‌شوند كه دور هم افطار كنند، امكان ندارد يك نفر از گروه ب هم در اين افطاري شركت داشته باشد. بابا گروه ب مسلمان نيست؟ روزه نيست؟ يعني آن افطاري و آن خط سياسي در اين خرما هم اثر كرده است. مي‌گويد: بله آدم بايد حب و بغض داشته باشد. حالا كه جز ما نيست خرما هم نخورد. اين خط سياسي تا خرماي افطاري كشيده شده است و اين دارد از داخل مملكت را مي‌پوساند. فايده‌اش چيست؟ وقتي مردم خسته شدند، دست از هر دو گروه، هر سه گروه و هر پنج گروه بر مي‌دارند. آب صاف را از سرچشمه مي‌گيرند. مثل همين بسيجي‌ها که در جبهه هستند، آب كه مي‌خواهند از حسينيه‌ي جماران بر مي‌دارند. اين اصلاً كاري به اين لوله كشي‌ها ندارد. وقتي لوله‌ها وسط راه با هم شاخ به شاخ شدند. بسيجي هم دست بر مي‌دارد. مي‌گويد: ما اصلاً از خيرش گذشتيم. چند شهر بوده است، از بس كه اختلاف نظر بوده است، مردم روز انتخابات سوار اتوبوس شدند و به يك شهر ديگر رفتند، را‌ي دادند و برگشتند. گفتند: حالا كه اين طوري است ما هيچ كدام را قبول نداريم. اين طور نيست كه حالا خيال كنيم اگرمسجد محل بد شد، مسجد ديگري شلوغ مي‌شود.
محبت در مسائل سياسي و محبت در مسائل عبادي را گفتيم. قرآن مي‌گويد: اگر نماز با محبت نباشد، در حال كسالت باشد، قبول نيست. زكات و انفاق اگر در حال كسالت باشد، قبول نيست. اگر كسي نماز بخواند، محبت اهل بيت و ولايت علي بن ابي طالب را نداشته باشد، قبول نيست. اين نقش محبت بود. اين محبت‌ها عامل اين نباشد كه خون شهدا را پايمال كنيم. غير از اين فرد كس ديگري نبود كه تو اين را مسئول كردي؟ راستش را بخواهي ما از بچگي با هم بوديم و رفيق هستيم. خوب پس رفيق بازي كردي، براي كساني كه عزل و نصبشان براساس محبت است، حديث خوانديم. پيغمبر(ص) فرمود: من گاهي يك انسان را به كاري نصب مي‌كنم، مسئوليتي و حكم و مقام و پستي به او مي‌دهم. من با اين كه کس ديگر را بيش‌تر از او دوست دارم. پيغمبر ابي ذر را خيلي دوست داشت. فرمود: يا اباذر خيلي دوستت دارم، اما پيغمبر هيچ پستي به ابي ذر نداد. فرمود: حالا كه من به تو پست نمي‌دهم، اصلاً تو حق نداري بعد از من هم پست قبول كني. تو به درد مديريت نمي‌خوري. متن سخن پيغمبر است. عربي آن را هم مي‌خوانم. براي اين كه آن روحاني‌هايي كه پاي بحث نشسته‌اند، بدانند كه من چه دارم مي‌گويم.
قال رسول الله(ص): «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنِّي أُحِبُّ لَكَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِي وَ إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفاً فَلَا تَأَمَّرْ عَلَى اثْنَيْنِ»(مجموعةورام، ج‌2، ص‌172) من هر طوري خودم را دوست دارم، تو را هم دوست دارم. هرچه براي خودم مي‌خواهم، براي تو هم مي‌خواهم. تو را دوست دارم اما «وَ إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفاً» تو ضعيف هستي «فَلَا تَأَمَّرْ عَلَى اثْنَيْنِ» حق نداري حتي فرمانده‌ي دونفر بشوي و حق نداري بيت المال دست تو باشد. شنيدم عالمي گفت: پيغمبر به ابي ذر گفته بود، تو اصلا نبايد شمشير دست بگيري، چون آدمي بود كه زود پرخاش مي‌كرد و جوش مي‌آورد. آخرش هم يك استخوان برداشته بود و تيز كرده بود، گفت: اين شمشير نيست. حالا اين با همين استخوان به يك نفر هم كه دروغ گفته بود، گفت: چرا دروغ مي‌گويي؟ آدمي بسيار محبوبي هست، اما پيغمبر به همين محبوب پست نداد. در جامعه ما افراد خيلي دين داري هستند كه ديد ندارند ولي آدم‌هايي ديد دارند، اما دين ندارند. خوشا به حال كسي كه هم دين دارد و هم ديد دارد. بعد نسبت به خوبي‌ها گفتيم، بعضي هم بدي را مي‌گويند و هم خوبي را مي‌گويند و از بدي انتقاد مي‌كنند، اينها انسان هستند. بعضي‌ها هم كيلويي هستند، نه كار به خوبي دارند و نه كار به بدي دارند. اگر گفت: وضع چه طور است؟ مي‌گويد: والله امروز تخم مرغ پيدا شد، پس وضع خوب است. وضع چه طور است؟ والله امروز كه سيگار گران است وضع بد است. يعني وضع خوبي و بدي به سيگار و تخم مرغ بند است. بعضي هم خوبي را مي‌گويند، بدي را نمي‌گويند، چاپلوس هستند. بعضي بدي را مي‌گويند، خوبي را نمي‌گويند، حسود هستند و اين هادقيق است.
خدايا دائماً درگير اين حب و بغض‌ها و هوي و هوس‌ها هستيم. خدايا به فاطمه‌ي زهرا(س) و به پدرش و شوهرش و بچه هايش، در اين درگيري حب و بغض‌ها، خودت ما را محبوب خودت و محب خودت قرار بده. عشق ما را و محبت ما را و حب و بغض ما را در راه رضاي خودت قرار بده. نماز جمعه يادتان نرود. در روستاها كه مي‌رويد جهاد سازندگي كه يك خدماتي مي‌كنيد، كمك نهضت سواد آموزي هم بكنيد.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي(عج) خميني را نگه دار

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1199
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست